کلمه جو
صفحه اصلی

plausible


معنی : پذیرفتنی، باور کردنی، محتمل، قابل استماع
معانی دیگر : (معمولا همراه با ناباوری) محتمل، شدنی، انگاردنی، (معمولا همراه با عدم اعتماد) ظاهرا امین و درست، ظاهرا منصف، ظاهرا راستگو، موجه نما

انگلیسی به فارسی

باورکردنی، پذیرفتنی، قابل استماع، محتمل


محتمل، پذیرفتنی، باور کردنی، قابل استماع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: plausibly (adv.), plausibility (n.), plausibleness (n.)
(1) تعریف: seeming to be true or reasonable; credible.
مترادف: admissible, believable, credible, feasible, likely, tenable
متضاد: implausible
مشابه: conceivable, possible, reasonable, thinkable

- That her husband had come back early from his trip was the most plausible explanation for the front door being unlocked.
[ترجمه مرتضی] این که شوهرش زودتر از سفرش برگشته بود قابل قبول ترین ( باور پذیر ترین ) توضیح برای قفل نبودن در جلویی بود .
[ترجمه ترگمان] این که شوهرش زودتر از سفرش برگشته بود، توضیح قابل قبولی برای در جلویی باز بود
[ترجمه گوگل] شوهرش به زودی از سفر خود بیرون آمد، توضیح قابل قبولی برای درب ورودی بود که قفل شده بود

(2) تعریف: highly effective in persuading, especially with an intent to deceive.
مترادف: misleading
مشابه: deceptive, sophistic, specious

- He was a most plausible liar and had no trouble working the scam.
[ترجمه ترگمان] او بیش از همه دروغ گو بود و هیچ زحمتی نداشت که کلاه برداری را ازسر بردارد
[ترجمه گوگل] او دروغگو قابل اعتماد ترین بود و هیچ مشکلی در کار کلاهبرداری نبود

• conceivable, imaginable; believable, credible; superficially pleasing, making a good impression (about a person)
an explanation that is plausible seems likely to be true or valid.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] محتمل، باور کردنی، پذیرفتنی

مترادف و متضاد

پذیرفتنی (صفت)
acceptable, admissible, plausible, receivable

باور کردنی (صفت)
believable, plausible, credible, probable, likely

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

قابل استماع (صفت)
plausible

reasonable, believable


Synonyms: conceivable, credible, creditable, like enough, likely, logical, persuasive, possible, presumable, probable, smooth, sound, supposable, tenable, valid, very likely


Antonyms: implausible, improbable, unbelievable, unlikely, unreasonable


جملات نمونه

1. plausible argument
استدلال موجه نما

2. a plausible liar
دروغگوی ماهر

3. what you say is plausible but i don't believe it
آنچه تو می گویی شدنی است ولی من آن را باور ندارم.

4. He did not think it plausible that all the differences could be explained in this way.
[ترجمه احمد صولتی] او فکر نمی کرد که عقلانی باشه که بشه تمام این تفاوتها رو به این روش توضیح داد
[ترجمه ترگمان]او فکر نمی کرد که تمام تفاوت ها ممکن است به این روش توضیح داده شوند
[ترجمه گوگل]او فکر نمیکرد که این همه تفاوت را میتوان به این طریق توضیح داد

5. A more plausible explanation would seem to be that people are fed up with the Conservative government.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که توضیح plausible این است که مردم با دولت محافظه کار غذا می خورند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک توضیح قابل اعتماد تر به نظر می رسد که مردم از دولت محافظه کار خسته شده اند

6. She could find no plausible explanation for its disappearance.
[ترجمه ترگمان]هیچ توضیح قابل قبولی برای ناپدید شدن آن پیدا نمی کرد
[ترجمه گوگل]او می تواند توضیح قابل قبولی برای ناپدید شدنش پیدا کند

7. His story was/sounded perfectly plausible.
[ترجمه ترگمان]داستان او کاملا باورکردنی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]داستان او کاملا صدق می کند

8. She was so plausible she would have deceived anyone.
[ترجمه iahmadrezam] او ونقدر چرب زبان ( موجه نما ) بود که هر کسی رو فریب میداد.
[ترجمه ترگمان]او چنان قابل باور بود که ممکن بود کسی را فریب دهد
[ترجمه گوگل]او چنان قابل قبول بود که هر کس را فریب می داد

9. I stood still, trying to invent a plausible excuse.
[ترجمه iahmadrezam] همچنان سرپا بودم، در حالی که واسه ساختن یه بهانه باورکردنی و قابل قبول تلاش میکردم.
[ترجمه ترگمان]من بی حرکت ایستادم و سعی کردم بهانه ای قابل قبول برای خود اختراع کنم
[ترجمه گوگل]من هنوز ایستاده بودم، تلاش کردم بهانه ای قابل قبول بیابم

10. This explanation fits the facts and is psychologically plausible.
[ترجمه ترگمان]این توضیح با واقعیت ها همخوانی دارد و از نظر روانشناختی قابل قبول است
[ترجمه گوگل]این توضیح متناسب با واقعیت است و از نظر روان شناختی قابل قبول است

11. Another quite plausible explanation presented itself.
[ترجمه ترگمان]یک توضیح کاملا موجه دیگر خودش را نشان داد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از توضیحات کاملا قابل اعتماد خود را ارائه داد

12. The only plausible explanation is that he forgot.
[ترجمه ترگمان]تنها توضیح قابل باور این است که او فراموش کرده بود
[ترجمه گوگل]تنها توضیح قابل قبول این است که او فراموش کرده است

13. Their argument sounds plausible but is it really valid?
[ترجمه ترگمان]استدلال آن ها منطقی به نظر می رسد، اما آیا واقعا معتبر است؟
[ترجمه گوگل]استدلال آنها به نظر منطقی است اما واقعا معتبر است؟

14. If all plausible values fall on one side of this point, this result may clarify the issues and thus assist decision-making.
[ترجمه ترگمان]اگر تمام مقادیر قابل قبول در یک طرف این نقطه قرار بگیرند، این نتیجه می تواند مسایل را روشن کند و در نتیجه به تصمیم گیری کمک کند
[ترجمه گوگل]اگر تمام ارزش های قابل قبول در یک طرف از این نقطه قرار بگیرند، این نتیجه ممکن است مسائل را روشن کند و به این ترتیب به تصمیم گیری کمک کند

15. The second was surely never very plausible, and has now been generally abandoned.
[ترجمه ترگمان]دوم، مسلما هرگز چندان معقول نبوده است، و اکنون به کلی متروک شده است
[ترجمه گوگل]دوم، مطمئنا هرگز بسیار قابل قبول نیست، و در حال حاضر به طور کلی رها شده است

16. It is of course quite plausible that the principle of monetary judgments applied in formulary procedure.
[ترجمه ترگمان]البته این امر کاملا قابل قبول است که اصول داوری پولی در روش فرمولی اعمال شوند
[ترجمه گوگل]البته کاملا قابل قبول است که اصل قضاوت های پولی در روش فرمولی مورد استفاده قرار می گیرد

What you say is plausible but I don't believe it.

آنچه تو می‌گویی شدنی است؛ ولی من آن را باور ندارم.


a plausible liar

دروغگوی ماهر


plausible argument

استدلال موجه نما


پیشنهاد کاربران

معتبر و منطقی

قانع کننده، معقول، قابل توجیه، منطقی، موجه، قابل پذیرش، با عقل جور در میاد
plausible reason/ explanation/ rationale/meaning/scenario/criticism /answer
Some scenarios are more plausible than others.

هدف غیر واقعی و باور پذیر برای دشمن

قابل قبول

معقول - ماهر - کارکشته - تردست - اعتبار - باور کردنی - صحت - موجه بودن - پذیرفتنی

صفت:
( of an argument or statement ) seeming reasonable or probable. ( یک استدلال یا بیانیه ) به نظر می رسد معقول و یا احتمال.
"a plausible explanation""یک توضیح قابل اعتماد"

( of a person ) skilled at producing persuasive arguments, especially ones intended to deceive. ( از یک فرد ) متخصص ( ماهر ) در تولید استدلال های متقاعد کننده، به ویژه آنهایی که قصد فریب دادن دارند.
"a plausible liar""یک دروغ قابل قبول ( پذیرفتنی ) "

قابل تصور، ممکن، ظاهرا درست، باورکردنی

قابل پذیرش

قانع کننده

باور کردنی. محتمل

آدم ماهر در صحبت کردن و ظاهر فریب

قابل قبول
موجه

✔️ ( معمولا همراه با ناباوری ) محتمل، شدنی، پذیرفتنی، باورکردنی
You're not seriously suggesting that is a plausible explanation?


کلمات دیگر: