کلمه جو
صفحه اصلی

coat


معنی : روکش، کت، ژاکت، قشر، نیمتنه، غشاء، روکش کردن، پوشاندن، اندودن
معانی دیگر : فرنج، نیم تنه (jacket هم می گویند)، پالتو (overcoat هم می گویند)، (در مورد جانوران) پوشش، پشم، خز، (در مورد گیاهان یا سازواره ها و بافت ها) لایه ی برونی، جلد، پوست، (در مورد رنگ و غیره) لایه، رویه، (محلی) دامن زنانه، (مهجور) اونیفورم، لباس حرفه ی بخصوص

انگلیسی به فارسی

کت، نیم‌تنه، روکش، پوشاندن، روکش کردن، اندودن


روکش، روکش کردن


کت، ژاکت، روکش، قشر، نیمتنه، غشاء، پوشاندن، روکش کردن، اندودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an outer article of clothing with long sleeves, usu. worn for added warmth.
مشابه: jacket, mackinaw, mackintosh, overcoat, parka, raincoat, slicker, topcoat, windbreaker, wrap

- He put on his wool coat over his suit.
[ترجمه 23] او کت و شلوار خود را روی پشم خود گذاشت
[ترجمه کارن] اوکت پشمیش رو روی کت وشلوارش پوشید
[ترجمه 21] او کت پشیمیش را روی کت و شلوار خود پوشید
[ترجمه -farib] او پالتوی پشمیش را روی کت و شلوارش پوشید
[ترجمه 𝑚𝑎ℎ𝑠𝑎] کت پشمی اش را روی کت و شلوارش گذاشت
[ترجمه ترگمان] کت پشمی را با کت و شلوارش پوشید
[ترجمه گوگل] او روی کت و شلوار خود را روی پشم خود گذاشت

(2) تعریف: the jacket of a suit.
مترادف: jacket
مشابه: blazer

- The trousers are a perfect fit, but the sleeves of the coat are too long.
[ترجمه ترگمان] شلوارش کاملا متناسب است، اما آستین ها خیلی بلند است
[ترجمه گوگل] شلوار مناسب است، اما آستین های این کت خیلی طولانی هستند

(3) تعریف: the fur or body hair of an animal.
مترادف: fur, hair
مشابه: hide, pelt

- The fox has a reddish-brown coat.
[ترجمه ترگمان] روباه قرمز متمایل به قرمز دارد
[ترجمه گوگل] روباه کتانی قرمز مایل به قهوه ای است

(4) تعریف: a covering or layer.
مترادف: coating, covering, layer
مشابه: application, blanket, film, jacket, overlay

- The wall needs another coat of paint.
[ترجمه ترگمان] دیوار به نیم تنه دیگر رنگ نیاز دارد
[ترجمه گوگل] دیوار نیاز به یک کت رنگ دیگر
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coats, coating, coated
• : تعریف: to cover with a layer.
مترادف: cover
مشابه: apply, blanket, encrust, film, overlay, paint, smear, spread

- She coated her fingernails with red polish.
[ترجمه ترگمان] ناخن هایش را با لاک قرمز پوشاند
[ترجمه گوگل] او ناخن های خود را با لهستانی قرمز پوشانده است

• protective outer garment (against rain, cold, etc.); protective outer covering (fur, bark, etc.); coating, layer (as of paint)
cover with a thin layer (of paint, dust, etc.)
a coat is a long piece of clothing with long sleeves that you wear over your other clothes in order to keep you warm or protect you from bad weather.
an animal's coat is its fur or hair.
if you coat something with a substance, you cover it with a thin layer of the substance.
a coat of paint or varnish is a thin layer of it.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] پوشش بدنی یک حیوان
[عمران و معماری] روکش - اندود - پوشش
[نساجی] کت - پوشش - روکش - اندود
[سینما] اندودن

مترادف و متضاد

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

کت (اسم)
coat, jacket

ژاکت (اسم)
coat, jacket, sweater, windbreaker, coatee

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

نیمتنه (اسم)
coat, jacket

غشاء (اسم)
coat, membrane, tunica, tympan, velum

روکش کردن (فعل)
face, coat, plate, recap, encase, encrust, retread, revest

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

اندودن (فعل)
coat, bedaub, besmear, plate, daub, emboss, parget

animal hair


Synonyms: crust, ectoderm, epidermis, felt, fleece, fur, hide, husk, integument, leather, membrane, pelage, pellicle, pelt, peltry, protective covering, rind, scale, scarfskin, shell, skin, wool


covering


Synonyms: bark, coating, crust, finish, glaze, gloss, lacquer, lamination, layer, overlay, painting, plaster, priming, roughcast, set, tinge, varnish, wash, whitewashing


personal outerwear


Synonyms: cape, cloak, cutaway, flogger, frock, greatcoat, jacket, mackinaw, mink, overcoat, pea, raincoat, slicker, suit, tails, threads, topcoat, trench, tux, tuxedo, ulster, windbreaker, wrap


cover with layer of material


Synonyms: apply, cover, crust, enamel, foil, glaze, incrust, laminate, paint, plaster, plate, smear, spread, stain, surface, varnish


Antonyms: reveal, uncover


جملات نمونه

A bear has a thick woolen coat.

خرس دارای پوشش ضخیمی از پشم است.


a seed coat

پوست تخم


a chocolate-coated cake

کیک پوشیده شده از شکلات


He was wearing a woolen coat.

پالتویی پشمی به تن داشت.


1. a coat with a very soft and warm fur lining
پالتو با آستر خز بسیار نرم و گرم

2. his coat fits well
کت او اندازه است.

3. his coat had golden lace and . . .
کت او یراق زرین داشت و . . .

4. skim coat
لایه ی آخر رنگ

5. that coat hangs well in the back
پشت این پالتو صاف و خوب است.

6. the coat is pocketed on both sides
دو طرف پالتو جیب دارد.

7. this coat is made of leather
این پالتو از چرم ساخته شده است.

8. this coat will keep you warm
این کت شما را گرم نگه خواهد داشت.

9. winter coat
پالتو زمستانی

10. a coat of paint
یک لایه رنگ،یک دست رنگ

11. a close coat
کت تنگ

12. a fitted coat
کت پرو شده (کوتاه یا بلند شده)

13. a fur-trimmed coat
پالتو مزین به خز

14. a new coat of white paint will freshen the room
یک رنگ تازه ی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.

15. a pied coat
کت دو رنگ

16. a respectable coat
یک پالتو حسابی (یا آبرومند)

17. a seed coat
پوست تخم

18. a snug coat
پالتو چسبان (یا کمی تنگ)

19. an impermeable coat
پالتو بارانی،پالتو امپرمابل

20. homa's fur coat is brown
پالتوی خز هما قهوه ای رنگ است.

21. cut your coat according to your cloth
پای خود را از گلیم خود فراتر نگذار

22. a quilted winter coat
پالتو لحاف دوزی شده ی زمستانی

23. a ratty old coat
پالتو قدیمی و ژنده

24. a rusty black coat
یک پالتوی سیاه مندرس

25. a wind proof coat
پالتو بادشکن

26. mehri kept her coat on, although it was very hot
مهری کت خود را درنیاورد هرچند که هوا خیلی گرم بود.

27. she felt the coat to see if it was wet
او به پالتو دست مالید تا ببیند تر است یا نه.

28. she threw a coat over her shoulder and ran out
کت را با شتاب پوشید و به خارج دوید.

29. a suit (or a coat and trousers)
کت و شلوار

30. rain soaked through his coat
باران در پالتو او رسوخ کرد.

31. she huddled her black coat around her and ran out
او پالتو سیاه را با عجله دور خود پیچید و دوید بیرون.

32. this table needs another coat of paint
این میز احتیاج به یک لایه رنگ دیگر دارد.

33. an animal with a rough coat
حیوانی باخز (یا پشم) زبر

34. he had them lengthen his coat
او داد پالتوش را بلندتر کنند.

35. he was wearing a woolen coat
یک پالتو پشمی به تن داشت.

36. three sweaters and a heavy coat bulked out her figure
سه پیراهن پشمی و پالتو کلفت جثه ی او را باد کرده تر می کرد.

37. a bear has a thick woolen coat
خرس دارای پوشش ضخیمی از پشم است.

38. a cat with a shining, black coat of hair
گربه ای با موی سیاه و براق

39. i put the key in your coat pocket
کلید را در جیب کت شما گذاشتم.

40. let me relieve you of your coat and hat
بگذارید پالتو و کلاه شما را برایتان نگه دارم.

41. she took my measure for a coat
اندازه ی مرا برای یک پالتو گرفت.

42. the house can use a new coat of paint
خانه نیاز به یک رنگ تازه دارد.

43. to wear a vest under a coat
(در) زیر کت جلیقه پوشیدن

44. each door was emblazoned with a different coat of arms
هر یک از درها را با نشان نجابت خانوادگی مختلفی مزین کرده بودند.

45. i wrapped the stricken soldier in my coat and sat down beside him
سرباز زخمی را در پالتو خود پیچیدم و پهلویش نشستم.

46. she was dressed in a severe black coat
یک پالتو ساده و سیاه به تن داشت.

47. as it was warm, i took off my coat
چون هوا گرم بود پالتو خود را در آوردم.

48. the body (of this car) needs repairs and a new coat of paint
اتاق این اتومبیل نیاز به تعمیر و رنگ دارد.

Wear your coat; it's cold outside.

پالتو خود را بپوش؛ بیرون سرد است.


As it was warm, I took off my coat.

چون هوا گرم بود پالتو خود را در آوردم.


a suit (or a coat and trousers)

کت و شلوار


The table was coated with a layer of dust.

لایه‌ای از گرد و خاک میز را پوشانیده بود.


اصطلاحات

a coat of paint

یک لایه رنگ، یک دست رنگ


cut your coat according to your cloth

پای خود را از گلیم خود فراتر نگذار


پیشنهاد کاربران

روکش، پوشش، استر

کت
I took my coat with me because it was snowing
من کتم را با خودم بردم چون داشت برف می بارید 🚘

کُت بیشتر به چیم پوشش است، با این همه، برای کاربرد آن با چیم بالاپوش آستین دار، چون هم بانوان و هم آقایان بیشتر در آیینها و مهمانیها از این شُون ( نوع ) پوشاک می پوشند، پیشنهاد می شود به جای کُت، از سورکَباه، میزدکَباه و یا بَزمکَباه بهره گرفته شود. کَباه به چیم پوشاک و عبا است که به واژه پارسی پهلوی است و با پوشاک بالاپوش و بالاتنه در پیوند است و آستین دار نیز می باشد و واژه های دیگر با سور و جشن و مهمانی در پیوند هستند که این جامه در آن کاربرد بیشتری دارد.

a piece of clothing with long sleeves that is worn over your clothes to protect them or to keep you warm

پالتو

Coat گاهی معنی تخت هم میده ( یونیت یک 504 واژه )
و معنای کت و پالتو از دیگر معنی های اون هستن

واژه coat به معنای پالتو
واژه coat به معنای پالتو به لباسی بیرونی گفته می شود که روی لباس پوشیده می شود تا بدن را گرم و خشک نگه دارد. coat معمولا بلند است و دکمه و آستین دارد، آستین ممکن است کوتاه یا بلند باشد. توجه کنید که این واژه هیچ ارتباطی با کت در فارسی ندارد. این واژه در ترکیب با کلمات دیگر به انواع خاص پالتو اشاره می کند، مثلا:
an overcoat ( یک اورکت )
a raincoat ( یک بارانی )
a leather coat ( یک پالتو چرم )
a fur coat ( یک پالتو پوست )
برای فعل پوشیدن و درآوردن از عبارات زیر استفاده می کنیم:
to put on your coat ( پالتوی خود را پوشیدن )
to take off your coat ( پالتوی خود را در آوردن )

واژه coat به معنای پوشش حیوانات
واژه coat به معنای پوشش حیوانات به خز، مو یا پشمی که بدن حیوانات را می پوشاند گفته می شود. مثلا:
a dog with a smooth coat ( یک سگ با موهای نرم )

منبع: سایت بیاموز

coat ( خوردگی )
واژه مصوب: پوشه 2
تعریف: لایه‏ای پیوسته از ماده‏ای پوششی که در طی یک مرحله بر روی شی‏ء قرار می‏گیرد


کلمات دیگر: