کلمه جو
صفحه اصلی

channel


معنی : مجرا، ترعه، کانال، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی، کندن، شیار دار کردن
معانی دیگر : دگرگون ساز، تغییر دهنده، (دریا یا شاخابه ای که دو دریای بزرگتر را به هم وصل می کند) باب، دریاراه، راه دریایی، گذرگاه آبی، آبراه، لوله یا مجرای سربسته (برای هر نوع آبگونه)، آبگذر، راه رساندن (کالا یا خبر یا معنی و غیره)، طریق، حامل، رسانگر، (تلویزیون) شبکه، (رادیو) نوار، بستر ایجاد کردن (در مورد آب و غیره)، مجرا ساختن، گذرگاه (به ویژه آبراه) ساختن، (در مورد ستون و دیوار و غیره) شیاردار کردن، از طریق مجرا یا گذرگاه ارسال داشتن، از راه بخصوصی فرستادن، سوق دادن، بستر (رودخانه یا نهر یا آبراه و غیره)، فرکند، بخش ژرف رودخانه یا لنگرگاه و غیره، شیر دراز، جوبه ی دراز، تیر آهن ناودانی، تیر آهن به این شکل: channel iron) u و channel bar هم می گویند)، (در کشتی های بادبانی قدیمی) هریک از برآمدگی های فلزی در دیواره ی کشتی که طناب ها را دور آن حلقه می زدند، کندن مجرا یا راه، مجدرجمع هرگونه نقل وانتقال چیز یا اندیشه ونظر وغیره، خط مشی
channel(s)
مجرا، طریق، ابرو قانون ـ فقه : وسیله

انگلیسی به فارسی

شیاردار کردن، دریا، کندن (مجرا یا راه)، (مجدر جمع) هرگونه نقل و انتقال چیز یا اندیشه و نظر و غیره، ترعه، مجرا، خط مشی


مجرا، کانال ، ورودی و خروجی مجرایی


کانال، مجرا، ترعه، مجرای فاضل اب، دریا، ورودی و خروجی مجرایی، کندن، شیار دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the bed of a river, stream, or other waterway.
مترادف: bed, bottom, riverbed
مشابه: course, floor

- The channel of the river was sandy.
[ترجمه ویانا] کانال آب رودخانه شنی بود
[ترجمه الناز] کانال آب رودخانه شنی بود.
[ترجمه ترگمان] آب رودخانه شنی بود
[ترجمه گوگل] کانال رودخانه شنی بود

(2) تعریف: a long, narrow, man-made trench or natural waterway for irrigation, boating, or fishing, or that connects two larger bodies of water.
مترادف: watercourse, waterway
مشابه: aqueduct, canal, conduit, culvert, flume, inlet, narrows, passage, sluice, strait, trough, trunk

- The excess rainwater will flow out of the pond through this channel.
[ترجمه ترگمان] آب باران اضافی از استخر از طریق این کانال جاری می شود
[ترجمه گوگل] آب باران اضافی از طریق این کانال از حوضچه عبور می کند
- The English Channel flows between the Atlantic Ocean and the North Sea.
[ترجمه ترگمان] کانال انگلیس بین اقیانوس اطلس و دریای شمال جریان دارد
[ترجمه گوگل] کانال انگلیسی بین اقیانوس اطلس و دریای شمال جریان دارد

(3) تعریف: the deepest part of a body of water, esp. as used for navigational purposes.
مشابه: watercourse, waterway

- The buoy marks where the channel is.
[ترجمه ترگمان] بویه شناور در جایی است که مجرا وجود دارد
[ترجمه گوگل] بویی نشان می دهد که کدام کانال است
- The chart shows how deep the channel of the river is.
[ترجمه ترگمان] این نمودار نشان می دهد که چگونه کانال رودخانه عمیق است
[ترجمه گوگل] نمودار نشان می دهد که عمق کانال رودخانه چیست

(4) تعریف: a passage for something; route.
مترادف: avenue, passage, road
مشابه: approach, course, path, route, trunk, way

- What is the most direct channel to the president?
[ترجمه ترگمان] کدام کانال مستقیم به رئیس جمهور چیست؟
[ترجمه گوگل] کانال مستقیم به رییس جمهور چیست؟

(5) تعریف: a broadcasting frequency band.
مشابه: frequency, station

- This channel usually broadcasts the biggest sports events.
[ترجمه ترگمان] این کانال معمولا بزرگ ترین رویداده ای ورزشی را پخش می کند
[ترجمه گوگل] این کانال معمولا بزرگترین رویدادهای ورزشی را پخش می کند
- Let's change the channel; this is boring.
[ترجمه ترگمان] بیایید این کانال را تغییر دهیم؛ این خسته کننده است
[ترجمه گوگل] اجازه دهید کانال را تغییر دهیم این خسته کننده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: channels, channeling, channeled
مشتقات: channeler (n.)
(1) تعریف: to convey or transfer.
مترادف: convey, direct, route, transfer
مشابه: send

- They channeled the money through a foreign bank.
[ترجمه امیری] آنها پول را از طریق یک بانک خارجی انتقال دادند.
[ترجمه ترگمان] آن ها پول را از طریق یک بانک خارجی به راه انداختند
[ترجمه گوگل] آنها پول را از طریق یک بانک خارجی هدایت کردند

(2) تعریف: to guide in a preferred direction.
مترادف: direct
مشابه: convey, guide, navigate, route, steer

- She channeled her energies into providing for the homeless.
[ترجمه ترگمان] او انرژی های خود را صرف فراهم کردن آوارگان کرد
[ترجمه گوگل] او انرژی خود را برای فراهم کردن بی خانمانها هدایت کرد

(3) تعریف: to make a channel in.
مشابه: canal, excavate, groove, trench

- They channeled the land in order to handle the overflow from the lake.
[ترجمه ترگمان] آن ها به منظور رسیدگی به سرریز شدن آب دریاچه، زمین را هدایت کردند
[ترجمه گوگل] آنها زمین را به سمت سرازیر شدن از دریاچه اداره می کردند

• canal; station; television station and its programs; (computers) group chat on the internet, conference, chat room on the internet
convey through a particular medium, send through a channel; direct, refer
a channel is a wavelength on which television programmes are broadcast.
if you say that something has been done through particular channels, you are referring to the people who arranged for it to be done.
if you channel money into something, you arrange for it to be used for that purpose.
a channel is also a passage along which water flows, or a route used by boats.
the channel or the english channel is the narrow area of sea between england and france.

دیکشنری تخصصی

[سینما] باند تواترهای صوتی
[عمران و معماری] کانال - ناودانی - آبراه - آبراهه - تنگه - روگاه - مجرا - باب - آبرو
[کامپیوتر] مجرا، کانال . - کانال. مجرا - 1- یک فرکانس رادیویی یا مسیر مخابراتی ( مانند کانالهای تلویزیونی ) 2- یک دستگاه بسیار سریع ارتباطات داده ای که برای ایجاد ارتباط میان کامپیوترهای بزرگ IBMو دستگاههای ورودی/ خروجی به کار می رود . 3- در نشر رومیزی مجموعه ای از تصاویر که هنگام ترکیب تصویر نهایی را به وجود می آورند همگانی ترین استفاده برای کانالها نمایش تجزیه رنگ cmyk در برنامه نقاشی است . هر رنگی کانال مربوط به خود را دارد گاهی کانالها را می توان در یک کانال جدید ذخیره کرد و نسبت به بقیه تصویر به طور جداگانه دستکاری کرد . سپس با کانال اصلی دوباره ترکیب نمود 4- زمینه ای برای بحث درباره internet relay cha یا سرویسی مانند آن
[برق و الکترونیک] کانال - کانال 1. باندی از بسامدهای رادیویی که برای اهداف خاص تخصیص یافته است. کانال پخش برنامه های تلویزیونی دارای پنهای باند 6 مگاهرتزی در مقایسه با کانال 10 کیلو هرتزی ایستگاه های رادیویی با مدوله کننده ی دامنه ( ای ام) است. 2. هر تقویت کننده ی شنیداری می تواند چندین کانال ورودی داشته باشد مثلاُ تقویت کننده ی استریو دست کم دارای دو کانال است. 3 . مسیری برای شارش داده ها در کامپیوتر .4. ناحیه ای که سورس و درین ترانزیستورهای اثر میدانی ( فت) را از هم جدا می کند. با اعمال ولتاژ به الکتروگیت، رسانایی کانال تغییر می کندو جریان گذرنده از کانال کنترل می شود. طول کانال پارامتر مهمی بری تعیین سرعت و جریان فت است.
[مهندسی گاز] شیار، مجرا، کانال
[زمین شناسی] آبراهه، کانال (جریان آب یا رودخانه): الف) بستری که در آن یک حجم طبیعی آب سطحی جریان دارد یا می تواند در آن جریان یابد. یک محل گذر طبیعی یا فرورفتگی با گستردگی اصلی که دارای جریان آب پیوسته یا دوره ای است یا ارتباط بین دو حجم یا توده آب را برقرار می کند. یک بستر یا مسیر رود/ آب. آب گذر. مترادف: کانال عبور. ب) عمیق ترین بخش یا قسمت مرکزی جریان آب یا رودخانه که دارای جریان اصلی است و کمابیش بطور پیوسته بوسیله آب اشغال شده است. Thnlu خط القعر. ج) اصطلاحی که در زمین ریخت شناسی کمی د) یک مسیر آب متروکه یا مدفون که بوسیله رسوبات جریانی گراول و ماسه مشخص می شود. هـ) یک آبراه مصنوعی، یا یک آبگذر، یک کانال یا جوی آبیاری، یا یک سیل گذر. و) یک اصطلاح منسوخ برای رودخانه یا رود کوچک
[ریاضیات] مجرا، شیار، ناودانی، راهگاه، باجه، ناودان، کانال، ترعه
[خاک شناسی] آبراهه
[نفت] رگه ی سنگ
[آب و خاک] کانال (بطور اعم)، آبراهه

مترادف و متضاد

مجرا (اسم)
runway, aqueduct, flume, duct, conduit, channel, canal, tube, gully, strand, gullet, foramen, spiracle

ترعه (اسم)
channel, canal

کانال (اسم)
cut, groove, channel, gullet, kennel

مجرای فاضل اب (اسم)
channel, sewer, cloaca

دریا (اسم)
main, channel, sea, holm, mare, flood, mere

ورودی و خروجی مجرایی (اسم)
channel

کندن (فعل)
gnaw, pluck, channel, pug, pick, gully, pull, peel, trench, gouge, mine, dig, incise, enucleate, cut out, rend, scoop, evulse

شیار دار کردن (فعل)
groove, indenture, channel, rib, rut, fuller, furrow, gutter, ridge

Synonyms: carry, conduct, convey, funnel, pipe, route, send, siphon, traject, transmit, transport


pathway, usually containing water


Synonyms: approach, aqueduct, arroyo, artery, avenue, canal, canyon, carrier, chamber, chase, conduit, course, dig, ditch, duct, fluting, furrow, gouge, groove, gully, gutter, main, means, medium, pass, passage, pipe, raceway, route, runway, sewer, slit, sound, strait, tideway, trough, tube, tunnel, vein, watercourse, way


means


Synonyms: agency, agent, approach, avenue, course, instrument, instrumentality, instrumentation, medium, ministry, organ, route, vehicle, way


direct, guide


جملات نمونه

1. interface channel
(کامپیوتر) مجرای هم کنشگر

2. the channel is marked by buoys
مسیر کشتی با بویه مشخص شده است.

3. to channel a chair leg
پایه ی صندلی را شیاردار کردن

4. you must channel your complaint through official channels
باید شکایت خود را از طریق مراجع رسمی ارسال دارید.

5. they decided to channel the country's oil income into industry and agriculture
آنها تصمیم گرفتند درآمد نفت کشور را صرف صنعت و کشاورزی کنند.

6. please switch to the other channel
لطفا کانال دیگر را بگیر.

7. there is a foreign film on channel three
کانال سه فیلم خارجی نشان می دهد.

8. a destroyer mooched around all over the channel for two weeks
یک ناوشکن دوهفته در سرتاسر آبراهه پرسه میزد.

9. to divert a stream to a new channel
جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن

10. during the siege of the city, radio was our only channel of communication
هنگام محاصره ی شهر،رادیو یگانه وسیله ی ارتباط ما بود.

11. The workmen dug out a deep channel for the water.
[ترجمه ترگمان]کارگران کانال عمیقی را برای آب بیرون کشیدند
[ترجمه گوگل]کارگران یک کانال عمیق برای آب کشف کردند

12. Clear water gushed into the irrigational channel.
[ترجمه ترگمان]آب تمیز در کانال irrigational جاری شد
[ترجمه گوگل]آب پاک به داخل کانال آبیاری نفوذ کرده است

13. The Channel Tunnel was jointly funded by the French and British.
[ترجمه ترگمان]تونل کانال به طور مشترک توسط فرانسوی ها و بریتانیا تامین می شد
[ترجمه گوگل]تونل کانال به طور مشترک توسط فرانسه و انگلیس تامین می شود

14. A tunnel has been bored under the channel to link England and France.
[ترجمه ترگمان]تونلی در زیر کانال برای ارتباط انگلیس و فرانسه خسته کننده شده است
[ترجمه گوگل]یک تونل زیر کانال خالی شده است تا انگلستان و فرانسه را ببندد

15. Channel 4 is independent television's answer to BBC
[ترجمه ترگمان]کانال ۴ پاسخ تلویزیون مستقل به بی بی سی است
[ترجمه گوگل]کانال 4 پاسخ تلویزیون مستقل به بی بی سی است

16. The channel is marked by buoys.
[ترجمه ترگمان]این کانال توسط buoys علامت گذاری شده است
[ترجمه گوگل]کانال با شناورها مشخص شده است

17. The kids are watching cartoons on the Disney Channel.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در حال تماشای کارتون در کانال دیزنی هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها کارتون ها را در کانال دیزنی تماشا می کنند

18. She switched/turned to another channel to watch the football.
[ترجمه ترگمان]او تغییر کرد \/ به کانال دیگری رفت تا فوتبال را تماشا کند
[ترجمه گوگل]او برای تماشای فوتبال به یک کانال دیگر تبدیل شد

19. The channel measures 20 feet from end to end .
[ترجمه ترگمان]این کانال ۲۰ فوت را از انت های تا انتها اندازه گیری می کند
[ترجمه گوگل]کانال 20 فوت از انتها به پایان می رسد

20. Channel 4 has published its spring schedules.
[ترجمه ترگمان]کانال ۴ برنامه بهار خود را منتشر کرده است
[ترجمه گوگل]کانال 4 برنامه های بهار خود را منتشر کرده است

The main channels had been closed by enemy submarines.

راه‌های دریایی اصلی توسط زیر دریایی‌های دشمن مسدود شده بود.


The channel is marked by buoys.

مسیر کشتی با بویه مشخص شده است.


irrigation channels

کانالهای آبیاری


through diplomatic channels

از طرق سیاسی


all propaganda channels

کلیه‌ی رسانه‌های تبلیغاتی


During the siege of the city, radio was our only channel of communication.

هنگام محاصره‌ی شهر، رادیو یگانه وسیله‌ی ارتباط ما بود.


to make a request through army channels

از طریق سلسله مراتب نظامی درخواستی را ارائه دادن


Please switch to the other channel.

لطفاً کانال دیگر را بگیر.


There is a foreign film on channel three.

کانال سه فیلم خارجی نشان می‌دهد.


Spring rains have channeled our farm.

باران‌های بهاری مزرعه‌ی ما را شیاردار کرده‌اند.


The river channeled a new course.

رودخانه مسیر خود را (بستر خود را) تغییر داد.


to channel a chair leg

پایه‌ی صندلی را شیاردار کردن


They decided to channel the country's oil income into industry and agriculture.

آنها تصمیم گرفتند درآمد نفت کشور را صرف صنعت و کشاورزی کنند.


You must channel your complaint through official channels.

باید شکایت خود را از طریق مراجع رسمی ارسال دارید.


اصطلاحات

the Channel (or the English Channel)

دریای مانش


پیشنهاد کاربران

( در قالب فعل ) به معنی وقت صرف کاری کردن. مدیریت پول و انرژی را کردن
مثال:
Most of his energy was channeled into into writing.
تمام انرژی خود را صرف تمرین نوشتار کرد.

( فعل ) هدایت، کنترل

( اسم ) کانال - هدایت کردن ( فعل )

پیروی کردن

گسیل داشتن

change the channel
کانال را عوض کن

کانال _مجرا

در مجله های مد به معنای� الهام گرفتن� هم هست.
She's channelling Sarah Jessica Parker in those fabulous shoes

هدایت کردن

سوق دادن، هدایت کردن ( کالا )

رساندن، انتقال دادن

معطوف کردن

جهتی هدایت کردن

معنی راه هم میده ( way )
مثال: I suggested her to go through usual channels.


احضار کردن

شبکه
مثل شبکه ی خبر همین
🤦

channel ( علوم و فنّاوری غذا - قهوه پژوهی )
واژه مصوب: شیار 1
تعریف: ناحیه ای از قرص قهوه که، در هنگام عصاره گیری، آب با سرعت بیشتری در آن جریان دارد

زنده کردن


کلمات دیگر: