1. he spoke brutally and frankly
او رک و راست و با بی پردگی صحبت کرد.
2. the leaders of the two parties negotiated frankly
رهبران دو حزب بدون پرده پوشی با هم مذاکره کردند.
3. He spoke frankly about the ordeal.
[ترجمه ترگمان]رک و راست راجع به آزمایش ordeal حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به طور صریح در مورد مصیبت صحبت کرد
4. By any means, we should tell him frankly what we think of his proposal.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ما باید صادقانه بهش بگیم که ما به این پیشنهاد چی فکر می کنیم
[ترجمه گوگل]به هیچ وجه، ما باید به طور صریح به آنچه که ما از پیشنهادش فکر می کنیم صحبت کنیم
5. Frankly speaking, I don't think it any good to invest in real estate.
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم، فکر نمی کنم فایده ای داشته باشد که در معاملات املاک سرمایه گذاری کند
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من فکر نمی کنم هیچ چیز خوب در سرمایه گذاری در املاک و مستغلات
6. He wants to compete at international level, but frankly I don't think he's up to it.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صراحتا فکر نمی کنم که او این کار را بکند
[ترجمه گوگل]او می خواهد در سطح بین المللی رقابت کند، اما صادقانه بگویم که من فکر نمی کنم او این کار را کرده باشد
7. People say this is a selfish society, but frankly I've seen too much kindness, self-sacrifice and generosity to believe that. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]مردم می گویند که این یک جامعه خودخواهانه است، اما صادقانه بگویم که بیش از حد مهربانی، خود گذشتگی و سخاوت را دیده ام که باور کنم فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]مردم می گویند این یک جامعه خودخواهانه است، اما به رغم آن، من خیلی مهربان، خودکفایی و سخاوتمندی را باور کرده ام فرهنگ لغت جمله
8. Quite frankly, I'm not surprised you failed.
[ترجمه ترگمان]راستش من تعجب نمی کنم که تو شکست خوردی
[ترجمه گوگل]کاملا صریح، من تعجب نمی کنم که شکست خوردید
9. Frankly, Thomas, this question of your loan is beginning to worry me.
[ترجمه ترگمان]توماس، صادقانه بگویم، این سوال از وام شما کم کم مرا نگران می کند
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، توماس، این سوال وام شما شروع به نگرانی من است
10. Quite honestly/frankly, the thought of it terrified me.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به این موضوع مرا وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]کاملا صادقانه / رک و پوست کنده، فکر آن را به من وحشت زده کرد
11. She coped with the frankly curious looks of the men.
[ترجمه ترگمان]او با نگاه های صادقانه مردها از عهده این کار بر آمد
[ترجمه گوگل]او با ظاهری رک و پوست کنده از مردان مواجه شده است
12. I'll tell you frankly.
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده به شما خواهم گفت
[ترجمه گوگل]من به شما رک و پوست کنده می گویم
13. Quite frankly, that trip to Paris cleaned me out.
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده، این سفر به پاریس من را تمیز کرد
[ترجمه گوگل]کاملا رک و پوست کنده، این سفر به پاریس مرا پاک کرد
14. She spoke very frankly about her experiences.
[ترجمه ترگمان]درباره تجارب خود با صراحت سخن می گفت
[ترجمه گوگل]او بسیار صادقانه درباره تجاربش حرف زد
15. He now frankly admits that much of his former playboy lifestyle was superficial.
[ترجمه ترگمان]او اکنون صراحتا اذعان می کند که بیشتر سبک زندگی خوش گذران او سطحی بوده است
[ترجمه گوگل]او اکنون رک و بی پرده اعتراف می کند که بسیاری از شیوه زندگی سابق او به صورت سطحی است