1. the ceremony of exchanging gifts at christmas
آیین تبادل هدیه در ایام کریسمس
2. wedding ceremony
مراسم ازدواج
3. without ceremony
بی دنگ و فنگ،بی معطلی،بدون تشریفات
4. a coronation ceremony
مراسم تاجگذاری
5. auspicious engagement ceremony
مراسم فرخنده ی نامزدی
6. the marriage ceremony was abbreviated by rain
باران موجب شد که مراسم ازدواج کوتاه بشود.
7. pomp and ceremony
جلال و جبروت،کبکبه و دبدبه
8. pomp and ceremony
مراسم باشکوه،کبکبه و دبدبه،تشریفات و زرق و برق
9. stand on ceremony
پایبند رسوم و تشریفات بودن
10. a solemnly mannered ceremony
مراسمی به طرز بسیار رسمی و جدی
11. a superb coronation ceremony
مراسم تاجگذاری باشکوه
12. my father's burial ceremony was strangely awe-inspiring
مراسم به خاک سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.
13. sherry's magnificent wedding ceremony
مراسم شکوهمند ازدواج شری
14. proper clothing for a funeral ceremony
لباس مناسب مجلس ختم
15. the gaiety of the wedding ceremony
سرور مراسم عروسی
16. the magnificence of napoleon's coronation ceremony
شکوه مراسم تاج گذاری ناپلئون
17. the official guests were received with respectful ceremony
مهمانان رسمی با تشریفات حاکی از احترام پذیرایی شدند.
18. this dress is inappropriate for a funeral ceremony
این جامه برای مراسم ختم مناسب نیست.
19. a garment that is improper for a funeral ceremony
لباسی که برای مجلس ختم مناسب نیست
20. her presence imparted an air of dignity to the ceremony
حضور او به مراسم عظمت بخشید.
21. the sad news cast a pall over the marriage ceremony
آن خبر ناگوار مراسم ازدواج را تیره و تار کرد.
22. The ceremony opened with a fanfare of trumpets.
[ترجمه *] مراسم افتتاحیه با صدای ترومپت آغاز شد
[ترجمه M.a.n] مراسم افتتاحیه با صدای شیپور شروع شد
[ترجمه ترگمان]مراسم با صدای شیپور شروع شد
[ترجمه گوگل]مراسم افتتاحیه با صدای تپه ها افتتاح شد
23. What the old headmaster said at the graduation ceremony dwells in my mind.
[ترجمه م ح ن ا] چیزی که مدیر مدرسه در مراسم اختتامیه گفت در ذهن من مانده است
[ترجمه ترگمان]چیزی که مدیر مدرسه گفت در مراسم فارغ التحصیلی در ذهنم زندگی می کند
[ترجمه گوگل]سرپرست قدیمی که در مراسم فارغ التحصیلی گفت، در ذهن من است
24. They were married in a civil ceremony in May.
[ترجمه ترگمان]آن ها در ماه مه در یک مراسم مدنی ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]آنها در ماه مه در یک مراسم شهری ازدواج کردند
25. In the months leading up to the great ceremony, many people took part in the preparations.
[ترجمه ترگمان]در ماهه ای منتهی به مراسم بزرگ، بسیاری از مردم در این تدارکات شرکت کردند
[ترجمه گوگل]در ماه های پیش از مراسم بزرگ، بسیاری از مردم در آماده سازی شرکت کردند
26. The priest sanctified the church with a special ceremony.
[ترجمه ترگمان]کشیش کلیسا را با یک مراسم خاص تقدیس می کند
[ترجمه گوگل]کشیش کلیسا را با یک مراسم خاص تقدیم کرد
27. The ceremony was transmitted live by satellite to over fifty countries.
[ترجمه ترگمان]این مراسم با ماهواره به بیش از پنجاه کشور انتقال یافت
[ترجمه گوگل]مراسم از طریق ماهواره به بیش از 50 کشور منتقل شد
28. The first ceremony which we went into college is an impressive ceremony.
[ترجمه ترگمان]اولین مراسمی که به دانشکده می رفتیم مراسم تحسین برانگیزی بود
[ترجمه گوگل]مراسم اول که ما به کالج رفتیم یک مراسم چشمگیر است