(verb transitive) آمدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن، شلاق زدن، (مجازا) زخم زبان زدن، سخت زدن
belabored
(verb transitive) آمدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن، شلاق زدن، (مجازا) زخم زبان زدن، سخت زدن
انگلیسی به فارسی
دلم برات تنگ شده، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، سخت زدن، شلاق زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
انگلیسی به انگلیسی
• elaborated on excessively; attacked
جملات نمونه
1. he belabored the donkey mercilessly
با بی رحمی الاغ را زد.
2. they belabored us with insults
ما را مورد توهین قرار دادند.
کلمات دیگر: