(ترجمه ی انگلیسی عبارت لاتین: aurea mediocritas) میانه روی، حد وسط، دوری از افراط و تفریط، میانه روی، برکناری از افراط و تفریط
golden mean
(ترجمه ی انگلیسی عبارت لاتین: aurea mediocritas) میانه روی، حد وسط، دوری از افراط و تفریط، میانه روی، برکناری از افراط و تفریط
انگلیسی به فارسی
میانه روی، برکناری از افراط و تفریط
متوسط طلایی، میانه روی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the prudent, moderate course between extremes; happy medium.
- That candidate represents a golden mean between the two opposing political parties.
[ترجمه ترگمان] این کاندیدا نماد طلایی بین دو حزب سیاسی مخالف است
[ترجمه گوگل] این نامزد، یک معیار طلایی میان دو حزب مخالف سیاسی است
[ترجمه گوگل] این نامزد، یک معیار طلایی میان دو حزب مخالف سیاسی است
• (2) تعریف: see golden section.
• desirable middle ground between two extremes (according to the philosophy of aristotle); moderate manner, means of compromise, equal depth
مترادف و متضاد
happy medium
Synonyms: juste milieu, mean, moderation, via media
جملات نمونه
1. Treat students with the golden mean of the Confucian school, enthusiasm and patience.
[ترجمه ترگمان]با دانش آموزان با میانگین طلایی مکتب کنفوسیوسی، شور و شکیبایی و صبر صحبت کنید
[ترجمه گوگل]دانش آموزان را با میانگین طلایی مدرسه کنفوسیوس، شور و اشتیاق و صبر و شکیبایی تطبیق دهید
[ترجمه گوگل]دانش آموزان را با میانگین طلایی مدرسه کنفوسیوس، شور و اشتیاق و صبر و شکیبایی تطبیق دهید
2. The Golden Mean is a ratio that appears to connect (in some uncanny way) with all sorts of sensually pleasing creations, man-made and organic.
[ترجمه ترگمان]میانگین طلایی، نسبتی است که به نظر می رسد (به شیوه ای غیرطبیعی)با انواع آثار مطبوع و مطبوع، مصنوعی و ارگانیک متصل می شود
[ترجمه گوگل]معیار طلایی یک نسبت است که به نظر می رسد ارتباط برقرار کند (به طرز غیرمعمول) با تمام انواع خلق های حساس لذت بخش، انسان و آلی
[ترجمه گوگل]معیار طلایی یک نسبت است که به نظر می رسد ارتباط برقرار کند (به طرز غیرمعمول) با تمام انواع خلق های حساس لذت بخش، انسان و آلی
3. The beauty of golden mean and harmony embodies the basic spirit of an cient Chinese arts.
[ترجمه ترگمان]زیبایی نماد طلایی و هماهنگی روح اصلی هنرهای رزمی چینی را در بر دارد
[ترجمه گوگل]زیبایی از معانی طلایی و هماهنگی، روح اولیه هنرهای سنتی چینی را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]زیبایی از معانی طلایی و هماهنگی، روح اولیه هنرهای سنتی چینی را به تصویر می کشد
4. You'd better find the golden mean between the two extremes.
[ترجمه ترگمان]بهتر است آن را بین دو extremes پیدا کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است بین دو طغیان بین طلایی پیدا کنید
[ترجمه گوگل]بهتر است بین دو طغیان بین طلایی پیدا کنید
5. The Division adhere to the golden mean business, integrity - based.
[ترجمه ترگمان]بخش به کسب وکار متوسط طلایی، یکپارچگی - محور پایبند است
[ترجمه گوگل]این بخش متعلق به کسب و کار متوسط طلایی، مبتنی بر یکپارچگی است
[ترجمه گوگل]این بخش متعلق به کسب و کار متوسط طلایی، مبتنی بر یکپارچگی است
6. A sage once reduced all virtue to the golden mean.
[ترجمه ترگمان]یک گل روزی همه فضیلت را به معنای طلایی کاهش داد
[ترجمه گوگل]یک عادت پس از آن همه فضیلت را به میانگین طلایی کاهش داد
[ترجمه گوگل]یک عادت پس از آن همه فضیلت را به میانگین طلایی کاهش داد
7. The golden mean says moderation all things is the best way to live one's live life.
[ترجمه ترگمان]میانگین طلایی می گوید اعتدال همه چیزها بهترین راه برای زندگی زنده است
[ترجمه گوگل]معنی طلایی می گوید که همه چیز به لحاظ اعتدالی بهترین راه برای زندگی زندگی اش است
[ترجمه گوگل]معنی طلایی می گوید که همه چیز به لحاظ اعتدالی بهترین راه برای زندگی زندگی اش است
8. Then he joined his sets to the golden mean number system and transfinite dimension theory.
[ترجمه ترگمان]سپس او به مجموعه های خود در نظریه اعداد میانگین طلایی و نظریه بعد transfinite پیوست
[ترجمه گوگل]سپس او مجموعه های خود را به سیستم عدد متوسط طلایی و نظریه بعدی ترانسفوریته پیوست
[ترجمه گوگل]سپس او مجموعه های خود را به سیستم عدد متوسط طلایی و نظریه بعدی ترانسفوریته پیوست
9. Aristotle advocates the golden mean principle of consumption ethics, objects to waste and miserliness, attaches importance to temperance, and emphasizes the education of people's consumption ethics.
[ترجمه ترگمان]\"ارسطو\" از اصل طلایی اصول اخلاقی مصرف، اشیا به مواد زائد و miserliness استفاده می کند، و اهمیت قائل شدن به \"میانه روی\" را مشخص می کند و بر آموزش اخلاق مصرف مردم تاکید می کند
[ترجمه گوگل]ارسطو از اصل اصلی طلایی اخلاق مصرفی حمایت می کند، اشیاء را به زباله ها و بدبختی می کشد، اهمیت اعتدال را به چشم می خورد، و بر آموزش اخلاق مصرف مردم تأکید می کند
[ترجمه گوگل]ارسطو از اصل اصلی طلایی اخلاق مصرفی حمایت می کند، اشیاء را به زباله ها و بدبختی می کشد، اهمیت اعتدال را به چشم می خورد، و بر آموزش اخلاق مصرف مردم تأکید می کند
10. The golden mean says moderation in all things is the best way to live one's life.
[ترجمه ترگمان]میانگین طلایی می گوید میانه روی در همه چیزها بهترین راه زندگی کردن است
[ترجمه گوگل]میانگین طلایی معتقد است که اعتدال در همه چیز بهترین راه برای زندگی کردن است
[ترجمه گوگل]میانگین طلایی معتقد است که اعتدال در همه چیز بهترین راه برای زندگی کردن است
11. Everything needs to meet the golden mean and the of the revolution of heaven earth.
[ترجمه ترگمان]همه چیز نیازمند آن است که معنای زرین و انقلاب زمین آسمان را ببیند
[ترجمه گوگل]همه چیز برای دیدار با معانی طلایی و انقلاب بهشت به زمین نیاز دارد
[ترجمه گوگل]همه چیز برای دیدار با معانی طلایی و انقلاب بهشت به زمین نیاز دارد
12. My philosophy of life is to stick close to the golden mean.
[ترجمه ترگمان]فلسفه زندگی من به معنای نزدیک شدن به معنای طلایی است
[ترجمه گوگل]فلسفه زندگی من این است که نزدیک به میانگین طلایی قرار بگیرد
[ترجمه گوگل]فلسفه زندگی من این است که نزدیک به میانگین طلایی قرار بگیرد
پیشنهاد کاربران
نسبت طلایی
کلمات دیگر: