کلمه جو
صفحه اصلی

retired


معنی : منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت
معانی دیگر : (جا) دور افتاده، دنج، بی سروصدا، دور از جنجال، آرام، رجوع شود به: reserved

انگلیسی به فارسی

بازنشسته، متقاعد، منزوی، خلوت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: retiredness (n.)
(1) تعریف: having ceased work or active service.
مشابه: inactive

- Many retired people have chosen to escape ice and snow and have moved to places like Florida.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از افراد بازنشسته تصمیم گرفته اند که از یخ و برف فرار کنند و به مکان هایی مانند فلوریدا نقل مکان کرده اند
[ترجمه گوگل] بسیاری از بازنشسته ها انتخاب کرده اند که از یخ و برف فرار کنند و به مکان هایی مانند فلوریدا منتقل شده اند
- Her husband is a retired colonel, and they still have many friends on the base.
[ترجمه ترگمان] شوهرش سرهنگ بازنشسته است و هنوز دوستان زیادی در پایگاه دارند
[ترجمه گوگل] شوهرش یک سرهنگ بازنشسته است، و آنها هنوز هم بر پایه دوستان زیادی دارند

(2) تعریف: secluded; hidden.

- a retired vacation house
[ترجمه مهتاب] خانه ای دور از جنجال مخصوص تعطیلات
[ترجمه ترگمان] یک خانه بازنشسته تعطیلات
[ترجمه گوگل] یک خانه تعطیلات بازنشسته

• withdrawn from a job or position; secluded, isolated
a retired person is an older person who has left his or her job and has stopped working.

مترادف و متضاد

منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn

متقاعد (صفت)
sure, retired, convinced, pensionable

بازنشسته (صفت)
retired, emeritus, pensionary

خلوت (صفت)
lonely, private, retired

جملات نمونه

1. retired people often feel lonely
بازنشسته ها اغلب احساس تنهایی می کنند.

2. a retired cabin by a spring
یک کلبه ی دنج در کنار چشمه

3. a retired life
زندگی بی دغدغه و هیاهو

4. a retired path
کوره راه به خلوت

5. a retired professor
استاد بازنشسته

6. he retired because of illness
به خاطر بیماری بازنشسته شد.

7. i retired at the age of 64
من در سن 64 سالگی بازنشسته شدم.

8. she was retired on full pay
او را با حقوق کامل بازنشسته کردند.

9. after lunch, she retired to her study
پس از نهار به اتاق مطالعه ی خود رفت.

10. sputtering protests, he retired from the contest
در حالیکه با هیجان اعتراض می کرد از مسابقه کنار رفت.

11. their soldiers have retired to organize a fresh attack
سربازان آنها برای سازماندهی به یک حمله ی جدید عقب نشینی کرده اند.

12. after the revolution, he retired from politics
پس از انقلاب از سیاست کناره گرفت.

13. he made a pile and retired early
او ثروت کلانی به هم زد و زودتر از موعد بازنشسته شد.

14. speakers paid tribute to the retired teacher and his devoted service
سخنرانان نسبت به معلم بازنشسته و خدمات بی شایبه ی او اظهار قدردانی کردند.

15. he made quite a wad and then retired
او پول زیادی به دست آورد و پس از آن بازنشسته شد.

16. he soon vanished into the limbo of retired professors
دیری نپائید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.

17. our forces attacked the enemy and then retired to their positions
نیروهای ما به دشمن حمله نمودند و سپس به مواضع خود بازگشتند.

18. i can't release him from jail, it's off my hands because i am retired
نمی توانم او را از زندان آزاد کنم،چون بازنشسته شده ام اختیار این کار را ندارم.

19. He retired last March/is retiring next March.
[ترجمه ترگمان]او در ماه مارس گذشته بازنشسته شد و در ماه مارس آینده بازنشسته خواهد شد
[ترجمه گوگل]او در ماه مارس گذشته بازنشسته شد / در مارس آینده بازنشسته می شود

20. A survey of retired people has indicated that most are independent and enjoying life.
[ترجمه ترگمان]یک بررسی از افراد بازنشسته نشان داده است که اغلب آن ها مستقل و از زندگی لذت می برند
[ترجمه گوگل]یک نظرسنجی از بازنشسته ها نشان داده است که اکثریت مستقل هستند و از زندگی لذت می برند

21. He's been living in seclusion since he retired from acting.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که از بازیگری بازنشسته شده در انزوا زندگی می کرده
[ترجمه گوگل]او از زمان بازنشستگی از بازیگری در انزوا زندگی کرده است

22. The wisdom of the retired generals and backbench MPs conjoins.
[ترجمه ترگمان]حکمت ژنرال های بازنشسته و اعضای پارلمان از اعضای پارلمان استعفا داد
[ترجمه گوگل]حکمت ژنرال بازنشسته و نمایندگان پارلمان پشتبانی می کند

23. The girl student retired into herself.
[ترجمه ترگمان]محصل طب به خود آمد
[ترجمه گوگل]دانش آموز دختر بازنشسته به خودش

24. The teacher retired at the completion of the school year.
[ترجمه ترگمان]معلم در پایان سال تحصیلی بازنشسته شد
[ترجمه گوگل]معلم پس از پایان سال تحصیلی بازنشسته شد

a retired path

کوره راه به خلوت


a retired cabin by a spring

یک کلبه‌ی دنج در کنار چشمه


a retired life

زندگی بی‌دغدغه و هیاهو


پیشنهاد کاربران

باز نشسته

معاف

stopped playing

از کار افتاده

کز کردن
به این جمله توجه کنید:and they retired to the kitchen
با توجه به جو خفه داستان، به نظرم مناسبترین ترجمه و به عبارت علمی تر، equivalence همان واژه کزکردن است.

ارام ، بازنشسته

A person who dosen't work anymore

عزلت نشین / خلوت گزیده


کلمات دیگر: