کلمه جو
صفحه اصلی

innuendo


معنی : معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریح
معانی دیگر : کنایه (معمولا مذمت آمیز)، ایما، نمار، گواژه، مقصود، یعنی، تلویحااشاره کردن

انگلیسی به فارسی

معنی، مقصود، یعنی، (مجازا)تشریح، شرح، اشاره، تلویحا اشاره کردن، اداکردن، کنایه


ناخودآگاه، کنایه، معنی، تشریح، شرح، اشاره، ادا کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: innuendoes, innuendos
(1) تعریف: an indirect and usu. derogatory hint, allusion, or insinuation.

- Her career barely survived the innuendos of her enemies.
[ترجمه ترگمان] شغلش به سختی از شر دشمنان خود جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل] حرفه او به سختی از innuendos از دشمنان او جان سالم به در برد

(2) تعریف: the use of such hints or insinuations.

- Innuendo can be just as damaging as direct criticism or accusation, if not more damaging.
[ترجمه ترگمان] Innuendo می تواند به اندازه انتقاد و یا تهمت مستقیم آسیب ببیند، اگر خسارت بیشتری نداشته باشد
[ترجمه گوگل] Innuendo می تواند به همان اندازه آسیبی به عنوان انتقاد مستقیم و یا اتهام، حتی اگر بیشتر آسیب نرساند

• hint, intimation, indirect suggestion (usually derogatory)
innuendo is indirect reference to something rude or unpleasant.

مترادف و متضاد

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

ادا کردن (اسم)
innuendo

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

کنایه (اسم)
allegory, allusion, innuendo, quip, metonymy, metaphor, quibble, jest, squib, dig, lampoon, metonym

تشریح (اسم)
description, innuendo, anatomy, dissection, surgery, commentation

suggestion


Synonyms: allusion, aside, aspersion, hint, implication, imputation, insinuation, intimation, overtone, reference, whisper


Antonyms: evidence, proof


جملات نمونه

1. he attacked me indirectly and by innuendo
او به طور غیرمستقیم و با ایما و اشاره مرا مورد حمله قرار داد.

2. The report was based on rumours, speculation, and innuendo.
[ترجمه ترگمان]این گزارش مبتنی بر شایعات، گمانه زنی، و کنایه های نیشدار بود
[ترجمه گوگل]این گزارش بر اساس شایعات، گمانه زنی، و ناخوشایند بود

3. The article is pure surmise and innuendo.
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک حدس و innuendo محض است
[ترجمه گوگل]مقاله خردمندانه و ناخوشایند است

4. The song is full of sexual innuendo.
[ترجمه ترگمان] این آهنگ پر از innuendo جنسیه
[ترجمه گوگل]این آهنگ پر از جنون های جنسی است

5. He had been subject to a campaign of innuendo in the press.
[ترجمه ترگمان]او در مطبوعات درباره یک کمپین در مطبوعات صحبت کرده بود
[ترجمه گوگل]او در مطبوعات مشغول مبارزاتی بود که از نو خبری نبود

6. The dialogue was all filth and innuendo.
[ترجمه ترگمان]این گفتگو، همه filth و innuendo بود
[ترجمه گوگل]این گفتگو همه کثیف و ناپسند بود

7. Clear as a bell, yet slithery with innuendo, it leaped like a deer, slipped like a snake.
[ترجمه ترگمان]مثل یک گوزن، مثل یک آهو بلند شد و مثل یک مار از جا پرید
[ترجمه گوگل]پاک کردن به عنوان یک زنگ، با این حال slithery با نوازش، آن را مانند یک گوزن مانند جهنم تکان داد

8. After twenty years of gossip and innuendo was this going to be the one chance to clear his father's name?
[ترجمه ترگمان]بعد از بیست سال غیبت و گمان، این تنها فرصتی بود که می توانست نام پدرش را خالی کند؟
[ترجمه گوگل]پس از گذشت بیست سال از شایعات و ناسزا، این فرصتی بود تا نام پدرش را پاک کند؟

9. You only need type the merest hint of innuendo into a search engine to come face to face with a porno advert.
[ترجمه ترگمان]تو فقط به یک اشاره کوچک در یک ماشین جستجو نیاز داری که با یک تبلیغ پورن روبرو شود
[ترجمه گوگل]شما فقط نیاز به تایپ نکته ی شگفت انگیز از خراطی را به یک موتور جستجو یاری کنید تا با تبلیغات تبلیغاتی مواجه شوید

10. The account relied more heavily on innuendo than bald statement but the message was clear.
[ترجمه ترگمان]این حساب بیش از یک حرف تاس بر innuendo تکیه کرده بود، اما پیام روشن بود
[ترجمه گوگل]این حساب بیشتر به شدت بر روی بی نظیری متمرکز شده بود، اما این پیام روشن بود

11. Mark told by innuendo that the opposing team would lose the game.
[ترجمه ترگمان]مارک با کنایه های نیشدار به آن ها گفت که تیم حریف بازی را از دست خواهد داد
[ترجمه گوگل]مارک گفته است که تیم مخالف این بازی را از دست داده است

12. If you attack him by innuendo, you will be sued for libel.
[ترجمه ترگمان]اگر بنا به کنایه به او حمله کنید، از تهمت و تهمت شکایت خواهید کرد
[ترجمه گوگل]اگر شما به او مبتلا به عصبانیت حمله کنید، به خاطر تقصیر شکایت خواهید کرد

13. It involves many techniques of expression such as innuendo, pun, irony, euphony, allegory, hyperbole, and oblique references, etc.
[ترجمه ترگمان]این رشته شامل تکنیک های بسیاری از جمله as، کنایه، کنایه، کنایه، تمثیل، اغراق، اغراق، و غیره است
[ترجمه گوگل]این شامل بسیاری از تکنیک های بیان مانند انقراض، پان، وحشی، قافیه، تمثیلی، هیپربول، و ارجاعات مورب و غیره

14. In a society where manners mean discipline, innuendo is the preferred method of sexual engagement.
[ترجمه ترگمان]در جامعه ای که آداب و انضباط به معنای نظم و انضباط است، innuendo روش ارجح تری برای تعامل جنسی است
[ترجمه گوگل]در یک جامعه که در آن رفتارها به معنی نظم و انضباط است، نوآوری روش ترجیحی تعامل جنسی است

He attacked me indirectly and by innuendo.

او به‌طور غیرمستقیم و با ایما و اشاره به من حمله کرد.


پیشنهاد کاربران

گوشه کنایه

۱ - در اصل وقتی یه جمله یا چیزی رو بی منظور میگی ولی با یه دید دیگه ای و یا تلویحا معنی زشتی بده و باعث خنده بقیه و خجالت گوینده بشه.
Anything that gives off a wrong idea, or sick minded thought
۲ - ایما و اشاره hint
Indirect indication or suggestion
Slight indication
Subtle
Example: Funny church signs that unintentionally have sexual innuendos




کلمات دیگر: