کلمه جو
صفحه اصلی

earmarked


نشان هویت، نشان کردن، اختصاص دادن، کنار گذاشتن

انگلیسی به فارسی

اختصاص داده شده


انگلیسی به انگلیسی

• designated, specified; marked; marked with an earmark

جملات نمونه

1. the money earmarked for the building of a dormitory
پولی که برای ساختن خوابگاه تخصیص داده شده است

2. they have earmarked hassan for the job
آنان حسن را برای آن شغل در نظر گرفته اند.


کلمات دیگر: