کلمه جو
صفحه اصلی

centre of gravity


گرانی گاه، مرکزثقل

انگلیسی به فارسی

گرانی گاه ،مرکز ثقل


مرکز جاذبه


انگلیسی به انگلیسی

• the centre of gravity of an object is the point on the object at which it balances perfectly.
the centre of gravity of an organization or activity is that part of it which is considered to be most important or influential.

جملات نمونه

1. Europe's economic centre of gravity shifted northwards.
[ترجمه ترگمان]مرکز اقتصادی اروپا به سمت شمال تغییر مسیر داد
[ترجمه گوگل]مرکز اقتصادی گرانش اروپا به سمت شمال حرکت می کند

2. Europe's economic centre of gravity shifted northward.
[ترجمه ترگمان]مرکز اقتصادی اروپا به سمت شمال حرکت کرد
[ترجمه گوگل]مرکز اقتصادی گرانش اروپا به سمت شمال حرکت می کند

3. Under Democrats and Republicans the centre of gravity of politics has moved steadily to the right.
[ترجمه ترگمان]در زمان دموکرات ها و جمهوریخواهان، مرکز ثقل سیاست به طور یکنواخت به سمت راست حرکت کرده است
[ترجمه گوگل]با توجه به دموکرات ها و جمهوری خواهان، مرکز جاذبه سیاست به طور مداوم به سمت راست حرکت کرده است

4. Its centre of gravity had shifted markedly to the right.
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل آن به طور قابل ملاحظه ای به سمت راست منتقل شده بود
[ترجمه گوگل]مرکز جاذبه آن به طور قابل توجهی به سمت راست حرکت کرد

5. This system also permits a very low centre of gravity for the total fin profile.
[ترجمه ترگمان]این سیستم همچنین به یک مرکز بسیار پایین گرانش برای مجموعه تنظیمات کلی ما اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]این سیستم همچنین اجازه می دهد تا یک مرکز گرانشی بسیار کم برای پروفیل باله کامل باشد

6. Burkett was rather small, rather bow-legged, a low centre of gravity.
[ترجمه ترگمان]Burkett نسبتا کوچک بود، نسبتا کوچک، یک چهار زانو، یک مرکز نیروی گرانش زمین
[ترجمه گوگل]Burkett نسبتا کوچک بود و نه کماندار، مرکز ثانویه کم است

7. The centre of gravity had at last moved away from Berwick.
[ترجمه ترگمان]سرانجام مرکز جاذبه از شهر برویک دور شد
[ترجمه گوگل]مرکز جاذبه تا به حال به دور از برویک بوده است

8. It did not want the political centre of gravity to shift across the river.
[ترجمه ترگمان]آن نمی خواست که مرکز سیاسی جاذبه بر روی رودخانه حرکت کند
[ترجمه گوگل]نمی خواست مرکز گرانش سیاسی در سراسر رودخانه حرکت کند

9. You should feel your centre of gravity to be located down through the hips.
[ترجمه ترگمان]شما باید مرکز ثقل خود را در وسط باسن احساس کنید
[ترجمه گوگل]شما باید مرکز جاذبه خود را از طریق لگن قرار دهید

10. Especially on twisty country roads, the lowered centre of gravity pays off.
[ترجمه ترگمان]بویژه در جاده های کوهستانی، مرکز ثقل به پایین پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]به خصوص در جاده های کشور پیچ خورده، مرکز گرانش کاهش یافته است

11. Strong and sturdy, these rammers have a low centre of gravity with a four-column guide for a stable function, guaranteeing high reliability for continuous, fault-free working.
[ترجمه ترگمان]این rammers قوی و قوی، دارای مرکز ثقل کمی با یک راهنمای چهار ستونی برای یک عملکرد پایدار، تضمین قابلیت اطمینان بالا برای کار مداوم و بدون خطا هستند
[ترجمه گوگل]قوی و محکم، این رامر دارای یک مرکز جاذبه پایین با راهنمای چهار ستون برای عملکرد پایدار است، و اطمینان بالا برای کار مداوم و بدون خطا را تضمین می کند

12. The wrong shoes can affect the body's centre of gravity.
[ترجمه ترگمان]کفش های غلط می توانند بر مرکز ثقل بدن تاثیر بگذارند
[ترجمه گوگل]کفش های اشتباه می توانند در مرکز جاذبه بدن قرار گیرند

13. The centre of gravity is displaced by a weight below the rotational axis.
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل به وسیله وزنی زیر محور چرخشی جابجا می شود
[ترجمه گوگل]مرکز جاذبه با وزن زیر محور چرخشی جابجا می شود

14. The actual height of centre of gravity can be used for the full - loaded cargo oil tanks.
[ترجمه ترگمان]ارتفاع واقعی مرکز ثقل می تواند برای مخازن نفت بار پر بار مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]ارتفاع واقعی مرکز جاذبه را می توان برای مخازن نفت بار محموله بارگیری کرد

15. The centre of gravity of machinery of Chinese paper box, moving by boreal Xiang Na.
[ترجمه ترگمان]مرکز ثقل دستگاه کاغذ چینی که توسط boreal Xiang حرکت می کند
[ترجمه گوگل]مرکز جاذبه ماشین آلات کیسه کاغذی چینی، در حال حرکت توسط Biao Xiang Na

پیشنهاد کاربران

تعادل

centre of gravity ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: گرانیگاه
تعریف: نقطۀ ثابتی در هر جسم که برایند نیروی ربایش گرانشی بر آن وارد شود |||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: