کلمه جو
صفحه اصلی

boom


معنی : غرش، توسعه عظیم، تیر کوچک، صدای غرش، پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم، غریدن، بسرعت درقیمت ترقی کردن، توسعه یافتن، غرش کردن، غریو کردن
معانی دیگر : صدای عمیق و پرطنین داشتن یا ایجاد کردن (بیشتر در مورد صدای انسان و طبل و رعد و غیره به کار می رود)، (دیرک افقی که به حاشیه پایینی بادبان وصل است تا آن را پهن و مسطح نگه دارد) تیرک، بوم، میله یا تیرچه، بازوی گردان، بازوی متحرک، (در آبراه ها) سد ساخته شده از تیرهایی که به کف آب فرو کرده اند (برای جلوگیری از ورود قایق ها)، سد آبراه، (بریدن و بازاررسانی الوارهای جنگلی) سد یا مانع در سطح آب (برای جلوگیری از پراکنده شدن الوار)، (هواپیمایی) لوله ی متحرک برای رساندن سوخت از یک هواپیما به هواپیمای دیگر، گستردن کامل بادبان (به کمک دیرک افقی)، (معمولا با along) با سرعت و نیرو حرکت کردن (مثل کشتی بادبانی در باد موافق)، تند و با انرژی رفتن، رونق یافتن، رشد بی سابقه کردن، (کار و بار) بالا گرفتن، شکوفیدن، رونق دادن، رواج دادن و یافتن، ترویج دادن، محبوب القلوب کردن، رشد سریع، گسترش تند، پیشرفت تند، دوره ی رونق (صنعتی و بازرگانی و غیره)، رو کردن اقبال (در تجارت و سیاست)، کامیابی، (واژه ی مقابل آن slump یا bust است)، گرفتن کسب و کار، غرش توپ یاامواج، غریو، توسعه عظیم شهر، غریو کردن مثل بوتیمار

انگلیسی به فارسی

غرش (توپ یا امواج)، صدای غرش، غریو، پیشرفت یا جنبش سریع و عظیم، توسعه عظیم (شهر)، غریدن، غریو کردن (مثل بوتیمار)، به‌سرعت در قیمت ترقی کردن، توسعه یافتن


تیر کوچک


رونق، غرش، توسعه عظیم، تیر کوچک، صدای غرش، پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم، غریدن، غریو کردن، بسرعت درقیمت ترقی کردن، توسعه یافتن، غرش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: booms, booming, boomed
(1) تعریف: to make a prolonged, deep, resounding noise.
مترادف: roar, thunder
مشابه: bang, bellow, blast, crash, echo, explode, resonate, resound, reverberate, rumble

- The thunder boomed and the lightning flashed.
[ترجمه ترگمان] رعد می غرید و رعد برق می زد
[ترجمه گوگل] رعد و برق رونق گرفت و رعد و برق چشمک زد

(2) تعریف: to grow rapidly or flourish, esp. economically.
مترادف: mushroom, snowball
متضاد: slump
مشابه: burgeon, flourish, progress, prosper, skyrocket, thrive

- Last year was bad for business, but sales are booming this year.
[ترجمه ترگمان] سال گذشته برای تجارت بد بود، اما فروش امسال در حال ترقی است
[ترجمه گوگل] سال گذشته برای کسب و کار بد بود، اما فروش در سال جاری رشد چشمگیری داشته است
- The state's population is booming.
[ترجمه امیری] جمعیت کشور در حال افزایش است.
[ترجمه ترگمان] جمعیت کشور در حال ترقی است
[ترجمه گوگل] جمعیت این کشور پررونق است

(3) تعریف: to move rapidly, with a resounding noise.
مترادف: thunder
مشابه: roll, rumble

- The racing car boomed across the finish line.
[ترجمه ترگمان] اتومبیل مسابقه با سرعت تمام به خط پایان رسید
[ترجمه گوگل] ماشین مسابقه ای در خط پایان به سر می برد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to give forth or utter resoundingly (often fol. by "out").
مترادف: resound, reverberate
مشابه: bellow, roar, rumble

- The organ boomed out the final hymn.
[ترجمه ترگمان] ارگ آخرین سرود را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل] این ارگان از سرود نهایی پخش شد
اسم ( noun )
مشتقات: boomer (n.)
(1) تعریف: a full, deep, and prolonged sound, such as an explosion.
مترادف: explosion, thunder
مشابه: bang, clap, report

- They could hear the boom of the cannons from far away.
[ترجمه ترگمان] صدای غرش توپ ها را از دور شنیدند
[ترجمه گوگل] آنها رونق توپ را از دور می شنیدند

(2) تعریف: a continuing, deep reverberation or rumbling.
مترادف: rumble, thunder
مشابه: buzz, drone, hum, resonation, roar, roll

- We listened to the boom of the waterfall.
[ترجمه ترگمان] به صدای بوم آبشار گوش دادیم
[ترجمه گوگل] ما به رونق آبشار گوش دادیم

(3) تعریف: a period of rapid development or expansion in a particular sphere.
متضاد: slump
مشابه: explosion, peak

- Last year saw a boom in the housing market.
[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد رونق بازار مسکن بودیم
[ترجمه گوگل] سال گذشته شاهد رونق در بازار مسکن بودیم
- She was born during the baby boom of the post-war years.
[ترجمه ترگمان] او در دوران شکوفایی دوران پس از جنگ متولد شد
[ترجمه گوگل] او در دوران رونق کودکان پس از جنگ متولد شد
- Sales of athletic shoes rose dramatically during the fitness boom.
[ترجمه ترگمان] فروش کفش های ورزشی به طور چشمگیری در طول رشد تناسب اندام افزایش یافت
[ترجمه گوگل] فروش کفش های ورزشی در طول رونق تناسبات به طرز چشمگیری افزایش یافت
اسم ( noun )
(1) تعریف: a long horizontal pole that extends and positions the bottom of a sail.
مترادف: spar
مشابه: mast, pole

(2) تعریف: a heavy beam on a derrick, used to extend and support cargo or other weight.
مشابه: beam, jack

(3) تعریف: any such extending support, as for a microphone, camera, or the like.
مشابه: arm, bar, jack, lever, pole, rod, shaft, stalk

(4) تعریف: a floating enclosure, made of chains or ropes, that is used to confine floating objects such as boats and timber.
مترادف: floating dock
مشابه: buoy, dam, float, outrigger, pontoon, raft
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: booms, booming, boomed
• : تعریف: to extend or manipulate by means of a boom.
مشابه: jack, lever

• noise, din; rapid prosperity; shaft of a microphone; horizontal mast of a sailing ship
thunder; make noise
if there is a boom in something, there is a fast increase or development in it. count noun here but can also be used as a verb. e.g. the gardening industry is booming.
a boom is also a large floating sponge that is used for soaking up large quantities of liquid such as water or oil.
when something such as a big drum, a cannon, or someone's voice booms, it makes a loud, deep, echoing sound. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the boom of the drum echoed along the street.
you can say that something such as a big drum, a cannon, or someone's voice booms out when it is very loud and deep.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بوم - پایه میکروفن - پایه معلق - متصدی میکروفن - پایه حامل میکروفن - پایه - بوم [حامل میکروفن یا دوربین ] - بوم میکروفن - حرکت بوم - بازو - بازوی جرثقیل / بازوی میکروفن
[عمران و معماری] بازوی بیل - دمانه - بازوی جرثقیل - بازو - دکل بزرگ - بازوی بیل میکانیکی - بازوی متحرک جرثقیل
[برق و الکترونیک] بازوی متحرک نوعی بازوی مکانیکی متحرک برای نگهداری یا تعلیق دوربین، میکروفون یا دیگر وسایل ک امکان کار آنها را در نقاطی که قرارگیری مسقیم عملی یا مطلوب نیست، فراهم می کند. نمونه های آن عبارت اند از بازهایی که میکروفون را در بالای سر نگه داشته به گونه ای که در پخش تلویزیونی یا صحنه ی تآتر قابل رؤیت نباشند یا بازوهای مورد استفاده در دوربینهای تلویزیونی یا فیلمبرداری که به عملگر امکان تغییر سریع زاویه ی دوربین را می دهند.
[زمین شناسی] غرش، غریو، توسعه یافتن، تیر کوچک ،بازوی دستگاه تونلسازی
[نساجی] رونق - گرمی بازار
[آب و خاک] بند شناور

مترادف و متضاد

غرش (اسم)
roar, roaring, boom, thunder, rave, thunderpeal

توسعه عظیم (اسم)
boom

تیر کوچک (اسم)
boom

صدای غرش (اسم)
boom

پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم (اسم)
boom

غریدن (فعل)
roar, boom, fulminate, thunder, rave, peal, rumble

بسرعت درقیمت ترقی کردن (فعل)
boom

توسعه یافتن (فعل)
outreach, boom

غرش کردن (فعل)
roar, boom, thunder

غریو کردن (فعل)
bellow, boom

Synonyms: appreciate, bloom, develop, enhance, expand, flourish, flower, gain, grow, increase, intensify, rise in value, spurt, strengthen, succeed, swell, thrive


Antonyms: collapse, fail, falter, lose


loud sound; crash


Synonyms: bang, barrage, blare, blast, burst, cannonade, clap, crack, drumfire, explosion, reverberation, roar, rumble, slam, smash, thunder, wham


prosperity


Synonyms: advance, boost, development, expansion, gain, growth, improvement, increase, inflation, jump, prosperousness, push, rush, spurt, upsurge, upswing, upturn


Antonyms: collapse, failure, loss


crash; make loud sound


Synonyms: bang, blast, burst, clap, crack, drum, explode, resound, reverberate, roar, roll, rumble, slam, smash, sound, thunder, wham


prosper


جملات نمونه

1. boom or bust
کامیابی یا ناکامی،رونق یا کسادی

2. boom or bust
رونق یا ورشکستگی،موفقیت یا شکست

3. the boom of a derrick
تیر (یا بازوی) دکل حفاری

4. baby boom
افزایش زاد و ولد

5. a microphone boom
دسته ی میکروفن

6. a young boom town
یک شهر نوپا و پر رونق

7. during the boom years after the war
در سال های پررونق پس از جنگ

8. the population boom
رشد سریع جمعیت

9. lower the boom
(امریکا - عامیانه) با سرعت و قاطعیت عمل کردن (به ویژه در تنبیه یا انتقاد یا حمله کردن)

10. isfahan was a boom town
اصفهان شهر پررونقی بود.

11. computer manufacturing is a boom industry
کامپیوتر صنعت پر رونقی است.

12. This year has seen a boom in book sales.
[ترجمه ترگمان]امسال شاهد رونق فروش کتاب بوده است
[ترجمه گوگل]این سال رونق فروش کتاب را شاهد بوده است

13. Living standards improved rapidly during the post-war boom.
[ترجمه ترگمان]استانداردهای زندگی در دوران پس از جنگ به سرعت پیشرفت کردند
[ترجمه گوگل]استانداردهای زندگی به سرعت در طول رونق پس از جنگ بهبود یافت

14. The country is having a great boom in industry.
[ترجمه ترگمان]این کشور شاهد رونق زیادی در صنعت است
[ترجمه گوگل]این کشور در صنعت به شدت رشد می کند

15. Record profits in the retail market indicate a boom in the economy.
[ترجمه ترگمان]ثبت سود در بازار خرده فروشی نشان دهنده شکوفایی در اقتصاد است
[ترجمه گوگل]ثبت سود در بازار خرده فروشی نشان دهنده رونق اقتصادی است

16. The new aircraft creates a sonic boom.
[ترجمه ترگمان]این هواپیمای جدید یک صدای موسیقی صوتی ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]این هواپیما جدید یک رونق صوتی ایجاد می کند

17. The oil market is enjoying a boom.
[ترجمه ترگمان]بازار نفت از رونق اقتصادی برخوردار است
[ترجمه گوگل]بازار نفت در حال رشد است

18. She made a fortune in the property boom.
[ترجمه ترگمان] اون یه شانس تو خونه پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او ثروت را در رونق اموال ساخته است

19. The stillness of night was broken by the boom of a cannon.
[ترجمه ترگمان]سکون شب توسط غرش توپ ها درهم شکست
[ترجمه گوگل]ساکت شب با رونق یک توپ شکسته شد

20. It seems the boom in World Music has run its course.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جهش در موسیقی جهانی مسیر خود را طی کرده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رونق موسیقی جهانی، دوره ی خود را طی کرده است

21. The square echoed and re-echoed to the boom of a 21-gun salute.
[ترجمه ترگمان]این میدان تکرار شد و تکرار شد و صدای شلیک ۲۱ تفنگ به گوش رسید
[ترجمه گوگل]این مربع با تکیه بر یک آرایش 21 نفره، هماهنگ شده و دوباره تکمیل شد

22. The boom in the sport's popularity has meant more calls for stricter safety regulations.
[ترجمه ترگمان]محبوبیت این ورزش به معنای درخواست بیشتر برای مقررات سختگیرانه ایمنی است
[ترجمه گوگل]رونق محبوبیت ورزش به معنای درخواست بیشتر برای مقررات سختگیرانه تر ایمنی است

After the war business boomed.

پس از جنگ، بازرگانی جهش بزرگی کرد (رونق گرفت).


The war boomed the aircraft industry.

جنگ موجب رونق صنعت هواپیمایی شد.


The cannons boomed again.

دوباره توپها به صدا درآمدند (شروع کردند به بومبوم).


The old man had a booming voice.

پیرمرد صدای عمیق و پرطنینی داشت.


The clock boomed the hour.

ساعت دیواری سر ساعت دانگ‌دانگ به صدا در آمد.


a microphone boom

دسته‌ی میکروفن


the boom of a derrick

تیر (یا بازوی) دکل حفاری


They boomed him for mayor.

از او برای شغل شهرداری سخت حمایت کردند.


the population boom

رشد سریع جمعیت


Computer manufacturing is a boom industry.

کامپیوتر صنعت پر رونقی است.


during the boom years after the war

در سالهای پررونق پس از جنگ


His fortune boomed.

سرنوشت به او لبخند زد.


Isfahan was a boom town.

اصفهان شهر پررونقی بود.


اصطلاحات

lower the boom

(امریکا - عامیانه) با سرعت و قاطعیت عمل کردن (به ویژه در تنبیه یا انتقاد یا حمله کردن)


boom or bust

کامیابی یا ناکامی، رونق یا کسادی


پیشنهاد کاربران

رونق

بازویی

به سرعت ترقی کردن

رونق شکوفایی

[جمعیت شناسی]

فراوانی ، افزایش ، پُرزایی ، افزایش زادآوری ، افزایش فرزندآوری

California boomed when gold was discovered there

پیشرفت، ترقی

توسعه عظیم

1 ) The company yesterday reported record iron ore production for the year to June, driven by a construction and manufacturing boom in China
2 ) The prospect of a consumer boom helped drive the stock market to new peaks yesterday

boom ( علوم نظامی )
واژه مصوب: آوند 1
تعریف: افزاره ای چرخشی و محکم به شکل لولۀ تلسکوپ در هواپیمای سوخت رسان که توسط واپایشگرهای آئرودینامیکی هدایت می شود تا نوک آن به مخزن سوخت هواگرد سوخت گیر متصل شود


کلمات دیگر: