1. He's had bit parts in a couple of soaps.
[ترجمه ترگمان]او قسمت هایی از صابون را کم کرده بود
[ترجمه گوگل]او چند قسمت از دوزهای صابون داشت
2. The foreigners have been assigned bit parts in a drama of encirclement staged by Milosevic.
[ترجمه ترگمان]این خارجی ها قطعات کوچکی در نمایشی از encirclement که توسط میلوسویچ به نمایش گذاشته شده، اختصاص داده اند
[ترجمه گوگل]خارجی ها در نقش محاصره ای که توسط میلوشویچ انجام شده اند، بخش های کمی را به خود اختصاص داده اند
3. But the days of Wallace being only a bit part player are coming to an end.
[ترجمه ترگمان]اما روزهایی که والاس تنها قسمت کوچکی از بازیکن است به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]اما روزهای والاس که فقط یک بازیکن کمی هستند، به پایان می رسد
4. He cleaned houses, hustled for bit parts in movies and taught martial arts in a garage.
[ترجمه ترگمان]او خانه ها را تمیز می کرد، برای قطعات کوچک در فیلم ها جمع می شد و هنرهای رزمی را در یک گاراژ تربیت می کرد
[ترجمه گوگل]او خانه ها را تمیز کرد، برای قطعات کمی در فیلم ها تکان داد و هنرهای رزمی را در یک گاراژ تدریس کرد
5. David just has a bit part.
[ترجمه ترگمان]دیوید فقط یک بخش دارد
[ترجمه گوگل]دیوید فقط بخش کوچکی دارد
6. Rolls-Royce played a bit part, making engines mainly for European aircraft manufacturers.
[ترجمه ترگمان]رولز رویس اندکی نقش بازی کرد و موتورها را به طور عمده برای سازندگان هواپیمای اروپایی ساخت
[ترجمه گوگل]Rolls-Royce بخش کوچکی را به وجود آورد که باعث ساخت موتورها به طور عمده برای تولید کنندگان هواپیماهای اروپایی بود
7. The holing part is the drill bit part of a general purpose drill press.
[ترجمه ترگمان]بخش holing بخش مته دریل کلید عمومی است
[ترجمه گوگل]بخش هولینگ بخشی مته حفاری مته عمومی است
8. Sleeping is a developmental process and the genes also play a bit part I suppose.
[ترجمه ترگمان]خوابیدن یک فرآیند رشد است و ژن ها هم قسمتی از آن را بازی می کنند
[ترجمه گوگل]خواب فرایند تکاملی است و ژن ها نیز بخشی از کمیاب را تصور می کنند
9. In memory, I wait beside my daughter in the entrance hall of the church to play my bit part as father of the bride.
[ترجمه ترگمان]در حافظه، در کنار دخترم در سرسرای ورودی کلیسا منتظر می مانم تا نقش پدر عروس را ایفا کنم
[ترجمه گوگل]در حافظه، کنار دخترم در سالن ورود کلیسا صبر می کنم تا به عنوان پدر عروس بازی کنم