کلمه جو
صفحه اصلی

beep


صداهای کوتاه (و پشت سر هم) ایجاد کردن، بیپ بیپ کردن، بیپ کردن، شپیلیدن، شپلیدن، صدای کوتاه و تیز (مثل صدای بیپر و یا بوق بسیار کوتاه ماشین)، شپلیدن the computer started beeping صدای بیب بیب از کامپیوتر بلند شد i heard a beep صدای بیب بیب شنیدم

انگلیسی به فارسی

صدای کوتاه و تیز (مثل صدای بیپر و یا بوق بسیار کوتاه ماشین)، شپیل، بیپ


صداهای کوتاه (و پشت سر هم) ایجاد کردن، بیپ‌بیپ کردن، شپلیدن


بوق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a short, usu. high-pitched warning signal.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: beeps, beeping, beeped
• : تعریف: to emit a short warning signal.

- The microwave oven will beep when the food is ready.
[ترجمه ترگمان] فر مایکروویو، زمانی که غذا آماده است، بوق می زند
[ترجمه گوگل] اجاق مایکروویو هنگامی که غذا آماده است بیدار می شود
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to emit a short warning signal.

- He beeped his car horn at the dog in the road.
[ترجمه ترگمان] صدای بوق ماشینش رو توی جاده شنید
[ترجمه گوگل] او بوسه ماشین خود را در سگ در جاده بیدار کرد

• short high-pitched sound (often serving as a signal or warning in an electronic device)
make a short high-pitched sound; call a beeper (portable call taker)
a beep is a fairly short, harsh sound like that made by a car horn or the engaged tone of a telephone.

دیکشنری تخصصی

[سینما] صدای سوتی
[کامپیوتر] صدا

مترادف و متضاد

sound from electronic device


Synonyms: bell sound, bleep, breedle, computer sound, ding, eep, feep, signal, tone, warning


call for electronically


Synonyms: call, page, summon, track down, warn


جملات نمونه

1. i heard a beep
صدای بیب بیب شنیدم.

2. Please leave your message after the beep and we'll call you back.
[ترجمه ترگمان]لطفا بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید و دوباره شما را صدا می زنیم
[ترجمه گوگل]لطفا پیام خود را بعد از بوق بگذارید و ما شما را به عقب می اندازیم

3. The taxi gave a beep as it drew up to the house.
[ترجمه ترگمان]تاکسی وقتی که به خانه رسید، صدای بوق تلفن به گوش رسید
[ترجمه گوگل]تاکسی آن را به خانه متصل کرد

4. Leave your message after the beep.
[ترجمه ترگمان]بعد از شنیدن بوق پیغام خود را بگذارید
[ترجمه گوگل]پیغام خود را بعد از بوق بگذارید

5. Beep Dr. Greene - he's needed in the ER.
[ترجمه ترگمان]\"دکتر\" گرین به اورژانس نیاز داره
[ترجمه گوگل]دکتر دکتر گرین بوق - او در ER مورد نیاز است

6. They beep, whir, thank, apologize, greet, inform, and give instructions.
[ترجمه ترگمان]صدای بوق، تشکر، تشکر، سلام، استقبال و دستور دادن
[ترجمه گوگل]آنها بوق، صدای، تشکر، عذرخواهی، سلام، اطلاع رسانی و دستورالعمل دادن

7. If you hear a beep when you press one of these arrow keys then there are no more records to be found.
[ترجمه ترگمان]اگر صدای بیپ را می شنوید وقتی یکی از این کلیدها را فشار می دهید، دیگر هیچ سابقه ای برای پیدا شدن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اگر هنگامی که یکی از این کلید های پیکان را فشار می دهید یک بوق بشنوید، هیچ سوابق دیگری وجود ندارد

8. The ambulance must drive carefully and beep his horn to warn people.
[ترجمه ترگمان]آمبولانس باید با احتیاط رانندگی کنه و بوق بزنه تا به مردم هشدار بده
[ترجمه گوگل]آمبولانس باید با دقت رانندگی کند و بوق خود را ببندد تا مردم را هشدار دهد

9. After a few repetitions of that insistent, one-note beep, the overture begins building off its rhythm. The busy signal became a musical theme for the entire opening number.
[ترجمه ترگمان]پس از چند بار تکرار آن صدای مصرانه و یک بوق، پیش درآمد شروع به ساختن ریتم آن می کند این سیگنال پر مشغله، برای کل عدد اول به یک موضوع موسیقی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]پس از چند بار تکرار این مشتاق، یک بوق به یاد بیاورید، اوج شروع به ساختن ریتم خود می کند سیگنال مشغول به یک موضوع موسیقی برای کل شماره باز شدن تبدیل شد

10. It can't pick up sound, or beep at us if something's wrong.
[ترجمه ترگمان]اگر اتفاقی افتاده، نمی تواند صدا را بلند کند
[ترجمه گوگل]اگر چیزی اشتباه باشد، نمیتواند صدای خود را بلند کند یا صدای بوق را بشنود

11. Set the option to 'Force no beep', PhonePilot will use interruptive no beep way to record calls.
[ترجمه ترگمان]گزینه را برای استفاده نکردن از بوق و بوق استفاده کنید
[ترجمه گوگل]گزینه 'Force no beep' را تنظیم کنید، PhonePilot با استفاده از روش متداول بدون بیهوشی برای ضبط تماس، از آن استفاده می کند

12. An idea struke me. Why not beep him right now?
[ترجمه ترگمان]فکری به ذهنم خطور کرد چرا همین الان بهش زنگ نمی زنی؟
[ترجمه گوگل]یک ایده به من زل زده است چرا او در حال حاضر بیهوش نیست؟

13. Turn up the beep volume of the copier.
[ترجمه ترگمان]صدای دستگاه کپی رو بلند کن
[ترجمه گوگل]حجم کوپن کوپن را ببافید

14. Jeep jeep drive the jeep, off we go beep beep beep!
[ترجمه ترگمان]جیپ، جیپ، جیپ، جیپ را پیاده کن، بعد از شنیدن صدای بوق، صدای بوق تلفن به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]جیپ جیپ درایو جیپ، خاموش ما بوق بوق بوق!

The computer started beeping.

صدای بیب‌بیب از کامپیوتر بلند شد.


I heard a beep.

صدای بیب‌بیب شنیدم.


پیشنهاد کاربران

Your father is beeping on the phone مثلا داری با یکی تلفنی صحبت میکنی و یکی میاد پشت خطت و صدای بوق بوق میشنوی


کلمات دیگر: