1. nervous breakdown
فرو پاشی روانی
2. the breakdown of a car
خراب شدن اتومبیل
3. the breakdown of fatty molecules by detergents
فروپاشی ملکول های چربی توسط مواد پاک کننده
4. the breakdown of law and order
مختل شدن نظم و قانون
5. at fifty, he had a nervous breakdown
در پنجاه سالگی دچار بیماری روانی شد.
6. the rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family
افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانواده ها است.
7. There is no quick fix to the breakdown in negotiations between the two companies.
[ترجمه محمد] سخت است که تعصب های قدیمی را از بین ببریم.
[ترجمه بهزاد] ترمیمی فوری برای شکستی که در مذاکرات بین دو شرکت پیش آمده، وجود ندارد.
[ترجمه ترگمان]هیچ راه حل فوری برای از بین رفتن مذاکرات بین دو شرکت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ تردیدی نیست که در مذاکرات بین دو شرکت، شکست خورده است
8. The national breakdown organizations are on hand to help motorists 24 hours a day.
[ترجمه نادر] این ادعا که کرمهای ضد سلولیت چاقی را از بین میبرند ادعای بحث انگیزی است.
[ترجمه ترگمان]سازمان های شکست ملی در حال آماده شدن برای کمک به رانندگان ۲۴ ساعته در روز هستند
[ترجمه گوگل]سازمان های تجزیه و تحلیل ملی در حال حاضر برای کمک به رانندگان 24 ساعته در روز است
9. He moved away after the breakdown of his marriage.
[ترجمه ترگمان]بعد از the ازدواجش از آن جا دور شد
[ترجمه گوگل]پس از فروپاشی ازدواجش، او را ترک کرد
10. Both sides blamed each other for the breakdown of talks.
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف به خاطر شکست مذاکرات یکدیگر را مقصر دانستند
[ترجمه گوگل]هر دو طرف به دلیل شکست مذاکرات یکدیگر را متهم کردند
11. The plane had a breakdown in the air, but it was fortunately removed by the ace pilot.
[ترجمه ترگمان]هواپیما در هوا شکست خورد اما خوشبختانه خلبان ace آن را از بین برد
[ترجمه گوگل]این هواپیما در هوا فرو رفت، اما خوشبختانه توسط خلبان مجهز به آن استفاده شد
12. He was the innocent party in the breakdown of the marriage.
[ترجمه گلی افجه] او در فروپاشی ازدواج بی گناه بود
[ترجمه ترگمان]او یک حزب بی گناه در آخر ازدواج بود
[ترجمه گوگل]او حزب بی گناه در فروپاشی ازدواج بود
13. Some children were well brought up, despite family breakdown, he admitted.
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که با وجود فروپاشی خانواده برخی از کودکان به خوبی بزرگ شده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از کودکان، به رغم تجزیه خانواده، به خوبی به ارمغان آوردند
14. The breakdown in talks represents a temporary setback in the peace process.
[ترجمه ترگمان]شکست مذاکرات نشان دهنده یک شکست موقت در روند صلح است
[ترجمه گوگل]شکست در مذاکرات نشان دهنده یک روند موقت در روند صلح است
15. Colin came close to having a nervous breakdown last year.
[ترجمه Iraj.m_r] آنها از یک دژکوب برای شکستن در استفاده کردند ( ram: دژکوب )
[ترجمه ترگمان]سال گذشته کالین دچار شکستگی عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]کولین در سال گذشته نزدیک به شکستگی عصبی بود
16. Two years ago he suffered a mental breakdown .
[ترجمه ترگمان]دو سال پیش دچار مشکل روانی شده
[ترجمه گوگل]دو سال پیش او دچار اختلال روانی شد
17. The breakdown in negotiations will be seen as a step backwards.
[ترجمه ترگمان]شکست در مذاکرات به عنوان یک گام به عقب تلقی می شود
[ترجمه گوگل]شکست در مذاکرات به عنوان قدمی عقب مانده است
18. She had already had one nervous breakdown .
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله عصبی شده بود
[ترجمه گوگل]او قبلا یک اختلال عصبی داشت
19. Men are left idle when machines break down.
[ترجمه ترگمان]مردان وقتی که ماشین ها از هم جدا می شوند عاطل و باطل باقی می مانند
[ترجمه گوگل]هنگامی که ماشین ها از بین می روند، مردان بیکار می شوند
20. Many people were expecting the peace talks would break down.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم انتظار داشتند که مذاکرات صلح قطع شود
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم انتظار داشتند که مذاکرات صلح شکسته شود
21. It's hard to break down old prejudices.
[ترجمه ترگمان]این سخته که خرافات قدیمی رو به هم بزنی
[ترجمه گوگل]سخت است که برابری های سالمی را از بین ببریم
22. Claims that anti-cellulite creams can break down fat are controversial.
[ترجمه ترگمان]ادعاهایی مبنی بر اینکه کرم های ضد cellulite می توانند چربی را از بین ببرند، بحث برانگیز هستند
[ترجمه گوگل]ادعا می کند که کرم های ضد سلولیت می توانند چربی را از بین ببرند بحث برانگیز است
23. Police had to break down the door to get into the flat.
[ترجمه ترگمان]پلیس مجبور شد در را به هم بزند تا وارد آپارتمان شود
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور بود که درب را به داخل تخت بریزد
24. The machine must break down at this busy hour.
[ترجمه ترگمان]دستگاه باید در این ساعت شلوغ از بین بره
[ترجمه گوگل]دستگاه باید در این ساعت مشغول خراب شود
25. Our new policies are designed to break down artificial barriers to women's advancement.
[ترجمه ترگمان]سیاست های جدید ما برای درهم شکستن موانع مصنوعی برای پیشرفت زنان طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]سیاست های جدید ما طراحی شده اند تا موانع مصنوعی برای پیشرفت زنان را از بین ببریم
26. How can we break down the barriers of fear and hostility which divide the two communities?
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانیم موانع ترس و خصومتی را که این دو جامعه را تقسیم می کنند، سرکوب کنیم؟
[ترجمه گوگل]چطور می توانیم مانع ترس و خصومت را که دو اجتماع را تقسیم می کنیم، شکست دهیم؟
27. We want to break down barriers between doctors and patients.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم موانع بین پزشکان و بیماران را درهم بشکنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم موانع بین پزشکان و بیماران را از بین ببریم
28. When marriages break down children are swept into the vortex of their parents' embittered emotions.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ازدواج ها از بین می روند، کودکان به گرداب احساسات منفی والدینشان منتقل می شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که ازدواج کودکان را از بین می برد، به چرخش احساسات تیره والدین خود سرایت می کند
29. The police tried to break down the prisoner's opposition.
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی کرد مخالفت متهم را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]پلیس سعی کرد مخالفت زندانیان را مختل کند
30. Let's break down the project into smaller parts in order to deal with them one by one.
[ترجمه ترگمان]بیایید پروژه را به بخش های کوچک تر تقسیم کنیم تا با آن ها معامله کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید پروژه را به بخش های کوچکتر تقسیم کنیم تا آنها با یکدیگر کنار بیایند