کلمه جو
صفحه اصلی

eat humble pie


فروتنی کردن (به ویژه با توبه و اذعان به لغزش های خود)، خود را حقیر کردن

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to be humbled, esp. by having to apologize for one's own obvious mistake or misbehavior.

• admit that one has done something wrong and apologize, be apologetic

جملات نمونه

1. Anson was forced to eat humble pie and publicly apologise to her.
[ترجمه س] انسون مجبور شد که اشتباهش را بپذیرد و در ملا عام از او عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان]Anson مجبور شد پای humble را بخورد و در ملا عام از او عذرخواهی کند
[ترجمه گوگل]انسون مجبور شد که غذای فروتن را بخورد و از او عذرخواهی کند

2. When he realized his mistake, he had to eat humble pie.
[ترجمه zara] وقتی متوجه اشتباهش شد مجبور شد معذرت خواهی کنه
[ترجمه ترگمان]وقتی متوجه اشتباهش شد، مجبور شد پای humble بخوره
[ترجمه گوگل]وقتی اشتباه خود را متوجه شد، او مجبور بود که غذای فروتن را بخورد

3. Eat humble pie and get used to it mate.
[ترجمه ترگمان]پای متواضع بخورید و به آن عادت کنید
[ترجمه گوگل]خوردن پای فروتن و استفاده از آن به همسر

4. Come and take potluck eat humble pie whatever.
[ترجمه ترگمان]غذای ما را بخور و غذای ناچیز بخور
[ترجمه گوگل]بیا و بپوش و بخور هرچه بخوانی

5. Retain the red door ? Eat humble pie and paint it over?
[ترجمه ترگمان]در قرمز را باز کنید؟ پای سبزی بخورید و آن را رنگ کنید؟
[ترجمه گوگل]درب قرمز را حفظ کنید؟ خوردن پای فروتن و رنگ آن را بیش از؟

6. Mr. A had to eat humble pie for his poor behavior.
[ترجمه Meeeee] آقای A مجبور شد به دلیل رفتار بدش معذرت خواهی کند
[ترجمه ترگمان]آقای \"ای\" مجبور شد بخاطر رفتار poor پای humble بخوره
[ترجمه گوگل]آقای A مجبور بود که غذای فروتن را برای رفتار ضعیفش بخورد

7. Edward had to eat humble pie when it became that his wife was right along.
[ترجمه ترگمان]وقتی شد که همسرش درست کنار او بود، ادوارد مجبور بود پای خودش را بخورد
[ترجمه گوگل]ادوارد هنگامی که زن همسرش درست می کرد، مجبور به خوردن نوشیدنی شد

8. Mike has to eat humble pie again.
[ترجمه ترگمان]مایک باید دوباره پای humble بخوره
[ترجمه گوگل]مایک مجبور است دوباره به غذای خوشمزه بخورد

9. After boasting that his company could outperform the industry's best, he's been forced to eat humble pie.
[ترجمه ترگمان]بعد از لاف زدن مبنی بر اینکه شرکت او می تواند بهتر از بهترین عملکرد این صنعت عمل کند، مجبور به خوردن پای متواضع شده است
[ترجمه گوگل]پس از افتخار اینکه شرکتش بتواند بهتر از این صنعت کار کند، او مجبور به خوردن کیک فروتن شده است

10. Taylor's victory in the semi-final has forced many of her critics to eat humble pie.
[ترجمه ترگمان]پیروزی تیلور در مرحله نیمه نهایی بسیاری از منتقدانش را وادار به خوردن پای متواضع کرده است
[ترجمه گوگل]پیروزی تیلور در نیمه نهایی بسیاری از منتقدان او را مجبور به خوردن پای کره ای کرده است

11. A man among men is he who knows when to eat humble pie and when to hold his head high.
[ترجمه ترگمان]مردی در میان مردم است که می داند کی باید پای humble بخورد و وقتی سرش را بالا نگه دارد
[ترجمه گوگل]مردی در میان مردانی است که می داند چه موقع غذای خوشمزه مصرف می کند و زمانی که سرش را بالا نگه دارد

12. When we're finished preparing these strawberries and cream bagels you're going to eat humble pie!
[ترجمه ترگمان]وقتی کارمان تمام شد، این توت فرنگی و بیسکویت را برای خوردن پای humble آماده می کنیم
[ترجمه گوگل]وقتی ما این توت فرنگی ها و شیرینی های کرم را به پایان رسانده اید، می خواهید غذای فروتن را بخورید!

13. Although you don't like your boss, sometimes you have to eat humble pie.
[ترجمه ترگمان]اگر چه از رئیست خوشت نمی اید، بعضی وقت ها باید پای humble بخوری
[ترجمه گوگل]اگر چه شما رئیس خود را دوست ندارید، گاهی اوقات شما باید به خوردن کره پایمال کننده

14. After vehemently arguing, he discovered his basic illogicality and had to eat humble pie before his associates.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که به شدت بحث کرد، او illogicality اولیه خود را کشف کرد و مجبور شد پای humble در مقابل همکارانش بخورد
[ترجمه گوگل]پس از محکوم کردن استدلال، او غیر منطقی بودن اساسی خود را کشف کرد و مجبور شد قبل از همکارانش غذای فروتن را بخورد

پیشنهاد کاربران

معذرت خواهی کردن با تم خود حقیر کردن

باید اشتباهتو بپذیری.

به غلط کردن/گ* خوردن/عذرخواهی کردن افتادن

اقرار به اشتباه کردن و عذر خواستن
شکر خوردن

معذرت خواهی و پذیرش اشتباه ( با پَست شدن /خوار و حقیر شدن )

اشتباه خود را پذیرفتن , به اشتباه خود اعتراف کردن

– She had to eat humble pie for her poor behavior
– When he realized his mistake, he had to eat humble pie
– He was forced to eat humble pie and publicly apologise to her

توضیح درباره اصطلاح eat humble pie
در زمان قرون وسطا وقتی ارباب ها به شکار می رفتند و گوشت شکار را کباب می کردند از دل و جگر و اجزای شکم شکار برای برده ها پای می پختند و به آنها می دادند.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: