تار
blurry
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• bleary, dim, smeared
a blurry shape or picture is one with an unclear outline.
a blurry shape or picture is one with an unclear outline.
جملات نمونه
1. My blurry vision makes it hard to drive.
[ترجمه Farid] دید تار من رانندگی را دشوار می کند
[ترجمه The mortal fairy ] دید تار من رانندگی را برایم دشوار میکند .
[ترجمه ترگمان]تصویر تار من رانندگی را سخت می کند[ترجمه گوگل]دید تیز من دشوارتر می شود
2. The lines are pretty blurry at this point.
[ترجمه ترگمان]خطوط در این نقطه کاملا تار هستند
[ترجمه گوگل]خطوط در این نقطه بسیار تار است
[ترجمه گوگل]خطوط در این نقطه بسیار تار است
3. The picture on the TV went blurry.
[ترجمه ترگمان]تصویر تلویزیون محو شد
[ترجمه گوگل]تصویر تلویزیون تار شد
[ترجمه گوگل]تصویر تلویزیون تار شد
4. His expressionistic brushwork, scrapings in the paint and blurry edges endow the familiar bright land with an unfamiliar melancholy.
[ترجمه ترگمان]expressionistic از قلم افتاده، تراشه های خرد در رنگ و نمای مات به آن سرزمین نورانی آشنا را با اندوهی ناآشنا می بخشد
[ترجمه گوگل]روسری اکسپرسیونیستی او، لکه های رنگی و لبه های تار و پریده، زمین آشنا آشنا را با خستگی ناخوشایند به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]روسری اکسپرسیونیستی او، لکه های رنگی و لبه های تار و پریده، زمین آشنا آشنا را با خستگی ناخوشایند به ارمغان می آورد
5. The whole blurry trip terrified him.
[ترجمه ترگمان]تمام این سفر تار، او را می ترساند
[ترجمه گوگل]تمام سفر تاریک او را وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]تمام سفر تاریک او را وحشت زده کرد
6. The train roared by above, the cars blurry blue blocks.
[ترجمه ترگمان]قطار از بالا غرش کنان از بالا به حرکت در آمد
[ترجمه گوگل]قطار به سمت بالا چرخید، خودروها بلوک های آبی را تار می کردند
[ترجمه گوگل]قطار به سمت بالا چرخید، خودروها بلوک های آبی را تار می کردند
7. He had suddenly woken up realizing that his blurry baby had finally become quite outrageous.
[ترجمه ترگمان]او ناگهان از خواب بیدار شده بود و دریافت که نوزاد تار عنکبوتی بالاخره کاملا عصبانی شده است
[ترجمه گوگل]او ناگهان بیدار شد و متوجه شد که نوزاد تاریک او در نهایت کاملا ظالمانه بوده است
[ترجمه گوگل]او ناگهان بیدار شد و متوجه شد که نوزاد تاریک او در نهایت کاملا ظالمانه بوده است
8. Early versions were plagued by clogged print heads, blurry prints and a tendency to smudge.
[ترجمه ترگمان]نسخه های اولیه با مسدود کردن سره ای چاپ، چاپ تار و تمایل به لک شدن به ستوه آمده بودند
[ترجمه گوگل]نسخه های اولیه به وسیله چاپگرهای مسدود شده، چاپ های تار و تمایل به لکه بریده شد
[ترجمه گوگل]نسخه های اولیه به وسیله چاپگرهای مسدود شده، چاپ های تار و تمایل به لکه بریده شد
9. There were no blurry eyes, no one-on-one sessions with the assistant coaches in a remote corner.
[ترجمه ترگمان]هیچ چشمی تیره و تار دیده نمی شد، هیچ کس - در یک جلسه با the که در گوشه دوردستی قرار داشت، نبود
[ترجمه گوگل]چشم های تار و تیز وجود نداشت، جلسات شخصی با همکاران خود در یک گوشه از راه دور وجود نداشت
[ترجمه گوگل]چشم های تار و تیز وجود نداشت، جلسات شخصی با همکاران خود در یک گوشه از راه دور وجود نداشت
10. The trees were just blurry shapes.
[ترجمه ترگمان]درخت ها فقط اشکال تار داشتند
[ترجمه گوگل]درختان فقط شکل های تیز بود
[ترجمه گوگل]درختان فقط شکل های تیز بود
11. Something dark and blurry came out and fixed its bug - eyes on me.
[ترجمه ترگمان]چیزی تاریک و تار بیرون آمد و چشمان bug را به من دوخت
[ترجمه گوگل]چیزی تاریک و تار شده بیرون آمد و اشکالش را ثابت کرد - چشمها روی من
[ترجمه گوگل]چیزی تاریک و تار شده بیرون آمد و اشکالش را ثابت کرد - چشمها روی من
12. But when the Web site was colorful and blurry, and the survey was introduced by a red devil's head and the words "How BAD Are U???
[ترجمه ترگمان]اما هنگامی که وب سایت، رنگی و تار بود، و این بررسی توسط یک سر شیطان قرمز و کلمات \" چقدر بد است؟ ؟؟
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که وب سایت رنگارنگ و تار شد، و بررسی توسط سرخ شیطان قرمز معرفی شد و عبارت 'چگونه بد می شود U ؟؟؟
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که وب سایت رنگارنگ و تار شد، و بررسی توسط سرخ شیطان قرمز معرفی شد و عبارت 'چگونه بد می شود U ؟؟؟
13. The image's peripheral area is blurry and some details may be lost with log-polar transformation (LPT). So the rectangular non-uniform sampling algorithm (RNS) was proposed.
[ترجمه ترگمان]محیط پیرامونی تصویر تار است و برخی از جزئیات را می توان با تبدیل log - قطبی (LPT)از دست داد بنابراین الگوریتم نمونه گیری غیر یکنواخت مستطیلی (RNS)پیشنهاد شد
[ترجمه گوگل]منطقه محیطی تصویر تار است و برخی از جزئیات ممکن است با تبدیل تبدیل قطبی (LPT) از دست رفته باشد بنابراین الگوریتم نمونه گیری غیرمستقیم مستطیلی (RNS) پیشنهاد شد
[ترجمه گوگل]منطقه محیطی تصویر تار است و برخی از جزئیات ممکن است با تبدیل تبدیل قطبی (LPT) از دست رفته باشد بنابراین الگوریتم نمونه گیری غیرمستقیم مستطیلی (RNS) پیشنهاد شد
14. They're blurry, dark, and low contrast.
[ترجمه ترگمان]آن ها تار، تاریک و کنتراست پایین هستند
[ترجمه گوگل]آنها تار، تاریک و کنتراست کم هستند
[ترجمه گوگل]آنها تار، تاریک و کنتراست کم هستند
15. Our peripheral vision is not just a blurry version of our central vision.
[ترجمه ترگمان]دید محیطی ما فقط یک نسخه تار از دیدگاه مرکزی ما نیست
[ترجمه گوگل]چشم انداز محیطی ما فقط یک تصویر تیزه ای از دید مرکزی ما نیست
[ترجمه گوگل]چشم انداز محیطی ما فقط یک تصویر تیزه ای از دید مرکزی ما نیست
پیشنهاد کاربران
کِدِر
Not clear
Not clear
مبهم
when you coulde not see clearly
تار ( تار بودن عکس )
محو
نامشخص
blurry:
محو ، تار ، نامشخص ( به خاطر تار بودن )
توی یکی از اهنگای Billie eilish مثلا میگه The worlds a little blurry or maybe it’s my eyes
یعنی دنیا محو و نامشخصه برام ( تار میبینم دنیا رو - دلیلش در این قسمت اینه که دنیا تار و محوه ) و بعدش میگه or maybe it's my eyes که یعنی شاید مشکل از چشمای منه : )
محو ، تار ، نامشخص ( به خاطر تار بودن )
توی یکی از اهنگای Billie eilish مثلا میگه The worlds a little blurry or maybe it’s my eyes
یعنی دنیا محو و نامشخصه برام ( تار میبینم دنیا رو - دلیلش در این قسمت اینه که دنیا تار و محوه ) و بعدش میگه or maybe it's my eyes که یعنی شاید مشکل از چشمای منه : )
تار _ ناواضح _ مبهم
مثال : . a few blurry photos of their holiday
یه چند تا عکس تار از تعطیلاتشون.
ممنون میشم به اینستاگرام من سر بزنید . میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال یاد بگیرید . 😉
Instagram. com/languageyar
مثال : . a few blurry photos of their holiday
یه چند تا عکس تار از تعطیلاتشون.
ممنون میشم به اینستاگرام من سر بزنید . میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال یاد بگیرید . 😉
Instagram. com/languageyar
مبهم، تار
Vague, not clear
کلمات دیگر: