کلمه جو
صفحه اصلی

continuity


معنی : دوام، اتصال، پیوستگی، تسلسل، استمرار
معانی دیگر : تداوم، پیوستاری، هم تنیدگی، ناگسستگی، همارگی، پیوستگی منطقی، همخوانی، (سینما و تلویزیون) فیلمنامه ی نهایی (در مقایسه با فیلمنامه ی ابتدایی که طی فیلم برداری ممکن است تعدیل و دگرگون شود)، (رادیو و تلویزیون) هم پیوند (یک سلسله توضیحات یا تفسیرات و غیره که بخش های مختلف برنامه را به هم پیوند می دهد)، (فیلم) پیوستگی (انتقال طبیعی و غیرمحسوس از یک صحنه یا رویداد به صحنه یا رویداد دیگر)، (نمایش های کوتاه و فکاهی) نمایشنامه

انگلیسی به فارسی

پیوستگی، اتصال، استمرار، تسلسل، دوام


پیوستگی، دوام


تداوم، استمرار، پیوستگی، دوام، تسلسل، اتصال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: continuities
(1) تعریف: the quality or state of being continuous.
متضاد: discontinuity
مشابه: tenor

- The film's story line lacks continuity, so I was often confused about what was going on.
[ترجمه ترگمان] خط داستان فیلم فاقد پیوستگی است، بنابراین اغلب در مورد آنچه در جریان بود گیج شده بودم
[ترجمه گوگل] خط داستان فیلم فاقد تداوم است، بنابراین من اغلب در مورد آنچه اتفاق می افتد اشتباه گرفتم
- She was concerned about continuity of coverage when she switched to a new insurance provider.
[ترجمه ترگمان] او نگران تداوم پوشش زمانی بود که او به یک شرکت بیمه جدید تلفن کرد
[ترجمه گوگل] او در مورد تداوم پوشش هنگامی که او به یک ارائه دهنده بیمه جدید تغییر کرد نگران بود

(2) تعریف: an unbroken or uninterrupted series or whole.
متضاد: discontinuity

• continuousness, connectedness; unbroken succession
the continuity of something is the smooth continuation and development of it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تداوم - حفظ تداوم - پیوستگی - بازی پیوسته در فیلم
[عمران و معماری] پیوستگی - تداوم - یکپارچگی - یکسرگی
[برق و الکترونیک] پیوستگی وجود یک مسیر کامل برای جاری شدن جریان الکتریکی .
[مهندسی گاز] پیوستگی، تداوم
[نساجی] پیوستگی - تداوم
[ریاضیات] پیوستگی، تداوم، اتصال، توالی، استمرار
[آمار] پیوستگی

مترادف و متضاد

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

تسلسل (اسم)
progression, suit, concatenation, continuity, sequence, serialization, track, continuum

استمرار (اسم)
continuity, duration

progression


Synonyms: chain, cohesion, connection, constancy, continuance, continuousness, continuum, dovetailing, durability, duration, endurance, extension, flow, interrelationship, linking, perpetuity, persistence, prolongation, protraction, sequence, stability, stamina, succession, survival, train, uniting, unity, vitality, whole


Antonyms: break, discontinuity, intermittence, interruption, stoppage


جملات نمونه

We must ensure the continuity of food supply.

باید کاری کنیم که عرضه‌ی مواد غذایی دچار وقفه نشود.


1. continuity girl
(فیلم) منشی صحنه

2. we must ensure the continuity of food supply
باید کاری کنیم که عرضه ی مواد غذایی دچار وقفه نشود.

3. the need for consistency and continuity in government policy
نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت

4. War is the continuity of policies during peace time, and vice versa.
[ترجمه ترگمان]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس
[ترجمه گوگل]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس

5. An historical awareness also imparts a sense of continuity.
[ترجمه ترگمان]یک آگاهی تاریخی نیز حس پیوستگی را بیان می کند
[ترجمه گوگل]آگاهی تاریخی نیز یک حس تداوم را به وجود می آورد

6. She was fiercely proud of family traditions and continuity.
[ترجمه ترگمان]او به شدت به سنت ها و تداوم خانواده خود افتخار می کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت از سنت های خانوادگی و تداوم سربلند بود

7. We must ensure continuity of fuel supplies.
[ترجمه ترگمان]ما باید تداوم تامین سوخت را تضمین کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید تداوم منابع سوخت را تضمین کنیم

8. After twelve or thirteen centuries of unbroken continuity the landscape was being changed out of all recognition.
[ترجمه ترگمان]پس از دوازده یا سیزده قرن تداوم پیوسته منظره از همه recognition تغییر یافته بود
[ترجمه گوگل]پس از دوازده یا سیزده قرن تداوم ناهموار، چشم انداز از همه شناخت تغییر یافت

9. Unfortunately, no questions from the audience broke the continuity of his harangue.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، هیچ سوالی از سوی تماشاگران، تداوم نطق خود را درهم شکستند
[ترجمه گوگل]متأسفانه، هیچ سؤالی از مخاطب، تداوم او را از بین نبرد

10. This article lacks continuity; the writer keeps jumping from one subject to another.
[ترجمه ترگمان]این مقاله فاقد پیوستگی است؛ نویسنده مدام از یک موضوع به موضوعی دیگر می پرید
[ترجمه گوگل]این مقاله، تداوم ندارد نویسنده از یک موضوع به سوی دیگر پرت می کند

11. Continuity is ensured by using the same props in successive scenes.
[ترجمه ترگمان]دوام با استفاده از لوازم صحنه یک سان در صحنه های متوالی تضمین می شود
[ترجمه گوگل]تداوم با استفاده از پروکسی های مشابه در صحنه های متوالی تضمین می شود

12. There is often a lack of continuity between one government and the next.
[ترجمه ترگمان]اغلب عدم پیوستگی بین یک دولت و آینده وجود دارد
[ترجمه گوگل]اغلب فقدان تداوم بین یک دولت و دیگری وجود دارد

13. Children need continuity, security, and a sense of identity .
[ترجمه ترگمان]کودکان نیازمند تداوم، امنیت و حس هویت هستند
[ترجمه گوگل]کودکان به تداوم، امنیت و حس هویت نیاز دارند

14. There is no continuity of subject in a dictionary.
[ترجمه ترگمان]هیچ گونه پیوستگی موضوع در فرهنگ لغت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]تداوم موضوع در فرهنگ لغت وجود ندارد

15. There is no continuity between the three parts of the book.
[ترجمه ترگمان]هیچ پیوستگی بین این سه بخش از کتاب وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ تداوم بین سه قسمت کتاب وجود ندارد

This composition lacks continuity; the writer jumps from one topic to another.

این انشا پیوستگی ندارد؛ نویسنده از یک موضوع به موضوع دیگر می‌پرد.


اصطلاحات

continutiy acceptance

(ایستگاه رادیو) بخش ویراستاری و کنترل برنامه


continuity girl

(فیلم) منشی صحنه


پیشنهاد کاربران

پیوستگی

تداوم

ادامه دار بودن/ ادامه داشتن/هموارگی/ پیوستگی

پایداری

پایستگی در شیمی و فیزیک

a state of stability and the absence of disruption


continuity ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: تداوم
تعریف: جریان روان رویدادهای فیلم؛ گذر روان از نمایی به نمای دیگر


کلمات دیگر: