کلمه جو
صفحه اصلی

totalize


معنی : جمع زدن، کامل کردن، کلی کردن
معانی دیگر : جمع بستن

انگلیسی به فارسی

کلی کردن، کامل کردن، جمع زدن


جمع کردن، کلی کردن، کامل کردن، جمع زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: totalizes, totalizing, totalized
مشتقات: totalization (n.)
• : تعریف: to make a total of; combine.

- The company totalized its assets.
[ترجمه ترگمان] شرکت دارایی های خود را نابود کرد
[ترجمه گوگل] این شرکت دارایی های خود را جمع کرد

• summarize, find total amount of (also totalise)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جمع بستن، جمع زدن

مترادف و متضاد

جمع زدن (فعل)
add, totalize

کامل کردن (فعل)
complete, totalize, mature, round, complement, integrate

کلی کردن (فعل)
totalize

جملات نمونه

1. An indicator of the growing importance of this totalizing view of education was contained in the 184rescript from Rome.
[ترجمه ترگمان]یک شاخص اهمیت فزاینده این دیدگاه totalizing از آموزش در ۱۸۴ حکم صادر شده از سوی روم قرار داشت
[ترجمه گوگل]یک شاخص از اهمیت رو به رشد این دیدگاه مجموعهای از آموزش در 184 رکورد از رم بود

2. But in class terms it marked a split within the ruling bloc, not the totalizing rupture from without that repealers claimed.
[ترجمه ترگمان]اما در شرایط طبقاتی، شکاف درون بلوک حاکم شکاف ایجاد کرد، و نه گسیختگی totalizing از آن گونه که repealers ادعا کرد
[ترجمه گوگل]اما در شرایط طبقاتی، آن را در داخل بلوک حاکم تقسیم بندی کرد، نه این که پارامتر کامل را بدون آن تاییدکنندگان ادعا کرد

3. The problems come when empirical evidence is turned into totalizing theory, tendential strategy into achieved fact.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات زمانی رخ می دهند که شواهد تجربی به نظریه totalizing تبدیل شود، استراتژی tendential در حقیقت به دست آید
[ترجمه گوگل]مشکلات زمانی رخ می دهد که شواهد تجربی به تئوری جمع بندی، استراتژی تنگاتنگ به واقعیت دست یافته تبدیل شود

4. I want for people not to trap me, totalize me in predetermined roles and lifestyles, to tell me that I have to resolve my deviance when they have constructed it for me.
[ترجمه ترگمان]من از مردم می خواهم که مرا گول بزنند، مرا از نقشه ای از پیش تعیین شده و سبک زندگی محروم کنند، تا به من بگویند که باید انحراف خود را وقتی که آن را برای من ساخته اند، حل کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم مردم نباشند که من را به دام اندازند، من را در نقش ها و شیوه های زندگی از پیش تعیین شده جمع بندی کنند، به من بگو که من باید انحطاط خود را حل کنم وقتی آن را برای من ساخته است

5. Continuously monitor, display, totalize and data log flow through any flume or weir.
[ترجمه ترگمان]بازبینی پیوسته، صفحه نمایش، totalize و جریان داده از طریق هر ناودان یا خاکریزهای
[ترجمه گوگل]به طور مداوم مانیتور، نمایش داده، جمع کردن و جریان داده ها را از طریق هر جریان یا جریان

6. Can we totalize these different ideas into one philosophy?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانیم این عقاید مختلف را به یک فلسفه تبدیل کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم این ایده های مختلف را به یک فلسفه تقسیم کنیم؟

7. Functions: frequency, period, time interval, ratio, and totalize.
[ترجمه ترگمان]وظایف: فرکانس، دوره، فاصله زمانی، نسبت و totalize
[ترجمه گوگل]توابع فرکانس، دوره، فاصله زمانی، نسبت، و جمع کردن

8. The 5315B Frequency Counter has a 100MHz frequency range and also has ratio and totalize measurement capabilities.
[ترجمه ترگمان]شمارنده فرکانس ۵۳۱۵ B فرکانس فرکانس ۱۰۰ مگاهرتز دارد و همچنین دارای نسبت measurement و totalize نیز می باشد
[ترجمه گوگل]شمارنده فرکانس 5315B دارای برد فرکانس 100 مگاهرتز است و همچنین دارای نسبت و توانایی های اندازه گیری کامل است


کلمات دیگر: