کلمه جو
صفحه اصلی

booth


معنی : غرفه، جای ویژه، اطاقک، پاسگاه یادکه موقتی
معانی دیگر : دکه، کیوسک، اتاقک، جان بوس (قاتل آبراهام لینکلن رئیس جمهور امریکا)، pl اطاقک

انگلیسی به فارسی

( booths . pl ) اطاقک، پاسگاه یا دکه موقتی، غرفه، جای ویژه


غرفه، اطاقک، پاسگاه یادکه موقتی، جای ویژه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a stall or compartment meant to accommodate one person or a small group.
مشابه: bay, carrel, cell, compartment, cubicle, stall

- There is an old telephone booth in the hotel lobby.
[ترجمه ترگمان] یه باجه تلفن قدیمی تو لابی هتل هست
[ترجمه گوگل] یک غرفه تلفن قدیمی در لابی هتل وجود دارد
- The restaurant has both tables and booths.
[ترجمه ترگمان] این رستوران دارای دو میز و صندلی است
[ترجمه گوگل] رستوران هر دو میز و غرفه دارد

(2) تعریف: a temporary or loosely constructed stall for displaying and selling goods or giving out information.
مترادف: stall, stand
مشابه: lean-to

- Let's stop at the information booth before we start wandering in the museum.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه در موزه به پرسه زدن شروع کنیم، بیا جلوی باجه اطلاعات رو بگیریم
[ترجمه گوگل] بیایید در غرفه اطلاعات متوقف شویم قبل از شروع به سرگردانی در موزه

• stall, kiosk; telephone booth, telephone compartment
a booth is a small area separated from a larger public area by screens or thin walls where you can do something privately, for example make a telephone call.
a booth is also a small tent or stall, usually at a fair, in which you can buy goods or watch some entertainment.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نور تقویتی - اتاقک

مترادف و متضاد

غرفه (اسم)
balcony, booth, stall, loge

جای ویژه (اسم)
booth, bench, box

اطاقک (اسم)
booth, cubicle, box, cabinet, small room

پاسگاه یادکه موقتی (اسم)
booth

small enclosure or building


Synonyms: berth, box, carrel, compartment, coop, corner, cote, counter, cubbyhole, cubicle, dispensary, hut, hutch, nook, pen, pew, repository, shed, stall, stand


جملات نمونه

1. a booth on the tenth international fair of tehran
غرفه ای در دهمین نمایشگاه بین المللی تهران

2. telephone booth
کیوسک (اتاقک) تلفن

3. He went into the phone booth and dialed the number.
[ترجمه ترگمان]به باجه تلفن رفت و شماره را گرفت
[ترجمه گوگل]او به غرفه تلفن رفت و شماره را شماره گیری کرد

4. Mrs Booth showed a lot of good sense.
[ترجمه ترگمان]خانم \"بوث\" خیلی با عقل جور در میاد
[ترجمه گوگل]خانم بوتی معجزه خوبی داشت

5. Cherie Booth is the lawyer appearing for the defendant.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه که \"عزیز بوث\" وکیل متهم به متهم است
[ترجمه گوگل]چری بوت وکیل برای متهم است

6. Booth paints a grim picture of life in the next century.
[ترجمه ترگمان]بوث \"یه عکس ترسناک از زندگی در قرن بعد نقاشی می کنه\"
[ترجمه گوگل]غرفه یک تصویر تلخ از زندگی را در قرن بعدی رنگ می کند

7. They sat in a corner booth, away from other diners.
[ترجمه ترگمان]روی میز کناری نشستند و از other دور شدند
[ترجمه گوگل]آنها در یک غرفه گوشه نشسته بودند، دور از دیگر غواصان

8. I called her from a public phone booth near the entrance to the bar.
[ترجمه ترگمان]از یه کیوسک تلفن عمومی نزدیک ورودی بهش زنگ زدم
[ترجمه گوگل]من از یک غرفه تلفن عمومی در نزدیکی ورودی به نوار، او را صدا زدم

9. We found a photo booth on the station.
[ترجمه ترگمان]ما یه غرفه عکس تو ایستگاه پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک ایستگاه عکس پیدا کردیم

10. When you are there, in the polling booth, nobody can see where you put your cross.
[ترجمه ترگمان]وقتی تو آنجا هستی، در باجه اخذ رای، هیچ کس نمی تواند ببیند که cross را کجا گذاشته ای
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما آنجا هستید، در غرفه رای گیری، هیچ کس نمیتواند ببیند کجا عبور می کنید

11. Booth was a revivalist intent on his Christian vocation.
[ترجمه ترگمان]بوث \"یه قصدی برای ماموریت مسیحی خودش بود\"
[ترجمه گوگل]غرفه یک هدف احیاگرانه در مورد مسیحی خود بود

12. In the next booth along he could see an elderly lady, talking volubly.
[ترجمه ترگمان]در اتاق مجاور، یک خانم مسن را می دید که تند حرف می زد
[ترجمه گوگل]در غرفه بعدی، او یک بانوی سالخورده را دید که با صدای بلند صحبت می کرد

13. You're a millionaire call while in a phone booth in Creeksville-in-the-Boondocks.
[ترجمه ترگمان]شما یک میلیونر هستید در حالی که در باجه تلفن در باجه تلفن در Creeksville - نامیده می شود
[ترجمه گوگل]شما یک تماس میلیونر در حالی که در یک غرفه تلفن در Creeksville-in-the-Boondocks است

14. President Lincoln was assassinated by John Wilkes Booth.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور لینکلن توسط جان ویلکز کشته شد
[ترجمه گوگل]پرزیدنت لینکلن توسط جان ویلکس بوت به قتل رسید

telephone booth

کیوسک (اتاقک) تلفن


a booth on the tenth international fair of Tehran

غرفه‌ای در دهمین نمایشگاه بین‌المللی تهران


پیشنهاد کاربران

دکه یا اتاقک کوچک ( معمولا موقتی )

لژ ( در رستوران ها )

باجه ی تلفن

باجه . غرفه

cabinet
cubicle
اتاقک

باجه

یه نوع نشستن توی رستوران یا بار، که معمولا شامل دو تا نیمکت و یه میز بینشون میشه


کلمات دیگر: