زمان گذشته ی فعل: blow، نواخت، بادکرد، وزید، فوت کرد، نفس نفس زد
blew
زمان گذشته ی فعل: blow، نواخت، بادکرد، وزید، فوت کرد، نفس نفس زد
انگلیسی به فارسی
زمان گذشته ساده فعل Blow
وزید، دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
انگلیسی به انگلیسی
( verb )
• : تعریف: past tense of blow
• blew is the past tense of blow.
Infinitive: blow, Past Participle: blown
جملات نمونه
1. ali blew his trumpet
علی شیپورش را به صدا درآورد (زد).
2. crosswinds blew the ship off course
بادهای مخالف کشتی را از مسیر خود منحرف کرد.
3. he blew his nose with a handkerchief
با دستمال دماغش را گرفت.
4. he blew town
از شهر جیم شد.
5. she blew out the candle and went to sleep
شمع را با فوت خاموش کرد و به خواب رفت.
6. they blew our cover
استتار ما را آشکار کردند.
7. the bomb blew the building sky-high
بمب ساختمان را خردو خاک شیر کرد.
8. the hijackers blew up the hijacked bus
ربایندگان اتوبوس ربوده شده را منفجر کردند.
9. the referee blew his whistle and the crowd roared
داور مسابقه سوت زد و تماشاگران برخروشیدند.
10. the wind blew the paper away
باد کاغذ را برد.
11. the wind blew with a vengeance
باد به شدت می وزید.
12. the wind blew with great violence
باد بشدت زیاد می وزید.
13. he smoked and blew the smoke into the air
سیگار می کشید و دود آن را به هوا می دمید (می فرستاد).
14. the front tire blew out
لاستیک جلو (اتومبیل) پکید.
15. within two years he blew his father's wealth
ثروت پدری را دو ساله به باد داد.
16. a strong puff of wind blew the paper away
وزش تند باد کاغذ را برد.
17. we rammed their ship and blew a big hole in it
با تیزه به کشتی آنها زدیم و سوراخ بزرگی در آن ایجاد کردیم.
18. after a few kilometers the engine blew
چند کیلومتر که رفتیم موتور از کار افتاد.
19. he huffed and he puffed, and he blew the straws into the air
او فوت کرد و پف کرد و کاه ها را به هوا راند.
20. they gave you a chance but you blew it
به تو فرصت دادند ولی آن را از دست دادی.
21. He blew on his hands to warm them up.
[ترجمه علیرضا قربانی] او برای گرم کردن دستهایش به آنها ها کرد ( دمید )
[ترجمه ترگمان]دستش را روی دست هایش گرفت تا گرم شود[ترجمه گوگل]او دستانش را گرم کرد تا آنها را گرم کند
22. The blast from the bomb blew out all the windows in the area.
[ترجمه علیرضا قربانی] ترکش های بمب تمام پنجره های منطقه را شکست
[ترجمه ترگمان]انفجار این بمب تمام پنجره های منطقه را منفجر کرد[ترجمه گوگل]انفجار از بمب تمام پنجره های منطقه را منفجر کرد
23. The fuse blew as he pressed the button to start the motor.
[ترجمه ترگمان]وقتی تکمه را فشار داد تا موتور را روشن کند، فیوز آن منفجر شد
[ترجمه گوگل]فیوز منفجر شد، چون دکمه را برای شروع موتور فشار داد
[ترجمه گوگل]فیوز منفجر شد، چون دکمه را برای شروع موتور فشار داد
24. A cold wind blew from northwest.
[ترجمه ترگمان]بادی سرد از شمال غربی می وزید
[ترجمه گوگل]باد سرد از شمال غربی منفجر شد
[ترجمه گوگل]باد سرد از شمال غربی منفجر شد
25. A gust of wind blew his hat off.
[ترجمه ترگمان]یک تندباد کلاهش را خاموش کرد
[ترجمه گوگل]یک ضربه از باد منفجر کلاه خود را
[ترجمه گوگل]یک ضربه از باد منفجر کلاه خود را
26. He blew hard on the ashes to rekindle the fire.
[ترجمه ترگمان]او به شدت به خاکستر ضربه زد تا آتش را روشن کند
[ترجمه گوگل]او به خاک سپرده شد تا آتش را تازه کند
[ترجمه گوگل]او به خاک سپرده شد تا آتش را تازه کند
پیشنهاد کاربران
Past tense of blow
گذشته نواخت
گذشته نواخت
Wind blew the seeds of trees and grasses to new fields
باد بذر درختان و گیاهان را با خود به مزارع دیگر می برد
باد بذر درختان و گیاهان را با خود به مزارع دیگر می برد
گند زدن، خراب کردن. . . هم شاید معنی بده
به باد دادن چیزی یا موقعیتی
We’ve �blown� our �chances� of getting that contract.
ما شانسمان را در گرفتن ان قرار داد به باد داده ایم
We’ve �blown� our �chances� of getting that contract.
ما شانسمان را در گرفتن ان قرار داد به باد داده ایم
منهدم کرد - منفجر کرد
از بین بردن هم معنی میده
وزیدن
blew the thick grey smok into the airless room
تمام شدن
بهم زدن رابطه
بهم زدن رابطه
He blew town
کلمات دیگر: