کلمه جو
صفحه اصلی

phrasing


رجوع شود به: phraseology

انگلیسی به فارسی

رجوع شود به: phraseology


ترتیب بندی قطعات موسیقی


بیان کردن، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، تعبیر کردن، کلمه بندی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: choice of words; wording.
مترادف: diction, locution, wording
مشابه: elocution, expression, definition 2: the act of forming written or musical phrases. similar words: articulation, couching, performing, wording

• process of expressing in words; style of verbal expression; spacing of notes (music)
the phrasing of something that is said is the exact words that are used to say it.
the phrasing of someone who is singing, playing a piece of music, acting, or reading poetry is the way in which they divide up the work that they are performing by pausing slightly in appropriate places.
see also phrase.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بدنی، جسمانی، فیزیکی

جملات نمونه

1. It's an essay heavy with surplus phrasing.
[ترجمه ترگمان]این یک مقاله سنگین با جمله بندی مازاد است
[ترجمه گوگل]این یک مقاله بسیار سنگین با اصلاح مازاد است

2. The phrasing of the report is ambiguous.
[ترجمه ترگمان]تعبیر این گزارش مبهم است
[ترجمه گوگل]اصطلاح گزارش مبهم است

3. I don't remember her exact phrasing.
[ترجمه ترگمان]درست به خاطر نمیارم
[ترجمه گوگل]من عبارات دقیق خود را به یاد نمی آورم

4. The singer was criticized for her poor phrasing.
[ترجمه ترگمان]این خواننده به خاطر طرز بیان ضعیف خود مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]خواننده از نظر ضعف او مورد انتقاد قرار گرفت

5. The phrasing of the contract is rather ambiguous.
[ترجمه ترگمان]تعبیر این قرارداد مبهم است
[ترجمه گوگل]اصطلاح قرارداد مبهم است

6. The phrasing of the question was vague.
[ترجمه ترگمان]این کلمه مبهم بود
[ترجمه گوگل]اصلاح این سوال مبهم بود

7. Her phrasing, as ever, is faultless.
[ترجمه ترگمان]phrasing، مثل همیشه، بی عیب و نقص نیست
[ترجمه گوگل]اصطلاح او، همانطور که همیشه، بی رحم است

8. There was no tactful way of phrasing what he wanted to say.
[ترجمه ترگمان]هیچ راهی برای آن نبود که آنچه را می خواست بگوید به زبان آورد
[ترجمه گوگل]هیچ راهی برای بیان آنچه او می خواست بگوید وجود ندارد

9. The unfortunate phrasing of his sentence hardly made things sound any better.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این جمله به زحمت همه چیز را بهتر ادا می کند
[ترجمه گوگل]تصور ناخوشایند از حکم او به سختی باعث شد همه چیز بهتر شود

10. A great deal of faulty question phrasing stems from survey workers being over-involved in their own ideas.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جملات ناقص و معیوب از کارگران نظرسنجی ناشی از بیش از حد در ایده های خود نشات می گیرند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پرسش های اشتباه عبارتند از کارآزمایی های نظرسنجی که در ایده های خود درگیر شده اند

11. His design had to reveal the pattern and phrasing of the dream world he wished to conjure up.
[ترجمه ترگمان]طرح او عبارت بود از نشان دادن الگو و تعبیر دنیای رویایی که او می خواست آن را اجرا کند
[ترجمه گوگل]طراحی او باید الگوی و عبارتی از دنیای رویایی را که او آرزو کرده بود به تصویر بکشد نشان دهد

12. The team rejected traditional Biblical phrasing, figuring they would be unfamiliar or unappealing to the target audience.
[ترجمه ترگمان]این تیم تعبیر سنتی از کتاب مقدس را رد کرد و فکر کرد که آن ها برای مخاطب هدف نا آشنا و نا آشنا خواهند بود
[ترجمه گوگل]این تیم از بیانات سنتی کتاب مقدس رد شد، و می دانستند که آنها نمی توانند به مخاطبان مورد علاقه یا ناخوشایند باشند

13. Good phrasing is all important: it has to set and keep the dancers going.
[ترجمه ترگمان]عبارت خوب همه چیز مهم است: آن باید تنظیم شود و رقصندگان را در حال حرکت نگه دارد
[ترجمه گوگل]تعریف خوب همه چیز مهم است که باید رقاصها را تنظیم و نگهداری کرد

14. Most physicists would object to this way of phrasing things.
[ترجمه ترگمان]اکثر فیزیکدانان در این روش بیان کردن چیزها اعتراض می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر فیزیکدانان به این شیوه بیان کردن چیزها مخالف هستند

15. I usually play with my own phrasing and kind of jazz it up a little.
[ترجمه ترگمان]من معمولا با خودم بازی می کنم و یه کم جاز می زنم
[ترجمه گوگل]من معمولا با اصطلاح خودم بازی میکنم و نوعی جاز را کمی کم میکنم

پیشنهاد کاربران

جمله بندی

phrasing ( موسیقی )
واژه مصوب: عبارت‏پردازی
تعریف: 1. محقق کردن ساختار عبارات یک اثر موسیقایی در اجرا|||2. ساختار عبارت


کلمات دیگر: