ازروی افسردگی، بناامیدی
despondently
ازروی افسردگی، بناامیدی
انگلیسی به فارسی
با ترس و نومیدی
ناامید کننده
انگلیسی به انگلیسی
• dejectedly, gloomily, miserably, without hope
جملات نمونه
1. Despondently, I went back and told Bill the news.
[ترجمه ترگمان]من برگشتم و به بیل خبر دادم
[ترجمه گوگل]به آرامی، عقب رفتم و بیل را به اخبار گفتم
[ترجمه گوگل]به آرامی، عقب رفتم و بیل را به اخبار گفتم
2. "It's hopeless, " he said, shaking his head despondently.
[ترجمه ترگمان]سرش را با ناامیدی تکان داد و گفت: ناامید کننده است
[ترجمه گوگل]او گفت: «ناامید کننده است، سرش را تکان می دهد
[ترجمه گوگل]او گفت: «ناامید کننده است، سرش را تکان می دهد
3. It had come to that, he reflected despondently.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی اندیشید: به این نتیجه رسیده بود
[ترجمه گوگل]آن را به آن آمده بود، او به ندرت منعکس شده بود
[ترجمه گوگل]آن را به آن آمده بود، او به ندرت منعکس شده بود
4. Despondently, the boy asks, " Dad, can I go? "
[ترجمه ترگمان]پسر پرسید: \"بابا، من می تونم برم؟\"
[ترجمه گوگل]پسرانه می پرسد: 'بابا، می توانی بروی؟ '
[ترجمه گوگل]پسرانه می پرسد: 'بابا، می توانی بروی؟ '
5. He shook his head despondently.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند سرش را تکان داد
6. I both cried and laughed along with my principal characters, and often despondently scratched my head.
[ترجمه ترگمان]من هر دو گریه کردم و با شخصیت های اصلی خود خندیدم و اغلب با ناامیدی سرم را خاراند
[ترجمه گوگل]من هر دو گریه و خنده همراه با شخصیت های اصلی من، و اغلب despondently خراشیده سر من
[ترجمه گوگل]من هر دو گریه و خنده همراه با شخصیت های اصلی من، و اغلب despondently خراشیده سر من
7. Visions of her and Anakin together vanished and Melee despondently returned to Seek's side.
[ترجمه ترگمان]تصاویر او و Anakin با هم ناپدید شدند و در حالی که محزون و محزون به طرف دیگر برگشته بودند، ناپدید شدند
[ترجمه گوگل]چشم انداز های او و آناکین با هم از بین رفت و Melee despondently به سمت Seek بازگشت
[ترجمه گوگل]چشم انداز های او و آناکین با هم از بین رفت و Melee despondently به سمت Seek بازگشت
کلمات دیگر: