کلمه جو
صفحه اصلی

author


معنی : نویسنده، مولف، مصنف، بانی، سازنده، نویسندگی کردن، تالیف و تصنیف کردن
معانی دیگر : نگارنده، تالیف کردن، تصنیف کردن، موجد، ابداع گر، پایه گذار، موسس، n : منصف، باعک، خالق، نیا، باعک شدن

انگلیسی به فارسی

مصنف، مؤلف، نویسنده، مؤسس


بانی، باعث، خالق، نیا


نویسندگی کردن، تالیف و تصنیف کردن


باعث شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the writer of a book, play, story, or the like.
مترادف: writer
مشابه: chronicler, composer, dramatist, essayist, hack, journalist, litt�rateur, man of letters, novelist, penman, playwright, poet, scribbler, storyteller, wordsmith

- Praised for her writing in her youth, she hoped to become an author of detective novels one day.
[ترجمه ترگمان] در جوانی her بود که روزی نویسنده داستان های پلیسی شود
[ترجمه گوگل] او به خاطر نوشتن او در جوانانش ستایش کرد و امیدوار بود که یک روزنامه نویس رمان های کارآگاهی باشد
- The author was disappointed that his play received mixed reviews.
[ترجمه ترگمان] نویسنده از این که نمایشنامه او نظرات متفاوتی گرفته بود ناامید شد
[ترجمه گوگل] نویسنده ناامید شده است که بازی او بررسی های مخلوطی دریافت کرده است

(2) تعریف: the creator of a plan or work.
مترادف: creator, originator
مشابه: architect, artist, inventor, maker

- The author of this grand scheme to build a canal was the duke himself.
[ترجمه ترگمان] نویسنده این طرح بزرگ برای ساختن یک مجرا کار دوک بود
[ترجمه گوگل] نویسنده این طرح بزرگ برای ساخت یک کانال، خود دوک بود
- The police are still seeking the author of the assassination attempt on the governor.
[ترجمه ترگمان] پلیس هنوز به دنبال نویسنده تلاش برای ترور فرماندار است
[ترجمه گوگل] پلیس هنوز به دنبال نویسنده اقدام ترور به فرماندار است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: authors, authoring, authored
• : تعریف: to be the author of; create; make.
مترادف: create, produce
مشابه: compose, contribute, make, originate, write

- John Adams, the second President of the United States, authored the Massachusetts Constitution.
[ترجمه mlk] جان ادامز، دومین رئیس جمهور امریکا، قانون اساسی ماساچوست را بنانهاد.
[ترجمه ترگمان] جان آدامز، دومین رئیس جمهور ایالات متحده، عضو قانون اساسی ماساچوست می باشد
[ترجمه گوگل] جان آدامز، دومین رئیس جمهور ایالات متحده، نویسنده قانون اساسی ماساچوست
- The Nazis authored a plan to eliminate the Jewish population of Europe.
[ترجمه ربات ترجمه گر] نازی ها نقشه ای برای نابود کردن جمعیت یهودیان اروپاییان کشیدند
[ترجمه ترگمان] نازی ها برای حذف جمعیت یهودی اروپا طرحی را تهیه کردند
[ترجمه گوگل] نازی ها برنامه ای برای از بین بردن جمعیت یهودیان اروپا به شمار آوردند

• write something (book, story, report etc.); be the author of; cause something, be the creator of something, originate
writer, one who writes a book or other literary work; one who creates, one who originates
the author of a piece of writing is the person who wrote it.
an author is a person whose occupation is writing books.

مترادف و متضاد

composer of written work


نویسنده (اسم)
craftsman, penman, scrivener, author, writer, composer

مولف (اسم)
author, composer, compiler

مصنف (اسم)
author, writer, composer

بانی (اسم)
founder, sponsor, author, erector

سازنده (اسم)
performer, author, composer, maker, manufacturer, creator, constructor, builder, producer, engineer, originator, procreator, instrumentalist

نویسندگی کردن (فعل)
author

تالیف و تصنیف کردن (فعل)
author

Synonyms: biographer, columnist, composer, creator, essayist, ghost, ghostwriter, ink slinger, journalist, originator, playwright, poet, producer, prose writer, reporter, scribbler, scribe, scripter, word slinger, wordsmith, work-for-hire, writer


جملات نمونه

1. the author lashes out at fascism
نویسنده سخت بر فاشیسم می تازد.

2. the author of this dictionary
نویسنده ی این فرهنگ

3. the author surveys contemporary american literature
نویسنده ادبیات معاصر امریکا را برنگری می کند.

4. a well-known author
یک مولف مشهور

5. the junior author of an etymological study
نویسنده ی کهین یک پژوهش در واج ریشه شناسی

6. an autographed text which the author himself gave me
نسخه ی امضا شده ای که خود نویسنده به من اهدا کرده است

7. the great success of his novel put the author in the limelight
موفقیت بزرگ رمان او توجه همگان را به نویسنده جلب کرد.

8. Choose an author as you choose a friend.
[ترجمه ترگمان]زمانی که دوست خود را انتخاب می کنید، یک نویسنده را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]یک نویسنده را به عنوان یک دوست انتخاب کنید

9. He is the author of two books on French history.
[ترجمه رمیسا صیوتی] او نویسنده ی دو کتاب در تاریخ فرانسه است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده دو کتاب در تاریخ فرانسه است
[ترجمه گوگل]او نویسنده دو کتاب در تاریخ فرانسه است

10. He was an eighteenth-century author who wrote parodies of other people's works.
[ترجمه ترگمان]او نویسنده قرن هیجدهم بود که parodies از کاره ای دیگران را نقاشی کرد
[ترجمه گوگل]او یک نویسنده قرن هجدهم بود که داستان های کارهای دیگران را نوشت

11. The author portrays life in a refugee camp very vividly.
[ترجمه ترگمان]نویسنده زندگی را در اردوگاه پناهندگان بسیار خوب توصیف می کند
[ترجمه گوگل]این نویسنده بسیار زنده به تصویر کشیدن زندگی در اردوگاه پناهندگان

12. After the play they called for the author to show himself.
[ترجمه ترگمان]پس از نمایش، از نویسنده خواستند تا خود را نشان دهد
[ترجمه گوگل]پس از بازی آنها خواستند که نویسنده خود را نشان دهد

13. The author belongs among the romance writers more than among the novelists.
[ترجمه ترگمان]نویسنده در میان نویسندگان رمان نویسان بیشتر از رمان نویسان است
[ترجمه گوگل]نویسنده به جای نویسندگان عاشقانه بیش از میان نویسندگان رمان است

14. The volume had been personally inscribed by the author.
[ترجمه ترگمان]کتاب شخصا نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]حجم شخصا توسط نویسنده نوشته شده است

15. The author of the article is nameless.
[ترجمه ترگمان]نویسنده مقاله بی نام و نشان است
[ترجمه گوگل]نویسنده مقاله بی نام است

16. The author uses disease as a metaphor for the corruption in society.
[ترجمه ترگمان]نویسنده از بیماری به عنوان استعاره برای فساد در جامعه استفاده می کند
[ترجمه گوگل]نویسنده از بیماری به عنوان یک استعاره برای فساد در جامعه استفاده می کند

17. The book has a preface written by the author.
[ترجمه ترگمان]این کتاب مقدمه ای است که نویسنده آن را نوشته است
[ترجمه گوگل]این کتاب مقدمه نوشته شده توسط نویسنده است

the author of this dictionary

نویسنده‌ی این فرهنگ


He authored several books.

او چندین کتاب نگاشت.


the authors of democracy in America

پایه‌گذاران آزادی در آمریکا


پیشنهاد کاربران

پدیدآور ، پدیدآورنده

نویسنده a person who writes books and stories

معنی انگلیسی:writer
Who writes books and stories in general or the writer of the story or the passage you are reading it
معنی فارسی: نویسنده

اگه دوست داشتین بقیه ی نوشته هامو بخونید روی کلمه ی بنفش که بالای نظر مه کلیک کنین لایک هم لطفا فراموش نکنین
خیلی ممنون🙏💜

شنوده، بیننده، حضار

نویسنده ی کتاب، مقاله و . . . . . بودن

Writer

نویسنده

author ( علوم کتابداری و اطلاع رسانی )
واژه مصوب: پدیدآور 1
تعریف: شخص یا اشخاص یا تنالگانی که محتوای اثری را پدید بیاورند

The writer of a particular book , play, ect


کلمات دیگر: