1. Bertha resented the way her boyfriend treated her.
برتا” از رفتار دوست پسرش رنجیده شد
2. The earthquake victim resented the poor emergency care.
قربانیان زلزله از مراقبت های ضعیف اضطراری آزرده شدند
3. Columbus resented the fact that his crew wanted to turn back.
کلمبو از این حقیقت که سرنشینان کشتی اش می خواستند برگردند، آزرده شد
4. i resent what you said about my sister
از آنچه که درباره ی خواهرم گفتی دلخور شدم.
5. I resent the way he sneers at our efforts.
[ترجمه ترگمان]از روشی که به تلاش ما پوزخند می زند رنجیده خاطر می شوم
[ترجمه گوگل]من از اینکه در تلاشهایمان خجالت میکشیم ناراحت هستیم
6. 'I really resent the way he treated me. ' 'I know the feeling. '
[ترجمه ترگمان] من واقعا از طرز برخورد با من بدش میاد من این احساس رو می شناسم
[ترجمه گوگل]'من واقعا از اینکه با من رفتار کرد ناراحت هستم '' من احساس می کنم '
7. I resent the charges of incompetence made against me.
[ترجمه ترگمان]من از اتهامات عدم صلاحیت بر علیه خودم متنفرم
[ترجمه گوگل]من اتهام بی کفایتی علیه من را تحمل می کنم
8. I resent his interference in my work.
[ترجمه ترگمان]از دخالت او در کارم ناراحت می شوم
[ترجمه گوگل]من دخالت خود را در کار من تحسین می کنم
9. I deeply resent the insinuation that I'm only interested in the money.
[ترجمه ترگمان]من عمیقا از the که فقط به پول علاقه مند هستم ناراحت می شوم
[ترجمه گوگل]من عمیقا از این انتقاد می ترسم که من فقط به پول علاقه مند هستم
10. I resent paying extra for my drink just because it's in a posey bottle!
[ترجمه ترگمان]من از دادن پول بیشتر به خاطر این که در بطری posey است، نفرت دارم!
[ترجمه گوگل]من به خاطر داشتن نوشیدنی اضافی خودم را تحمل میکنم، زیرا در یک بطری آرام قرار دارد!
11. I resent these incursions into/upon my leisure time.
[ترجمه ترگمان]در وقت فراغت از این حملات متنفرم
[ترجمه گوگل]من این تحریم ها را به من و اوقات فراغت من تحمیل می کنم
12. I resent the implication that I don't care about my father.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده ام که به پدرم اهمیتی نمی دهم
[ترجمه گوگل]من عذر خواهی می کنم که من به پدرم اهمیت نمی دهم
13. They resent what they see as bossiness.
[ترجمه ترگمان] اونا از چیزی که به عنوان \"bossiness\" میبینن بدشون میاد
[ترجمه گوگل]آنها آنچه را که به عنوان سرپرستی می بینند، تحقیر می کنند
14. I strongly resent such unwarranted aspersions.
[ترجمه ترگمان]من شدیدا از این هتک حرمت عصبانیم
[ترجمه گوگل]من به شدت از چنین انحرافات غیرقابل انکار انتقاد می کنم
15. They resent foreign interference in the internal affairs of their country.
[ترجمه ترگمان]آن ها از دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور خود رنجیده خاطر می شوند
[ترجمه گوگل]آنها از دخالت خارجی در امور داخلی کشورشان انتقام می گیرند
16. Does she resent my being here?
[ترجمه ترگمان]اون از اینکه من اینجا بودم بدش میاد؟
[ترجمه گوگل]آیا او از حضور من در اینجا خرسند است؟
17. I resent the encroachment on my time.
[ترجمه ترگمان]من از اینکه زمان خودم رو تغییر دادم متنفرم
[ترجمه گوگل]من از تجاوز به زمان من ناراحت هستم
18. I resent all these encroachments on my valuable time.
[ترجمه ترگمان]من از همه این تعدی نسبت به زمان ارزشمند خود متنفرم
[ترجمه گوگل]من تمام این تحریم ها را در زمان با ارزش من تحمل می کنم