کلمه جو
صفحه اصلی

connoisseur


معنی : خبره
معانی دیگر : (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد

انگلیسی به فارسی

خبره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person with the experience, expertise, and sense of appreciation to make informed judgments in a fine art or in matters of taste.
مترادف: epicure, maven
مشابه: aesthete, aficionado, critic, expert, gourmet, lover, specialist

- He's a wine connoisseur, so we often ask his advice about what to buy.
[ترجمه ترگمان] او یک کارشناس شراب است، بنابراین اغلب درباره چیزی که باید خرید، مشورت می کنیم
[ترجمه گوگل] او یک خبرنگار شراب است، بنابراین ما اغلب از توصیه های خود را در مورد آنچه که خرید بخواهید
- She's a connoisseur of opera and probably knows the answer to your question.
[ترجمه ترگمان] او یک خبره اپرا است و احتمالا جواب سوال شما را می داند
[ترجمه گوگل] او یک خبرنگار اپرا است و احتمالا پاسخ شما را به سوال شما می دهد

• expert, one with good taste; aesthete
a connoisseur is someone who knows a lot about the arts, food, or drink.

مترادف و متضاد

Synonyms: adept, aesthete, aficionado, appreciator, arbiter, bon vivant, buff, cognoscente, critic, devotee, dilettante, epicure, expert, fan, freak, gourmet, judge, maven, nut, one into, savant, specialist


authority


Antonyms: ignoramus


خبره (اسم)
expert, connoisseur, taster

جملات نمونه

1. His bluff exterior belied a connoisseur of antiques.
[ترجمه ترگمان]این bluff که از آن بیرون آمده بود، یک خبره antiques بود
[ترجمه گوگل]بیرونی بلف او یک متفکر عتیقه را متهم کرد

2. Only the real connoisseur could tell the difference between these two wines.
[ترجمه ترگمان]تنها کارشناس خبره می توانست تفاوت میان این دو نوع شراب را تعریف کند
[ترجمه گوگل]تنها خبرنگار واقعی می تواند تفاوت بین این دو شراب را بیان کند

3. I'm no connoisseur but I know a good champagne when I taste one.
[ترجمه ترگمان]من اهل خبره نیستم اما من یه شامپاین خوب می شناسم وقتی که مزه اش رو بچشم
[ترجمه گوگل]من هیچ خبرنگار نیستم، اما زمانی که من آن را می خواهم، یک شامپاین خوب را می دانم

4. Sarah tells me you're something of an art connoisseur.
[ترجمه ترگمان]سارا بهم گفت که تو یه متخصص art
[ترجمه گوگل]سارا به من می گوید که شما چیزی از یک متخصص هنر هستید

5. He is the connoisseur who can discriminate between two equally fine wines.
[ترجمه ترگمان]او the است که می تواند بین دو نوع شراب به همان اندازه تمیز باشد
[ترجمه گوگل]او دانشمند است که می تواند بین دو شراب به همان اندازه جدایی بیندازد

6. Fry was a connoisseur of Renaissance art.
[ترجمه ترگمان]فرای یک هنر رنسانس بود
[ترجمه گوگل]Fry یک خبرچین از هنر رنسانس بود

7. On weekends, this connoisseur of contemporary language stations himself on the couch, clicker in hand, riding the on-air waves.
[ترجمه ترگمان]در اواخر هفته، این خبره از دست دادن ایستگاه های زبان معاصر خود بر روی مبل، clicker در دست، و بر روی امواج هوا موج می زند
[ترجمه گوگل]در تعطیلات آخر هفته، این خبرنگار از ایستگاه های زبان معاصر خود را بر روی نیمکت، کیکر در دست، سوار امواج در هوا

8. I grew up a connoisseur of pavilions and winter gardens and miniature golf courses.
[ترجمه ترگمان]من در موزه و باغ های زمستانی و زمین های گلف مینیاتوری بزرگ شدم
[ترجمه گوگل]من یک خبره از سالن ها و باغ های زمستانی و زمین های گلف کوچک را بزرگ کرد

9. Peter Mitchell was delightfully informal, a connoisseur of the unexpected and unconventional.
[ترجمه ترگمان]پیتر می چل یک جور خودمانی غیر رسمی و غیر معمول و غیر معمول بود
[ترجمه گوگل]پیتر میچل خوشحال بود غیر رسمی، خبره از غیر منتظره و غیر متعارف است

10. Lord Burlington was a great collector and connoisseur of paintings.
[ترجمه ترگمان]لرد Burlington استاد بزرگ و خبره نقاشی بود
[ترجمه گوگل]لرد بورلینگتون یک گردآورنده و خبره نقاشی بود

11. He was a connoisseur of beans.
[ترجمه ترگمان]او یک کارشناس لوبیا بود
[ترجمه گوگل]او یک دانشمند لوبیا بود

12. One need only be a connoisseur.
[ترجمه ترگمان]فقط باید یه کارشناس خبره باشه
[ترجمه گوگل]فقط باید یک خبرنگار باشیم

13. The wine would have delighted a connoisseur.
[ترجمه ترگمان]شراب بسیار مایل بود که در این شراب خبره باشد
[ترجمه گوگل]شراب یک خبرنگار را خوشحال کرد

14. I soon became a connoisseur of wood smoke.
[ترجمه ترگمان]به زودی توده ای از دود چوب به چشمم خورد
[ترجمه گوگل]من به زودی تبدیل به یک متخصص دود چوب شد

15. A connoisseur of politics can savor the machinations of a Neville Chamberlain or Winston Churchill.
[ترجمه ترگمان]یک متخصص علوم سیاسی می تواند توطئه های یک نویل Chamberlain یا وینستون چرچیل را دوست داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک متفکر سیاسی می تواند از یک نایویل چمبرلین یا وینستون چرچیل لذت ببرد

پیشنهاد کاربران

کسی که وارد و خبره است در چیزهای سلیقه ای مانند نوشیدنی ، غذا، موسیقی و . . بگونه ای که میتواند درباره آنها داوری کند.

someone who knows a lot about a particilar matter

صاحب نظر، آگاه، مطلع، استاد در کاری، ( تعبیر عامیانه ) اینکاره بودن در چیزی، چیره دست

an expert on matters involving the judgement of beauty, quality or skill in art, food or music. Ox

Connoisseur : خِبره - کاربلد - اینکاره - حرفه ای
Connoisseurship : خِبرِگی - اینکاره بودن - حرفه ای بودن

?? Are my new programming ideas up to the connoisseurs' standards

با واژه های زیر قاطی نکنین
Connote
Connotation
Connotative


کلمات دیگر: