کلمه جو
صفحه اصلی

picket


معنی : میخ چوبی، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، افسار کردن، بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، مراقبت کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
معانی دیگر : پیشگام اعتصاب (کارگر مامور حمل شعار و تشویق دیگر کارگران به اعتصاب و غیره)، پیشقراول (یا قراولان) اعتصاب، (اعتصاب) پیشگامی کردن، پیشقراول بودن، شعار اعتصابی حمل کردن، (هر یک از تیرهای عمودی نرده ی چوبی) دیرک، تیر، (تیر یا چوبی که افسار اسب و غیره را به آن می بندند) افسار بند، تیر افسار (picket pin هم می گویند)، (ارتش) دیده ور، دیده بان، کشیک (outlying picket هم می گویند)، گروه پاسداران، رجوع شود به: peg، (نیروی دریایی) کشتی پاسدار (picket ship هم می گویند)، (نیروی هوایی) هواپیمای گشتی، هواپیمای پاسدار، (با نرده ی چوبی) محصور کردن، نرده دار کردن، پاسداری کردن، کشیک دادن، (اسب و الاغ و غیره) به درخت یا تیر بستن، مهار کردن، می  چوبی، اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار، افسارکردن اسب

انگلیسی به فارسی

جادوگر، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن


دستک، میخ چوبی، میخچه، چوب نوک تیز، چوب پرچین،کشیک، اعتصاب کردن، اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسارکردن(اسب)، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a pointed stake, post, or peg fixed into the ground, usu. used to make a fence or hold something in place.
مشابه: post, stake

(2) تعریف: a person or group of people posted in front of a business or building to protest policies, and to discourage customers or prevent workers from entering, esp. during a strike.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pickets, picketing, picketed
(1) تعریف: to protest against as a picket, esp. during a strike.

(2) تعریف: to surround or enclose with a fence made of pickets.
مشابه: stake
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: picketer (n.)
• : تعریف: to protest as a picket.

• patrol of strikers; watch, escort; guardian, keeper; pointed peg, spike
strike, protest, participate in a picket line; guard, watch over; fence in, enclose
when a group of workers who are on strike picket a place of work, they stand outside it as a protest and try to prevent other workers going into the building. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...the historic picket at saltley coke depot.
pickets are people who are picketing a place of work.

مترادف و متضاد

میخ چوبی (اسم)
stake, peg, spile, picket

دستک (اسم)
picket

کشیک (اسم)
standby, vigilance, watch, sentinel, picket, sentry

چوب نوک تیز (اسم)
picket

میخچه (اسم)
pin, spile, picket

چوب پرچین (اسم)
picket

پاسدار (اسم)
watchman, guard, picket, sentry, guardsman

افسار کردن (فعل)
tackle, halter, rein, tether, picket

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

نرده کشیدن (فعل)
rail, fence, picket

اعتصاب کردن (فعل)
walk out, strike, go out, picket

مراقبت کردن (فعل)
watch, picket

جلو کسی راه رفتن یا ایستادن (فعل)
picket

post of structure


Synonyms: pale, paling, palisade, panel, peg, pillar, rail, stake, stanchion, upright


person who demonstrates for cause


Synonyms: demonstrator, picketer, protester, striker


person acting as guard


Synonyms: guard, lookout, patrol, scout, sentinel, sentry, spotter, ward, watch, watchperson


protest against, for cause


Synonyms: blockade, boycott, demonstrate, hit the bricks, strike, walk out


جملات نمونه

The striking workers picketed in front of the factory.

کارگران اعتصابی جلو کارخانه شعار حمل کردند.


1. the picket persuaded the truck driver not to enter the warehouse
پیشگامان اعتصاب راننده ی کامیون را متقاعد کردند که وارد انبار نشود.

2. on picket duty
مامور (یا در ماموریت) دیده وری نظامی

3. cross the picket line
اعتصاب شکنی کردن،در اعتصاب شرکت نکردن

4. on the picket line
در صف پیشگامان اعتصاب

5. the union placed a large picket at the factory gate
اتحادیه تعداد زیادی پیشگام اعتصاب را جلو در کارخانه مستقر کرد.

6. No one tried to cross the picket lines.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس سعی نکرد از خط زنجیر عبور کنه
[ترجمه گوگل]هیچ کس سعی در عبور از خطوط خلبان نداشت

7. We are organizing a mass picket of the abortion clinic.
[ترجمه ترگمان]ما در حال سازماندهی تظاهرات دسته جمعی در درمانگاه سقط هستیم
[ترجمه گوگل]ما سازماندهی یک کلاهبرداری توده ای از کلینیک سقط جنین می کنیم

8. There was a mass picket by students outside the main office of the university.
[ترجمه ترگمان]گروهی از دانشجویان خارج از دفتر اصلی دانشگاه تجمع کردند
[ترجمه گوگل]دانشجویان خارج از اداره اصلی دانشگاه یک دانشجوی دانشگاهی بودند

9. I was on picket duty at the time.
[ترجمه ترگمان]من در آن زمان در خدمت نگهبانی بودم
[ترجمه گوگل]من در آن زمان وظیفه شکار را داشتم

10. Journalists interviewed the union officials on the picket line.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران با مقامات اتحادیه در خط زنجیر مصاحبه کردند
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران مصاحبه ای با مقامات اتحادیه در خط مقدم داشتند

11. Fire crews refused to cross the picket line.
[ترجمه ترگمان]خدمه آتش نشانی از عبور از خط زنجیر خودداری کردند
[ترجمه گوگل]خدمه آتش نشانی از عبور از خط خمپاره جلوگیری کرد

12. On the picket lines themselves, the police made uncompromising use of the discretion available to them under public-order law.
[ترجمه ترگمان]پلیس در خط زنجیر خود، از صلاحدید خود در دسترس افراد تحت قانون نظم عمومی استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس خود را در مورد خطوط هوایی خود، استفاده بی عیب و نقص از اختیاری که در اختیار آنها قرار می گیرد تحت قانون عمومی قرار می گیرد

13. There was a picket fence, and a small gate.
[ترجمه ترگمان]آنجا یک طارمی آهنی بود و یک دروازه کوچک
[ترجمه گوگل]یک حصار و یک دروازه کوچک وجود داشت

14. The picket line was supplemented by daily long-range air patrols by naval aircraft.
[ترجمه ترگمان]خط زنجیر به وسیله گشت های هوایی دامنه بلند روزانه توسط هواپیماهای نیروی دریایی تکمیل می شد
[ترجمه گوگل]خط دفاعی توسط هواپیماهای دریایی با گشت های هوائی طولانی مدت روزانه تکمیل شد

The union placed a large picket at the factory gate.

اتحادیه تعداد زیادی پیشگام اعتصاب را جلو در کارخانه مستقر کرد.


The picket persuaded the truck driver not to enter the warehouse.

پیشگامان اعتصاب راننده‌ی کامیون را متقاعد کردند که وارد انبار نشود.


اصطلاحات

cross the picket line

اعتصاب‌شکنی کردن، در اعتصاب شرکت نکردن


on picket duty

مأمور (یا در مأموریت) دیده‌وری نظامی


on the picket line

در صف پیشگامان اعتصاب


پیشنهاد کاربران

حصار

بارو ، پرچین

اسم:
a person or group of people who stand outside a workplace or other venue as a protest or to try to persuade others not to enter during a strike. یک فرد یا گروهی از افرادی که در محل کار یا مکان دیگر به عنوان اعتراض ایستاده یا سعی می کنند دیگران را در زمان اعتصاب وارد نکنند.
"forty pickets were arrested""چهل اعتصاب گر دستگیر شدند"

فعل:
act as a picket outside ( a workplace or other venue ) .
"strikers picketed the newspaper's main building"

ورودی بندی ( از ویکی پیدیا؛ جمع در برابر ورودی ساختمان محل کار به منظور اعتصاب )

تحریم کردن

نادیده انگاشتن

اعتصاب کننده


کلمات دیگر: