اختلال خوردن
eating disorder
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• mental disease that is characterized by an irregular and health threatening eating habit (i.e. anorexia, bulimia, compulsive eating)
جملات نمونه
1. Anorexia is a common eating disorder.
[ترجمه ترگمان]Anorexia یک اختلال تغذیه مشترک است
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یک اختلال خوردن شایع است
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یک اختلال خوردن شایع است
2. We have eating disorder programs in certain major cities-in cities where people feel compelled to have a certain physical presence.
[ترجمه ترگمان]ما برنامه های اختلال در شهرهای بزرگ خاص داریم - در شهرهایی که مردم احساس می کنند باید حضور فیزیکی خاصی داشته باشند
[ترجمه گوگل]ما برنامه های اختلالات خوردن در برخی شهرهای مهم - در شهرهایی که مردم احساس می کنند مجبور به حضور فیزیکی خاص هستند
[ترجمه گوگل]ما برنامه های اختلالات خوردن در برخی شهرهای مهم - در شهرهایی که مردم احساس می کنند مجبور به حضور فیزیکی خاص هستند
3. I have never suffered from an eating disorder myself, but I have interviewed many who have.
[ترجمه مترجم حرفه ای] من هرگز از اختلال خوردن رنج نبرده ام ، اما با بسیاری از افردا محاصبه کرده که از اختلال خوردن رنج میبردند
[ترجمه ترگمان]من هرگز از بیماری خوردن رنج نبرده ام، اما با بسیاری از آن ها مصاحبه کردم[ترجمه گوگل]من هرگز از یک اختلال خوردن رنج نمی برم، اما با بسیاری از افراد مصاحبه کردم
4. Anorexia is an eating disorder that affects people's appetite - usually because of emotional problems.
[ترجمه ترگمان]Anorexia یک اختلال تغذیه است که اشتهای مردم را تحت تاثیر قرار می دهد - معمولا به خاطر مشکلات احساسی
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یک اختلال خوردن است که به اشتهای مردم تأثیر می گذارد - معمولا به دلیل مشکلات عاطفی است
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یک اختلال خوردن است که به اشتهای مردم تأثیر می گذارد - معمولا به دلیل مشکلات عاطفی است
5. Bulimia nervosa is another type of eating disorder (binge-purge syndrome) also encountered primarily among older women and younger men.
[ترجمه ترگمان]Bulimia nervosa نوع دیگری از اختلال تغذیه (سندرم binge)است که در درجه اول در میان زنان مسن تر و مردان جوان دیده می شود
[ترجمه گوگل]Bulimia nervosa نوع دیگری از اختلالات خوردن (سندرم زنگ زدگی) است که در درجه اول در بین زنان مسن و مردان جوان دیده می شود
[ترجمه گوگل]Bulimia nervosa نوع دیگری از اختلالات خوردن (سندرم زنگ زدگی) است که در درجه اول در بین زنان مسن و مردان جوان دیده می شود
6. These conditions include the eating disorder anorexia nervosa, excess vomiting or diarrhea, and certain thyroid disorders.
[ترجمه ترگمان]این شرایط شامل اختلال تغذیه، استفراغ، استفراغ، یا اسهال، و اختلالات تیروئیدی ویژه می شود
[ترجمه گوگل]این شرایط عبارتند از: بی اشتهایی ناخوشایند، استفراغ بیش از حد، اسهال، و برخی اختلالات تیروئید خاص
[ترجمه گوگل]این شرایط عبارتند از: بی اشتهایی ناخوشایند، استفراغ بیش از حد، اسهال، و برخی اختلالات تیروئید خاص
7. Objective : To investigate the eating disorder and mood among students of a female university in Beijing.
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی اختلال تغذیه و حالت روحی در میان دانشجویان یک دانشگاه دخترانه در پکن
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اختلال خوردن و خلق در بین دانشجویان دانشگاه زن در پکن
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اختلال خوردن و خلق در بین دانشجویان دانشگاه زن در پکن
8. I have an eating disorder and an addictive personality.
[ترجمه ترگمان]من یک اختلال تغذیه و یک شخصیت اعتیاد آور دارم
[ترجمه گوگل]من یک اختلال خوردن و شخصیت اعتیاد آور دارم
[ترجمه گوگل]من یک اختلال خوردن و شخصیت اعتیاد آور دارم
9. Their findings showed that eating disorder symptoms were often stable over time.
[ترجمه ترگمان]یافته های آن ها نشان داد که خوردن علائم اختلال اغلب در طول زمان ثابت بوده است
[ترجمه گوگل]یافته های آنها نشان داد که نشانه های اختلال خوردن در طول زمان اغلب پایدار بودند
[ترجمه گوگل]یافته های آنها نشان داد که نشانه های اختلال خوردن در طول زمان اغلب پایدار بودند
10. Also contributing to this eating disorder is a societal ideal slimness that the adolescent strives to emulate.
[ترجمه ترگمان]هم چنین در این اختلال تغذیه، یک slimness ایده آل اجتماعی است که نوجوان سعی می کند از آن تقلید کند
[ترجمه گوگل]همچنین مشارکت در این اختلال خوردن یک شکاف ایدهآل اجتماعی است که نوجوان به دنبال تقلید است
[ترجمه گوگل]همچنین مشارکت در این اختلال خوردن یک شکاف ایدهآل اجتماعی است که نوجوان به دنبال تقلید است
11. Bulimia is an eating disorder.
[ترجمه ترگمان]Bulimia یک اختلال تغذیه است
[ترجمه گوگل]Bulimia یک اختلال خوردن است
[ترجمه گوگل]Bulimia یک اختلال خوردن است
12. Thus the compulsive relationship with physical exercise can become effectively part of the spectrum of eating disorder behaviour.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ارتباط اجباری با ورزش بدنی می تواند به طور موثر بخشی از اختلالات خوردن اختلالات خوردن باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین ارتباط اجباری با ورزش فیزیکی می تواند بخشی از طیف رفتارهای خوردن غذا باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین ارتباط اجباری با ورزش فیزیکی می تواند بخشی از طیف رفتارهای خوردن غذا باشد
13. One recent population study found that depression did not precede the eating disorder, although it did correlate with onset.
[ترجمه ترگمان]یکی از مطالعات اخیر جمعیت نشان داد که افسردگی مقدم بر اختلال خوردن نیست، اگر چه با شروع رابطه دارد
[ترجمه گوگل]یک مطالعه جمعیتی اخیر نشان داده است که افسردگی قبل از اختلال خوردن پیش نرفته است، هرچند که با ابتلا به آن ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]یک مطالعه جمعیتی اخیر نشان داده است که افسردگی قبل از اختلال خوردن پیش نرفته است، هرچند که با ابتلا به آن ارتباط دارد
14. I was tall and slim but I had an eating disorder and my weight fluctuated wildly according to how I ate.
[ترجمه ترگمان]من قد بلند و لاغر بودم، اما یک اختلال خوراکی داشتم و وزن من به طرز غیرقابل نوسان در نوسان بود
[ترجمه گوگل]من بلند و باریک بودم اما اختلال خوردن داشتم و وزنم با توجه به نحوه غذا خوردن زیاد تغییر کرد
[ترجمه گوگل]من بلند و باریک بودم اما اختلال خوردن داشتم و وزنم با توجه به نحوه غذا خوردن زیاد تغییر کرد
پیشنهاد کاربران
اختلال تغذیه
کلمات دیگر: