کلمه جو
صفحه اصلی

annoying


معنی : مزاحم، رنجش اور
معانی دیگر : یکساله، سالیانه، هر ساله، سالانه، (کتاب یا مجله) سالنامه، سالی یک بار، (گیاه شناسی) تک ساله، سالپای، یکسال زی، رنج آور، اذیت کننده، آزار دهنده، آزارگر، ناراحت کننده، مصدع

انگلیسی به فارسی

رنجش‌آور


مزاحم، رنجش اور


انگلیسی به انگلیسی

• harassing, bothersome
an annoying person or action makes you feel fairly angry and impatient.

صفت ( adjective )
مشتقات: annoyingly (adv.)
• : تعریف: causing annoyance; irritating; bothersome.
مترادف: irritating
متضاد: agreeable, calming, delightful, enjoyable, pleasant, soothing
مشابه: aggravating, bothersome, disagreeable, inconvenient, mischievous

- I don't enjoy his teasing; in fact, I find it quite annoying.
[ترجمه ترگمان] از دست انداختن او لذت نمی برم، در واقع، خیلی آزار دهنده است
[ترجمه گوگل] من اذیتش نمی کنم در واقع من آن را کاملا مزاحم می بینم
- Her roommate has an annoying habit of borrowing her clothes without asking.
[ترجمه محمد م] هم اتاقیش عادت بدی دارد و لباس های او را بدون درخواست قرض میگیرد
[ترجمه ترگمان] هم اتاقیش یه عادت آزار دهنده داره که لباساشو از خودش قرض بگیره
[ترجمه گوگل] هم اتاقی او یک عادت آزار دهنده از وام گرفتن لباس خود را بدون پرسیدن دارد
- The allergy causes a very annoying itchiness of the eyes.
[ترجمه ترگمان] حساسیت باعث خیلی آزار دهنده چشم ها میشه
[ترجمه گوگل] آلرژی باعث خارش چشمگیر چشم می شود

مترادف و متضاد

causing irritation


Synonyms: bothersome, vexatious, disturbing, troublesome, irritating, aggravating


مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

رنجش اور (صفت)
annoying

Antonyms: pleasant, soothing, pleasing, welcome, agreeable


جملات نمونه

1. the annoying noise of the loudspeaker
صدای آزار دهنده ی بلندگو

2. he and his annoying friends
او و دوستان مزاحمش

3. do you take pleasure in annoying others?
آیا از اذیت کردن دیگران لذت می بری ؟

4. It's annoying that the chimneys of those plants in the city eject a lot of smoke every day.
[ترجمه kebria] آزار دهنده است که آن دودکشها روزانه گیاهان زیادی را در شهر از بین میبرند.
[ترجمه ترگمان]آزار دهنده است که دودکش آن گیاهان در شهر هر روز یک عالمه دود بیرون می دهد
[ترجمه گوگل]آزار دهنده است که دودکش های این گیاهان در شهر، روزانه دود زیادی را از بین می برند

5. He's never more annoying than when he's trying to help.
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت بیشتر از وقتی که سعی می کنه کمک کنه آزار دهنده نیست
[ترجمه گوگل]او هرگز آزار دهنده تر از زمانی که او در تلاش برای کمک است

6. Jane's always annoying her and she takes it out on me sometimes.
[ترجمه ترگمان]جین همیشه او را آزار می دهد و بعضی وقت ها آن را به من می دهد
[ترجمه گوگل]جین همیشه او را آزار می دهد و گاهی اوقات آن را بر من می گذارد

7. It is annoying when stockings ladder.
[ترجمه ترگمان]این خیلی آزار دهنده است که از نردبان طنابی آویزان است
[ترجمه گوگل]آزار دهنده هنگامی که جوراب نردبان

8. I wish she would stop annoying us and push off.
[ترجمه 1] من آرزو می کنم او اذیت کردن ما را کنار بگذارد و بیخیالش شود
[ترجمه ترگمان]ای کاش اون جلوی ما رو می گرفت و هل می داد
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که ما را آزار و اذیت کند

9. It's so annoying,the way she keeps fiddling about with her hair.
[ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است، طوری که مدام با موهایش ور می رود
[ترجمه گوگل]این خیلی مزاحم است، او چگونه با موهایش فریاد می زند

10. There are some annoying loose ends in the plot.
[ترجمه ترگمان]یه سری کاره ای احمقانه تو این نقشه وجود داره
[ترجمه گوگل]برخی از پایان های شکننده آزار دهنده در طرح وجود دارد

11. The annoying thing is he's usually right.
[ترجمه 1] چیز آزاردهنده این است که او معمولا درست می گوید
[ترجمه ❤B.T.S❤] این آزار دهنده است که او معمولا حرف هایش درست است.
[ترجمه ترگمان]چیز آزار دهنده اینه که اون معمولا درست میگه
[ترجمه گوگل]چیز آزار دهنده او معمولا درست است

12. She has an annoying predisposition to find fault wherever she goes.
[ترجمه ترگمان]یه تمایلی آزار دهنده برای پیدا کردن هر جایی که اون میره، پیدا میکنه
[ترجمه گوگل]او در هر جایی که می رود، یک مزاحم آزار دهنده برای یافتن گسل دارد

13. He swatted a fly that was annoying him.
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی زد که باعث رنجش او شد
[ترجمه گوگل]او پروازی بود که او را آزار می داد

14. Nothing could have been more annoying.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست بیش از پیش آزار دهنده باشد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند آزاردهندهتر باشد

the annoying noise of the loudspeaker

صدای آزاردهنده‌ی بلندگو


he and his annoying friends

او و دوستان مزاحمش


پیشنهاد کاربران

همون معنای Disturb رو داره یعنی آزار دهنده ، مزاحم شدن

Irritating

حرص درآور، که کُفر ( آدم ) را درمی آورد

اذییت کننده

آزار دهنده

annoying ( adj ) = intrusive ( adj )
به معناهای : مخل، مزاحم، مداخله گر، فضول

دلخور

رو مخ هستی

مزاحمی

فوضولی

اعصاب خورد کن

اعصاب خوردکن، مزاحم

Disturb


کلمات دیگر: