کلمه جو
صفحه اصلی

forthcoming


معنی : درفش، اماده ارائه دادن، نزدیک، اینده
معانی دیگر : در دست تهیه، زیر چاپ، آماده ی ارائه، زودآیند، قریب الوقوع، آماده (ی مصرف)، در دسترس، موجود، بی شیله پیله، رک و راست، صدیق، صمیمی و راستگو، درشرف

انگلیسی به فارسی

نزدیک، درشرف، اماده ارائه دادن، آینده


آینده، درفش، نزدیک، اینده، اماده ارائه دادن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: about to appear or happen.
متضاد: bygone, past
مشابه: impending, in store, in the cards

- Everyone is looking forward to his forthcoming novel .
[ترجمه ترگمان] همه منتظر رمان بعدی او هستند
[ترجمه گوگل] هر کس به دنبال رمان آینده خود است
- She is nervous about her forthcoming debut.
[ترجمه ترگمان] او در مورد شروع کارش نگران است
[ترجمه گوگل] او در مورد پیش بینی آینده اش عصبی است

(2) تعریف: available as needed or promised.
متضاد: unavailable

- Extra funding will be forthcoming upon request.
[ترجمه ترگمان] تامین بودجه اضافی به درخواست کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل] بودجه اضافی در صورت درخواست درخواست خواهد شد

(3) تعریف: helpful or informative; frank.
متضاد: tight-lipped, uncommunicative
مشابه: open

- He was not very forthcoming in his answers to our questions.
[ترجمه ترگمان] او به سوال های ما جواب نمی داد
[ترجمه گوگل] او در پاسخهای خود به سوالات ما خیلی دیر نیست
اسم ( noun )
مشتقات: forthcomingness (n.)
• : تعریف: an act or instance of coming forth; appearance or approach.

• coming, approaching; outgoing; candid, open
a forthcoming event is going to happen soon; a formal word.
when something such as help or information is forthcoming, it is provided or made available; a formal word.
if someone is forthcoming, they willingly give you information when you ask; a formal word.

مترادف و متضاد

درفش (اسم)
gimlet, awl, banner, forthcoming, bradawl, oriflamme, vexillum

اماده ارائه دادن (صفت)
forthcoming

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

اینده (صفت)
toward, next, forthcoming, oncoming, incoming, to-be

expected, imminent


Synonyms: accessible, anticipated, approaching, at hand, available, awaited, coming, destined, fated, future, impending, inescapable, in evidence, inevitable, in preparation, in prospect, in store, in the cards, in the wind, nearing, obtainable, oncoming, on tap, open, pending, predestined, prospective, ready, resulting, upcoming


Antonyms: bygone, distant, gone, past


جملات نمونه

1. forthcoming elections
انتخابات قریب الوقوع

2. the author's forthcoming book
کتاب این نویسنده که بزودی چاپ خواهد شد

3. the prime minister was not forthcoming during his press conference
نخست وزیر در مصاحبه ی مطبوعاتی خود حقایق را نگفت.

4. the promised help is not forthcoming
از کمکی که قول داده بودند خبری نیست.

5. one of the front-runners in the forthcoming elections
یکی از پیشتازان انتخابات آینده

6. He gave me a list of their forthcoming books.
[ترجمه ترگمان]او لیست کتاب های forthcoming را به من داد
[ترجمه گوگل]او لیستی از کتاب های آینده را به من داد

7. The money we asked for was not forthcoming.
[ترجمه ترگمان]پولی که از آن ها درخواست کردیم، در دسترس نبود
[ترجمه گوگل]پولی که برایش خواسته بودیم، پیش بینی نشده بود

8. They promised that the money would be forthcoming.
[ترجمه ترگمان]آن ها قول دادند که این پول در آینده به دست خواهد آمد
[ترجمه گوگل]آنها وعده داده بودند که پول آماده می شود

9. Keep an eye on the noticeboards for forthcoming events .
[ترجمه ترگمان]منتظر رویداده ای آینده باشید
[ترجمه گوگل]نگه داشتن چشم در تابلوهای تبلیغاتی برای رویدادهای آینده

10. On the strength of my forthcoming salary increase, I have decided to buy a better car.
[ترجمه ترگمان]با افزایش حقوق ها، من تصمیم گرفته ام که یک ماشین بهتر بخرم
[ترجمه گوگل]بر اساس افزایش دستمزد من، تصمیم گرفتم یک ماشین بهتر خریداری کنم

11. The article gave a few snippets from her forthcoming memoirs.
[ترجمه ترگمان]مقاله چند دقیقه از خاطرات آینده او را به هم ریخت
[ترجمه گوگل]این مقاله چند قطعه از خاطرات آینده اش را به اشتراک گذاشت

12. His telegragram may purport his forthcoming arrival.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که telegragram به این نتیجه رسیده باشد که او به زودی به اینجا آمده است
[ترجمه گوگل]تلگرگرام او ممکن است ورود او را پیش بینی کند

13. The forthcoming talks hold out the hope of real arms reductions.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات آینده، امید به کاهش واقعی سلاح را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]مذاکرات پیش رو امید به کاهش واقعی اسلحه را از دست می دهند

14. Will financial support for the theatre project be forthcoming?
[ترجمه ترگمان]آیا پشتیبانی مالی از پروژه تئاتر ارائه خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]آیا حمایت مالی برای پروژه تئاتر در آینده خواهد بود؟

15. He's not very forthcoming about his love life.
[ترجمه ترگمان]اون در مورد زندگی عشقی اون خیلی خبر نداره
[ترجمه گوگل]او در مورد زندگی عاشقانه خود بسیار نگران نیست

16. We have just received the information about the forthcoming conference.
[ترجمه ترگمان]ما فقط اطلاعات مربوط به کنفرانس آینده را دریافت کردیم
[ترجمه گوگل]ما تازه در مورد کنفرانس آینده دریافت کرده ایم

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

The author's forthcoming book.

کتاب این نویسنده که به‌زودی چاپ خواهد شد.


forthcoming elections

انتخابات قریب‌الوقوع


The promised help is not forthcoming.

از کمکی که قول داده بودند خبری نیست.


The prime minister was not forthcoming during his press conference.

نخست‌وزیر در مصاحبه‌ی مطبوعاتی خود حقایق را نگفت.


پیشنهاد کاربران

قریب الوقوع

پیش رو

مهیا، حاضر

بی پرده، صریح، رک

برنامه ریزی شده یا در آستانه رویدادن در آینده ای نزدیک

is not forthcoming = از . . . خبری نیست

پیش قدم

قرار به انجام کاری/چیزی بودن/شدن

⁦✔️⁩ در دست تهیه، آماده ی ارائه، قریب الوقوع
These allegations appear in a forthcoming documentary

پیش رو
آتی
مثلا انتخابات پیش رو یا کتابی که آماده چاپ هست

Oncoming
Upcoming

تمایل به دادن اطلاعات یا صحبت کردن
He wasn't forthcoming with the information

صادق، راستگو

بعدی - پیش رو

در دسترس - صمیمی - جلو آمدن - پیشروی - بی شیله پیله.

در دست انتشار


کلمات دیگر: