کلمه جو
صفحه اصلی

foregone


معنی : قبلی
معانی دیگر : پیش بینی شده، مسلم، قطعی، پیشین، سابقی

انگلیسی به فارسی

قبلی، سابقی


فراموش شده، قبلی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having gone before; previous.

(2) تعریف: having been anticipated as certain or inevitable.

- It was a foregone conclusion that he would fail.
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیده بود که شکست خواهد خورد
[ترجمه گوگل] این یک نتیجه پیش بینی شده بود که او شکست خواهد خورد

• past, gone before; determined previously, predetermined
if the result of something is a foregone conclusion, it is certain what the result will be.

مترادف و متضاد

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

predestined


Synonyms: certain, predictable, inescapable, destined, inevitable


جملات نمونه

1. a foregone conclusion
نتیجه ی مسلم

2. after that defeat the empire's finish became a foregone conclusion
پس از آن شکست نابودی امپراطوری محرز شد.

3. The outcome of theelection is a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]نتیجه of یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه گوگل]نتیجه انتخاب انتخابات پیشین است

4. It was a foregone conclusion that I would end up in the same business as him.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که من هم به همین کار خاتمه خواهم داد
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه پیش بینی شده بود که من می توانستم در همان کسب و کار با او به پایان برسد

5. The outcome of the vote is a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]نتیجه رای گیری یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه گوگل]نتیجۀ رأی نتیجهی پیشینی است

6. The outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه گوگل]نتیجه نبرد نتیجهی پیشینی بود

7. The result of the match was a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]نتیجه مسابقه یک نتیجه گیری قطعی بود
[ترجمه گوگل]نتیجه مسابقه نتیجهی پیشینی بود

8. The result is no foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]نتیجه هیچ نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه گوگل]نتیجه نتیجه نهایی نیست

9. But gaining that support was not a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]اما کسب حمایت از آن یک نتیجه گیری قطعی نبود
[ترجمه گوگل]اما به دست آوردن این حمایت نتیجه ای پیش بینی نشده بود

10. It seemed like a foregone conclusion that Tiger Woods would win the tournament.
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که تایگر وودز برنده این مسابقات خواهد شد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید یک نتیجه پیش بینی شده بود که تیرگ وودز در این مسابقات برنده شد

11. It is equally a foregone conclusion that reform must come eventually.
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است که اصلاحات باید در نهایت انجام شوند
[ترجمه گوگل]این همان نتیجه ای است که پیش بینی می شود که اصلاحات در نهایت باید انجام شود

12. Male speaker It's certainly not a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد قطعا یک نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه گوگل]سخنران مرد قطعا یک نتیجه پیشنهادی نیست

13. It is a foregone conclusion that the homosexual laws will not be reformed yet.
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است مبنی بر اینکه قوانین همجنس گرا هنوز اصلاح نخواهند شد
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه گیری پیشین است که قوانین همجنسگرایان هنوز اصلاح نشده است

14. But the outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه ترگمان]اما نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه گوگل]اما نتیجه نبرد نتیجهی پیشینی بود

a foregone conclusion

نتیجه‌ی مسلم


پیشنهاد کاربران

امر مسلم، بدیهی

گذشته forego - از نگر زمانی یا مکانی جلوتر بودن


کلمات دیگر: