کلمه جو
صفحه اصلی

trig


معنی : خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن
معانی دیگر : مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برای جلوگیری از غلت خوردن در کشتی و غیره) زیر بشکه چوب یا آجر گذاشتن، فعال، منبسط، چهار نعل رفتن، خط شروع مسابقه، خندق، از حرکت بازداشتن مثل چر  ماشین، علامت گذاشتن

انگلیسی به فارسی

قابل اعتماد، وفادار، فعال، سرحال، منبسط، تر وتمیز،دویدن، چهار نعل رفتن، شیک، خود ارا، خط شروع مسابقه، خندق، از حرکت بازداشتن (مثل چرخ ماشین)،علامت گذاشتن


ترمز، خود ارا، از حرکت بازداشتن، دویدن، تر و تمیز، قابل اعتماد، وفادار، سرحال، شیک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) trigonometry.

• neat, trim; in sound physical condition

مترادف و متضاد

خود ارا (اسم)
trig

خود ارا (صفت)
trig

تر و تمیز (صفت)
trim, trig, spick-and-span, prissy, shipshape

وفادار (صفت)
constant, allegiant, loyal, staunch, stanch, leal, trig, single-hearted

قابل اعتماد (صفت)
authentic, reliable, trustworthy, trusty, dependable, trig, calculable

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

از حرکت بازداشتن (فعل)
trig, stall, chock

دویدن (فعل)
run, race, trig, leap

جملات نمونه

1. He kept his finger on the trigger.
[ترجمه ترگمان]انگشتش را روی ماشه نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]او انگشت خود را بر روی ماشه نگه داشت

2. Unresolved or unacknowledged fears can trigger sleepwalking.
[ترجمه ترگمان]ترس های حل نشده یا unacknowledged می توانند آغازگر sleepwalking باشند
[ترجمه گوگل]ترس های حل نشده یا غیرقابل قبول می توانند راه رفتن با خواب را کنترل کنند

3. It's not clear who actually pulled the trigger.
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که کی ماشه رو کشیده
[ترجمه گوگل]معلوم نیست که در واقع این ماشه را کشیده است

4. A wide range of emotionally stressful events may trigger a relapse.
[ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از رویداده ای استرس زا ممکن است باعث بازگشت مجدد شود
[ترجمه گوگل]طیف وسیعی از حوادث عاطفی استرس زا ممکن است عود کند

5. He is quick on the trigger.
[ترجمه ترگمان]سریع ماشه را می کشد
[ترجمه گوگل]او در ماشه سریع است

6. The odour of food may be a trigger for man's appetite.
[ترجمه ترگمان]بوی غذا ممکن است برای اشتهای مردان فعال شود
[ترجمه گوگل]بوی غذا ممکن است باعث اشتهاآور مرد شود

7. He pulled the trigger of his rifle.
[ترجمه ترگمان]ماشه تفنگ را کشید
[ترجمه گوگل]او ماشه ای از تفنگ خود را کشید

8. He took aim and squeezed the trigger.
[ترجمه ترگمان]او هدف گیری کرد و ماشه را فشار داد
[ترجمه گوگل]او هدف را گرفت و باعث شد که ماشه را فشرده کند

9. Nuts can trigger off a violent allergic reaction.
[ترجمه ترگمان]آجیل می تواند منجر به واکنش آلرژیک شدید شود
[ترجمه گوگل]آجیل می تواند یک واکنش آلرژیک خشن ایجاد کند

10. Intense sunlight may be a trigger to skin cancer.
[ترجمه ترگمان]نور شدید خورشید ممکن است یک تحریک برای سرطان پوست باشد
[ترجمه گوگل]نور شدید نور خورشید ممکن است موجب سرطان پوست شود

11. He knew he should pull the trigger, but he was suddenly paralysed by fear.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که باید ماشه را بکشد، اما ناگهان از ترس فلج شده بود
[ترجمه گوگل]او می دانست که باید ماشه را بکشاند، اما ناگهان ناگهان ترس را فلج کرد

12. She was trigged out in her best for the date.
[ترجمه ترگمان]اون برای قرار گذاشتن بهترین دوستش بوده
[ترجمه گوگل]او برای این تاریخ در بهترین حالتش بود

13. Her finger tightened on the trigger as she heard footsteps approaching.
[ترجمه ترگمان]همین که صدای پا به گوش رسید، انگشتش روی ماشه حلقه شد
[ترجمه گوگل]انگشت خود را در حالیکه قدم در حال نزدیک شدن است سفت کرد

14. Even the smell of oranges can trigger his migraine.
[ترجمه ترگمان]حتی بوی پرتقال می تواند میگرن او را تحریک کند
[ترجمه گوگل]حتی بوی پرتقال می تواند باعث میگرن شود

پیشنهاد کاربران

مثلثات ( کوتاه شده :"Trigonometry" )


کلمات دیگر: