کلمه جو
صفحه اصلی

disgraced


معنی : سیاه رو
معانی دیگر : رسوایی، خفت، تنگ، فضاحت، سیه رویی، خفت آوردن بر، بی آبرویی

انگلیسی به فارسی

ناراحت، سیاه رو


انگلیسی به انگلیسی

• suffering shame; being in ill favor

مترادف و متضاد

سیاه رو (صفت)
disgraced, dishonored, stained

جملات نمونه

1. his behavior disgraced his family
رفتار او خانواده اش را بدنام کرد.

2. he has succeeded in rehabilitating the memory of his disgraced father
او در اعاده ی حیثیت پدر آبروریز شده اش توفیق یافته است.

3. Disgraced may be he who thinks ill.
[ترجمه ترگمان]خجالت ممکن است کسی باشد که فکر می کند من بیمار هستم
[ترجمه گوگل]عصبانی می شود کسی که فکر می کند بیمار است

4. The disgraced official was divested of all authority.
[ترجمه ترگمان]این کارمند ننگین از دست دادن همه authority راحت شده بود
[ترجمه گوگل]مقام رسمی ربوده شده از همه مقامات مجاز است

5. The disgraced minister walked swiftly from the car to his house pursued by a whole posse of reporters.
[ترجمه ترگمان]وزیر بدجنس به سرعت از اتومبیل پیاده شد و به طرف خانه اش رفت و یک دسته خبرنگاران آن را تعقیب کرد
[ترجمه گوگل]وزیر نجیب زاده به سرعت از ماشین به خانه اش رفت و توسط یک خبرنگار کل خبر داد

6. She disgraced herself by drinking too much at the banquet.
[ترجمه ترگمان]او خود را با نوشیدن زیاد در ضیافت بزرگ کرده بود
[ترجمه گوگل]او با نوشیدن بیش از حد در ضیافت خود خود را از بین برد

7. He got drunk and disgraced himself at the wedding.
[ترجمه ترگمان]مست شد و خودش رو توی عروسی خراب کرد
[ترجمه گوگل]او مست شد و خودش را در عروسی خجالت زد

8. He was publicly disgraced and sent into exile.
[ترجمه ترگمان]او علنا رسوا و تبعید شد و تبعید شد
[ترجمه گوگل]او عمدا فریب خورده و به تبعید فرستاده شد

9. I've disgraced myself by the actions I've taken.
[ترجمه ترگمان]من خودم را با کارهایی که کرده ام ننگین و ننگین کرده ام
[ترجمه گوگل]من خودم را با اقداماتی که انجام داده ام، رحم کرده ام

10. He had disgraced the family name.
[ترجمه ترگمان]نام خانوادگی را ننگین ساخته بود
[ترجمه گوگل]او نام خانوادگی را نابود کرد

11. He was disgraced by cowardice.
[ترجمه ترگمان]او از بزدلی ننگین شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط بی رحمی دفن شد

12. He disgraced himself by passing out at the party.
[ترجمه ترگمان]او با گذشتن از این مهمانی خود را ننگین ساخته بود
[ترجمه گوگل]او با گذراندن در مهمانی خود خود را از دست داد

13. Our disgraced teacher was publicly rehabilitated by school authorities.
[ترجمه ترگمان]معلم بی آب رو ما به طور عمومی توسط مقامات مدرسه توان بخشی شد
[ترجمه گوگل]معلم ناامید ما توسط مقامات مدرسه بازسازی شد

14. You disgraced yourself by your conduct.
[ترجمه ترگمان]تو خودت را با رفتارت آلوده کردی
[ترجمه گوگل]شما رفتار خود را با خود تلخی کردید

پیشنهاد کاربران

بی اعتبار



کلمات دیگر: