دررفته، جابجاشده، ازمفصل درامده، بهم خورده
dislocated
دررفته، جابجاشده، ازمفصل درامده، بهم خورده
انگلیسی به فارسی
جابجایی، جابجا کردن، از جا دررفتن
دیکشنری تخصصی
[سینما] تصویری بدون مکان - فاقد زمینه یا مکان
جملات نمونه
1. families that were dislocated by war
خانواده هایی که در اثر جنگ آواره شده بودند
2. his shoulder was dislocated in two places
در دو محل استخوان شانه اش دررفتگی پیدا کرده بود.
3. Traffic was dislocated by the snowstorm.
[ترجمه ترگمان]ترافیک در اثر بارش برف از جا دررفته بود
[ترجمه گوگل]ترافیک در اثر بارش برف از بین رفته است
[ترجمه گوگل]ترافیک در اثر بارش برف از بین رفته است
4. Flights have been dislocated by thefog.
[ترجمه ترگمان]flights با thefog از جا دررفته
[ترجمه گوگل]پروازهای توسط thefog توسط هواپیماها برداشته شده است
[ترجمه گوگل]پروازهای توسط thefog توسط هواپیماها برداشته شده است
5. A long-protracted strike dislocated the economy.
[ترجمه ترگمان]اعتصابی طولانی اقتصاد را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]یک اعتصاب طولانی مدت اقتصاد را از بین برد
[ترجمه گوگل]یک اعتصاب طولانی مدت اقتصاد را از بین برد
6. The football player dislocated his shoulder.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال شانه اش را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال، شانه اش را بر زمین گذاشت
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال، شانه اش را بر زمین گذاشت
7. I dislocated my shoulder playing football.
[ترجمه ترگمان] شونه ام رو از دست دادم فوتبال بازی کنم
[ترجمه گوگل]من شانه هایم را در فوتبال بازی کردم
[ترجمه گوگل]من شانه هایم را در فوتبال بازی کردم
8. Her dislocated shoulder was carefully manipulated back into place.
[ترجمه ترگمان]شانه دررفته او با دقت به جایی باز شده بود
[ترجمه گوگل]شانه نافذ خود را به دقت دستکاری کرد
[ترجمه گوگل]شانه نافذ خود را به دقت دستکاری کرد
9. The doctor set my dislocated arm back.
[ترجمه ترگمان]دکتر دست چپش را به عقب برد
[ترجمه گوگل]دکتر بازوی منحرف من را باز کرد
[ترجمه گوگل]دکتر بازوی منحرف من را باز کرد
10. Traffic was badly dislocated by the heavy fall of snow.
[ترجمه ترگمان]براثر سقوط سنگین برف، ترافیک بد از جا دررفته بود
[ترجمه گوگل]ترافیک به شدت توسط سقوط سنگین برف جای گرفت
[ترجمه گوگل]ترافیک به شدت توسط سقوط سنگین برف جای گرفت
11. He dislocated his shoulder in the football game.
[ترجمه ترگمان] شونه اش رو تو بازی فوتبال جا انداخته
[ترجمه گوگل]او شانه خود را در بازی فوتبال بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او شانه خود را در بازی فوتبال بیرون کشید
12. Harrison dislocated a finger.
[ترجمه ترگمان]هریسون \"یه انگشتش رو از دست داده\"
[ترجمه گوگل]هریسون یک انگشت گذاشت
[ترجمه گوگل]هریسون یک انگشت گذاشت
13. Communications were temporarily dislocated by the bad weather.
[ترجمه ترگمان]در این هوای بد، ارتباطات به طور موقت از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]ارتباطات به طور موقت توسط آب و هوای بد جابجا شده است
[ترجمه گوگل]ارتباطات به طور موقت توسط آب و هوای بد جابجا شده است
14. But what dislocated workers really needed was some form of resource that would let them decide their own needs.
[ترجمه ترگمان]اما آنچه کارگران از جا دررفته واقعا به آن نیاز داشتند نوعی از منابع بود که به آن ها اجازه تصمیم گیری درباره نیازهای خود را می داد
[ترجمه گوگل]اما آنچه که واقعا مورد نیاز کارگران بی روح بود، نوعی از منابع بود که به آنها اجازه می داد که نیازهای خود را تعیین کنند
[ترجمه گوگل]اما آنچه که واقعا مورد نیاز کارگران بی روح بود، نوعی از منابع بود که به آنها اجازه می داد که نیازهای خود را تعیین کنند
15. Hunter dislocated his shoulder in the Lions' tour-opening win against North Auckland.
[ترجمه ترگمان]هنتر شانه اش را در تور تور شیرها در مقابل اوکلند شمالی از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]شکارچی شانه خود را در پیروزی تورنماهای شیرها در برابر اوکلند شمالی محاصره کرد
[ترجمه گوگل]شکارچی شانه خود را در پیروزی تورنماهای شیرها در برابر اوکلند شمالی محاصره کرد
پیشنهاد کاربران
ناپدیدشده
در رفتگی در عضلات بدن ( دست، پا، . . . )
کلمات دیگر: