کلمه جو
صفحه اصلی

be over to

پیشنهاد کاربران

دیدار کردن

فارغ شدن ( از کاری ) ، خلاص شدن ( از کاری ) ، پشت سر گذاردن ( کاری )
She do the laundry when she is over to watch the kids
او رختشویی میکند وقتیکه فارغ میشه از مراقبت بچه ها

be over to = be visiting to
مثال:
She do the laundry anytime she is over to watch the kids
او هروقت که برای مراقبت کردن از بچه ها ( به ما سر میزند ) می آید، لباس ها را می شوید.

دیدار کردن و رفتن جایی

She's been over to the house a few times
دختره چند باری خونه مون اومده بود


کلمات دیگر: