کلمه جو
صفحه اصلی

outwardly


ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری، برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون، برحسب ظاهر

انگلیسی به فارسی

برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون


ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: toward, on, or relating to the outside.
متضاد: inwardly

(2) تعریف: seemingly or apparently.

- The musician was outwardly calm as she walked onstage.
[ترجمه ترگمان] وقتی روی صحنه قدم می گذاشت، موسیقی دان در ظاهر آرام بود
[ترجمه گوگل] موسیقیدان به آرامی در حال حرکت بود

• seemingly; apparently; with regards to the outside

مترادف و متضاد

to all appearances


Synonyms: apparently, as far as one can see, evidently, externally, for all intents and purposes, in appearance, officially, on the face of it, on the surface, ostensibly, professedly, seemingly, superficially, to the eye


Antonyms: inside, internally, inwardly, privately


جملات نمونه

1. outwardly happy
ظاهرا خوشحال

2. an outwardly stable country
کشوری که در ظاهر امن و امان است

3. she was outwardly calm but raging within
او ظاهرا آرام بود ولی خشم در درونش زبانه می کشید.

4. They may feel tired and though outwardly calm, can be irritable.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است احساس خستگی کنند و با اینکه در ظاهر آرام هستند، می توانند کج خلق و کج خلق باشند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است احساس خستگی کنند و گرچه بیرون آرام باشند، می توانند تحریک پذیر باشند

5. Calvin remained outwardly calm, but inside he was very angry.
[ترجمه ترگمان]کالون در ظاهر آرام بود، ولی در باطن بسیار خشمگین بود
[ترجمه گوگل]کالوین به آرامی باقی ماند، اما درون او بسیار عصبانی بود

6. Though badly frightened, she appeared outwardly calm.
[ترجمه ترگمان]با اینکه خیلی ترسیده بود به ظاهر آرام ظاهر شد
[ترجمه گوگل]اگرچه خیلی بد اخلاق بود، او ظاهرا آرام ظاهر شد

7. The brothers were outwardly friendly; inwardly they were far apart.
[ترجمه ترگمان]برادرها به ظاهر صمیمی بودند و در نهان از هم دور بودند
[ترجمه گوگل]برادران بی طرف دوستانه بودند؛ درون آنها از هم دور بودند

8. He is a wolf in sheep's clothing, outwardly kind but inwardly vicious!
[ترجمه ترگمان]او یک گرگ لباس گوسفند است، از ظاهر مهربان، اما در باطن شرور و شرور است!
[ترجمه گوگل]او یک گرگ در لباس گوسفند است، به ظاهر مهربان اما درونی خالص!

9. Though very fierce outwardly, the dog was well - tamed.
[ترجمه ترگمان]با این که در ظاهر بسیار خشمگین بود، سگ به خوبی اهلی شده بود
[ترجمه گوگل]گرچه بسیار بی رحمانه بود، سگ خوب بود

10. Outwardly this looked like the beginning of a terrific programme but the stage was actually set for a major disaster.
[ترجمه ترگمان]ظاهرش مانند شروع یک برنامه فوق العاده بود اما صحنه واقعا برای یک فاجعه بزرگ تعیین شده بود
[ترجمه گوگل]از نظر خارج از آن، این به نظر میرسید که شروع یک برنامه فوقالعاده است، اما این مرحله در واقع یک فاجعه بزرگ بود

11. Outwardly she is cool, calm and collected .
[ترجمه ترگمان]ظاهرش آرام و آرام و آرام است
[ترجمه گوگل]او به دور از خنک، آرام و جمع شده است

12. Outwardly she seemed confident but in reality she felt extremely nervous.
[ترجمه ترگمان]به ظاهر مطمئن و مطمئن به نظر می رسید، اما در واقع احساس می کرد خیلی عصبی است
[ترجمه گوگل]او به ظاهر اعتماد به نفس داشت اما در واقع احساس بسیار عصبی کرد

13. Outwardly the couple appeared happy.
[ترجمه ترگمان]آن زوج به ظاهر خوشحال به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]به طور ناگهانی این زن ظاهر خوشحال شد

14. Though badly frightened, she remained outwardly composed.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه خیلی ترسیده بود، ظاهر خود را حفظ کرد
[ترجمه گوگل]با وجود اینکه به شدت ترسناک بود، او به شکل بیرونی باقی ماند

15. Outwardly, the couple seemed perfectly happy.
[ترجمه ترگمان]ظاهرش درست به نظر می رسید، آن زوج کاملا خوشبخت به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]به ظاهر، این زن کاملا خوشحال شد

outwardly happy

بظاهر خوشحال


an outwardly stable country

کشوری که در ظاهر امن و امان است



کلمات دیگر: