کلمه جو
صفحه اصلی

cheesecloth


(در اصل) پارچه ی درشت باف که در آن پنیر می ریختند (یا سفت می کردند)، کتان شل باف، پارچه ی پنبه ای درشت باف

انگلیسی به فارسی

(در اصل) پارچه‌ی درشت‌باف که در آن پنیر می‌ریختند (یا سفت می‌کردند)، کتان شل‌باف، پارچه‌ی پنبه‌ای درشت‌باف


کدو تنبل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a coarse, open-textured cloth of lightweight cotton, used for straining foods.

• light cotton gauze used in cheese making
cheesecloth is a cotton cloth that is very light and loosely woven.

دیکشنری تخصصی

[سینما] توری نازک
[نساجی] پارچه پنیر سازی - ململ - پارچه سبک و شل بافت و نازک و توری- پارچه با بافت ساده پنبه ای متخلخل که برای کیسه کردن پنیر مصرف می شود

جملات نمونه

1. Gyggle's hideous cheesecloth shirt, the buttons pulled apart to the sternum, revealing still more tight ginger curlicues.
[ترجمه ترگمان]پیراهن بلند و نفرت انگیز Gyggle دکمه روی استخوان جناغ باز شد و باز هم more را باز کرد
[ترجمه گوگل]پیراهن پشمالو مضر Gyggle، دکمه ها جدا از هم به ستون فقرات، نشان می دهد هنوز هم محکم تر زنجبیل تنگ است

2. Andrea was wearing a cheesecloth smock and agonizing over whether to eat a salt and vinegar crisp.
[ترجمه ترگمان]آند را یک پیراهن پشمی به تن داشت و به خاطر خوردن نمک و سرکه crisp عذاب می کشید
[ترجمه گوگل]آندریا لباس جادویی داشت و از خوردن یک نمک و سرکه تردید می ترسید

3. The window spaces were covered with greasy cheesecloth.
[ترجمه ترگمان]فضای پنجره با گل های چرب و روغنی پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]فضاهای پنجره با تورم چرب پوشیده شده بود

4. Smaller Artemia obtained by sifting the shrimp through cheesecloth or bolting cloth are satisfactory.
[ترجمه ترگمان]artemia کوچک تر که با غربال کردن میگو از طریق cheesecloth و یا چفت شدگی پارچه به دست می آیند، رضایت بخش هستند
[ترجمه گوگل]آرتمیا کوچکتر به وسیله خرد کردن میگو از طریق پنبه یا پارچه پیچیده به دست می آید

5. Take turkey baster, cheese wheel covered in cheesecloth and scoop.
[ترجمه ترگمان]بوقلمون را بردارید، چرخ پنیر پوشیده در cheesecloth و scoop
[ترجمه گوگل]بستر بوقلمون، چرخ پنیر پوشیده شده در جوش و چنگال

6. Line a sieve with cheesecloth and set the sieve over a glass bowl or measuring cup.
[ترجمه ترگمان]یک غربال را با cheesecloth خط بکشید و غربال را بر روی یک کاسه شیشه ای و یا یک فنجان قرار دهید
[ترجمه گوگل]خط یک غلاف را با جوش بیاورید و یک غلاف را روی یک کاسه شیشه ای یا فنجان اندازه گیری کنید

7. A bunch of herbs tied together, wrapped in cheesecloth or enclosed in a small cloth sack, and immersed during cooking, as in a soup or stew.
[ترجمه ترگمان]یک دسته گیاه که با هم گره خورده بودند، پیچیده در cheesecloth یا بسته در یک گونی کوچک و در حین آشپزی، مثل سوپ یا سوپ، غوطه ور بود
[ترجمه گوگل]یک دسته از گیاهان با هم گره خورده، پیچیده شده در جوش یا بسته بندی شده در یک کیسه پارچه کوچک و در طی پخت و پز، مانند یک سوپ یا خورشید غوطه ور است

8. This filter, which is like cheesecloth, gets damaged in kidney failure and so you get more of these proteins in your urine.
[ترجمه ترگمان]این صافی، که شبیه cheesecloth است، در نارسایی کلیه آسیب دیده است و در نتیجه شما بیشتر این پروتین ها را در ادرار خود پیدا می کنید
[ترجمه گوگل]این فیلتر، مانند پنیر، در نارسایی کلیه آسیب می زند و بنابراین شما بیشتر از این پروتئین ها در ادرار خود دریافت می کنید

9. Make spice sachet by wrapping together in cheesecloth the cinnamon sticks, coriander seeds, cloves, peppercorns, bay leaves, and cardamom pods. Tie with kitchen string.
[ترجمه ترگمان]آن ها را با پیچیدن تکه های چوب دارچین، دانه گشنیز، دانه گشنیز، میخک، peppercorns، برگ خلیج و غلاف هل به هم متصل کنید طناب آشپزخانه را به هم وصل کنید
[ترجمه گوگل]پودر ادویه را با پخت و پز کوکی ها، پنیر گندم، گل میخک، فلفل قرمز، برگهای خلیج و غلاف های قلمتان را با هم مخلوط کنید گردن با رشته آشپزخانه

10. Pass the curds and whey through cheesecloth or a handkerchief to separate the curds from the whey.
[ترجمه ترگمان]پنیر و پنیر را از میان بادبان یا دستمالی رد می کند تا پنیر تازه پنیر را از آب جدا کند
[ترجمه گوگل]پنیر و پنیر را از طریق پنیر یا دستمال مرطوب برای جدا کردن پنیر از آب پنیر بریزید

11. Place a clean dry folded piece of cheesecloth loosely over a bowl or a pitcher, and create a shallow well in the center.
[ترجمه ترگمان]یک تکه پارچه تمیز شده خشک را روی یک کاسه یا یک پارچ قرار دهید و یک چاه سطحی در وسط ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]یک قطعه جوش خالص خشک و نرم را روی یک کاسه یا کوزه ای قرار دهید و یک چاه کم عمق در مرکز ایجاد کنید

12. Drain the puree on cheesecloth in a colander to remove excess water.
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن آب اضافی، puree را بر روی cheesecloth تخلیه کنید
[ترجمه گوگل]برای پاک کردن آب اضافی، پوره را بر روی پنیری در آب حل کن

13. Line a large sieve with cheesecloth.
[ترجمه ترگمان]یک الک هم با cheesecloth
[ترجمه گوگل]خط یک غربال بزرگ با تورم

14. Slowly pour the cool oil into the cheesecloth covered bowl.
[ترجمه ترگمان]روغن خنک را به آرامی در کاسه covered بریزید
[ترجمه گوگل]به آرامی روغن سرخ را داخل کاسه ی پودری پر کنید

15. Legolatte peeked out from under his cheesecloth blindfold. Alas for the folly of these days!
[ترجمه ترگمان]Legolatte از زیر چشم بسته او را زیر چشمی نگاه کرد افسوس که این روزها چه حماقتی!
[ترجمه گوگل]Legolatte از زیر چشم بند خود را چک کرد افسوس برای حماقت این روزها!


کلمات دیگر: