کلمه جو
صفحه اصلی

doting


(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده

انگلیسی به فارسی

زیاد مایل، شیفته (از روی نادانی)، خرف ،فرسوده


دندانپزشکی، خرفت شدن، عشق ابلهانه ورزیدن، پرت گویی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• foolishly loving and indulgent; adoring; exhibiting mental decline due to old age
doting means showing a lot of love for someone or something.

مترادف و متضاد

Synonyms: adoring, affectionate, devoted, fascinated, fatuous, fond, foolish, lovesick, lovesome, loving, silly, simple, struck


Antonyms: ignorance, neglect, negligence


indulgent; serving


جملات نمونه

1. doting mothers end up spoiling their children
مادرهای بسیار واله بچه های خود را لوس می کنند.

2. he is only 75, but he is already doting
او فقط 75 سال دارد ولی از حالا خرف شده است.

3. We saw photographs of the doting father with the baby on his knee.
[ترجمه ترگمان]عکس هایی از پدر doting را که کودک روی زانویش بود دیدیم
[ترجمه گوگل]ما عکس های پدر را با کودک در زانو دیدیم

4. The doting husband catered to his wife's every wish.
[ترجمه ترگمان]شوهر عزیزت هر آرزو را با همسرش کرده بود
[ترجمه گوگل]همسر دلسوز به هر آرزوی همسرش احتیاج دارد

5. Doting dad Seb is delighted with his beautiful new daughter.
[ترجمه ترگمان]پدر doting از دختر جدیدش خیلی خوشش میاد
[ترجمه گوگل]دختر سبت با دختر زیبای جدیدش خوشحال است

6. Or a weepy Tom Hanks tribute to his doting wife?
[ترجمه ترگمان]یا یه قدردانی از تام هنکس تو زنش؟
[ترجمه گوگل]یا تام هانک سرگردان به همسرش داری؟

7. Code doting is used by some food manufacturers on products that have a long shelf life.
[ترجمه ترگمان]این نوع Code توسط برخی از تولید کنندگان مواد غذایی در محصولاتی که عمر ماندگاری دارند، استفاده می شود
[ترجمه گوگل]ردیابی کد توسط برخی از تولید کنندگان مواد غذایی در محصولاتی که عمر طولانی دارند طول می کشد

8. Gloria had an old Studebaker that her doting father had given her.
[ترجمه ترگمان]گلوریا یک دوست قدیمی داشت که پدر doting به او داده بود
[ترجمه گوگل]گلوریا Studebaker قدیمی داشت که پدرش به او داده بود

9. TYPICAL USE : A doting mother alienates her husband by lavishing too much love on their child.
[ترجمه ترگمان]استفاده بیش از حد: مادر ازخودراضی، با lavishing بیش از اندازه نسبت به فرزند خود، شوهر خود را ترک می کند
[ترجمه گوگل]استفاده معمولی: یک مادر دونده، شوهرش را با عشق و علاقه بیش از حد به فرزند خود بیگانه می کند

10. Finally, the descriptions of the official doting and the plebeian canniness reflect the different judicial wisdom of the authorities and plebs.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، توصیفات این مقام doting و عوام plebeian، عقل قضایی متفاوتی از مقامات و پلبها را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]در نهایت، توصیف رسمی رسمی و طنز ملکیت، طرز تفکر قانونی مقامات و ملت ها را نشان می دهد

11. A doting grandmother harnessed a donkey, pursued the boy and rode to guerrilla headquarters.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ doting یک خرش را به ارابه بست و پسرک را دنبال کرد و به سوی مقر چریکی به راه افتاد
[ترجمه گوگل]مادربزرگ ریشهای یک خر را مهار کرد، پسر را دنبال کرد و به مقر چریکی رفته بود

12. Irene asked her doting husband if he would build her a handloom.
[ترجمه ترگمان]ایرین از شوهرش خواست که براش یه \"handloom\" بسازه
[ترجمه گوگل]ایرنه از شوهرش می پرسد که آیا او دستش را ساخت

13. When he grows a little taller, doting parents will trade in football lessons for basketball coaching.
[ترجمه ترگمان]وقتی او کمی بلندتر می شود، والدین ازخودراضی در کلاس های فوتبال آموزش بسکتبال شرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او کمی بلندتر می شود، والدین در کلاسهای فوتبال برای مربیگری بسکتبال تجارت خواهند کرد

Doting mothers end up spoiling their children.

مادرهای بسیار واله بچه‌های خود را لوس می‌کنند.


پیشنهاد کاربران

پرمحبت، مهربان

دوست داشتن خرکی

دلسوزی


کلمات دیگر: