1- باز خواندن، به مراجعت دعوت کردن 2- تلفنی جواب دادن، متقابلا تلفن زدن، (انگلیس) اتاقک تلفن، کابین تلفن، کیوسک تلفن
call box
1- باز خواندن، به مراجعت دعوت کردن 2- تلفنی جواب دادن، متقابلا تلفن زدن، (انگلیس) اتاقک تلفن، کابین تلفن، کیوسک تلفن
انگلیسی به فارسی
(انگلیس) اتاقک تلفن، کابین تلفن، کیوسک تلفن
تلفن صحرایی (که به فواصل معین در بزرگراه قرار میدهند)
جعبه تماس
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a box containing a telephone, posted on a street or highway, and used to make emergency calls.
• (2) تعریف: (chiefly British) a small structure that contains a public telephone; phone booth.
• telephone booth, public telephone compartment
a call box is a telephone box.
public telephone booth (in england); emergency telephone box (to call the police or fire department, etc. - in the usa)
a call box is a telephone box.
public telephone booth (in england); emergency telephone box (to call the police or fire department, etc. - in the usa)
مترادف و متضاد
telephone booth
Synonyms: coin telephone, pay phone, pay station, phone booth, public telephone, telephone box, telephone kiosk
جملات نمونه
1. Limited assortment stores, sometimes called box stores, stock less than 1500 items; typically they sell no items requiring refrigeration.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های زنجیره ای محدود، گاهی به عنوان انبارهای جعبه ای، کم تر از ۱۵۰۰ آیتم نامیده می شوند؛ نوعا هیچ موردی را می فروشند که به یخچال نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]فروشگاه های خرده فروشی محدود، گاهی اوقات به عنوان جعبه فروشگاه ها، سهام کمتر از 1500 مورد؛ به طور معمول آنها هیچ موردی را که نیاز به یخچال ندارند به فروش می رسانند
[ترجمه گوگل]فروشگاه های خرده فروشی محدود، گاهی اوقات به عنوان جعبه فروشگاه ها، سهام کمتر از 1500 مورد؛ به طور معمول آنها هیچ موردی را که نیاز به یخچال ندارند به فروش می رسانند
2. So are the solar panels hovering above emergency call boxes along stretches of remote highways.
[ترجمه ترگمان]بنابراین پانل های خورشیدی که بالای جعبه های تماس اضطراری در امتداد بزرگراه های دور افتاده شناور هستند
[ترجمه گوگل]بنابراین، پانل های خورشیدی در بالای جعبه های اضطراری در امتداد بزرگراه های دور افتاده قرار دارند
[ترجمه گوگل]بنابراین، پانل های خورشیدی در بالای جعبه های اضطراری در امتداد بزرگراه های دور افتاده قرار دارند
3. A freestanding public call box, containing a telephone and usually operated by inserting coins.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه تلفن عمومی ساده، حاوی یک تلفن و معمولا با قرار دادن سکه ها کار می کند
[ترجمه گوگل]یک جعبه خدمات عمومی آزاد، حاوی یک تلفن و معمولا با قرار دادن سکه عمل می کند
[ترجمه گوگل]یک جعبه خدمات عمومی آزاد، حاوی یک تلفن و معمولا با قرار دادن سکه عمل می کند
4. Why didn't you phone me from a call box?
[ترجمه ترگمان]چرا از یه جعبه زنگ به من زنگ نزدی؟
[ترجمه گوگل]چرا من از یک صندوق تماس نگرفتی؟
[ترجمه گوگل]چرا من از یک صندوق تماس نگرفتی؟
5. People use a metal call box with a push-to-talk button to connect to a live operator.
[ترجمه ترگمان]افراد از یک جعبه تماس فلزی با یک دکمه push برای اتصال به یک اپراتور زنده استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی از یک جعبه تماس فلز با یک دکمه push to talk برای اتصال به اپراتور زنده استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی از یک جعبه تماس فلز با یک دکمه push to talk برای اتصال به اپراتور زنده استفاده می کنند
6. This call box was built sometime last year.
[ترجمه ترگمان]این فراخوانی یک زمانی در سال گذشته ساخته شد
[ترجمه گوگل]این جعبه تماس در گذشته سال گذشته ساخته شد
[ترجمه گوگل]این جعبه تماس در گذشته سال گذشته ساخته شد
7. Solar - electric energy for powering this SOS call box by the side of super - highway GZ 65 near Kunming.
[ترجمه ترگمان]انرژی خورشیدی - برقی برای برق رسانی به این درخواست در شورای انتخاب شورای انتخاب قضایی در نزدیکی of ۶۵ در نزدیکی Kunming
[ترجمه گوگل]خورشیدی - انرژی الکتریکی برای استفاده از این جعبه تماس SOS توسط طرف بزرگراه GZ 65 در نزدیکی Kunming
[ترجمه گوگل]خورشیدی - انرژی الکتریکی برای استفاده از این جعبه تماس SOS توسط طرف بزرگراه GZ 65 در نزدیکی Kunming
8. Then, nervously, she headed up the street, where there is a police call box.
[ترجمه ترگمان]سپس با حالتی عصبی از خیابان بالا رفت، جایی که یک صندوق پلیس بود
[ترجمه گوگل]سپس، به طرز عصبی، او به سمت خیابان رفت، جایی که یک جعبه تماس پلیس وجود داشت
[ترجمه گوگل]سپس، به طرز عصبی، او به سمت خیابان رفت، جایی که یک جعبه تماس پلیس وجود داشت
9. I told the small fry to stay put while I went to the call box.
[ترجمه ترگمان]به اون بچه کوچولو گفتم همونجا بمونه تا من برم سراغ جعبه زنگ
[ترجمه گوگل]من در حالی که به جعبه تماس رفتم به ماهی کوچک کوچک گفتم که بمانم
[ترجمه گوگل]من در حالی که به جعبه تماس رفتم به ماهی کوچک کوچک گفتم که بمانم
10. It was when I threw the dead match on the ground that I noticed something bright red trickling from under the call box door .
[ترجمه ترگمان]همان موقع بود که من کبریت را روی زمین انداختم و متوجه چیزی شدم که از زیر بغل آن بیرون می ریخت
[ترجمه گوگل]زمانی بود که بازی مرده را بر روی زمین انداختم که متوجه شدم که چیزی از قرمز روشن قرمز در زیر جعبه ی تماس وجود دارد
[ترجمه گوگل]زمانی بود که بازی مرده را بر روی زمین انداختم که متوجه شدم که چیزی از قرمز روشن قرمز در زیر جعبه ی تماس وجود دارد
کلمات دیگر: