کلمه جو
صفحه اصلی

instep


معنی : اغاز، رویه، پشت پا، پاشنه جوراب یا کفش
معانی دیگر : انحنای روی پا (بین قوزک و انگشتان پا)، رویه ی کفش یا جوراب، 1- قدم رو، در حال قدم برداری همگام 2- (رژه) پا گرفتن 3- همگام، هم قدم

انگلیسی به فارسی

پشت پا، پاشنه جوراب یا کفش، رویه، آغاز


بالا رفتن، پشت پا، پاشنه جوراب یا کفش، رویه، اغاز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the arched middle section of the foot between the ankle and the toes.

(2) تعریف: the part of a shoe, sock, or the like that covers this part of the foot.
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: moving, esp. walking, to a rhythm with another person.

(2) تعریف: easily conforming.

- He's in step with the current trends.
[ترجمه ترگمان] او در حال قدم زدن با رونده ای فعلی است
[ترجمه گوگل] او با روند فعلی روبرو است

• upper section of the human foot between the ankle and the toes
your instep is the middle part of your foot, where it curves upwards.
in tempo, in rhythm

مترادف و متضاد

اغاز (اسم)
prime, inception, beginning, dawn, getaway, alpha, start, commencement, birth, aurora, authorship, outset, exordium, preface, instep, jump-off, lead-off, venue

رویه (اسم)
upper, tack, top, procedure, facing, cover, surface, method, scheme, metier, comportment, vamp, praxis, tenor, instep, ism

پشت پا (اسم)
instep, metatarsus

پاشنه جوراب یا کفش (اسم)
instep

جملات نمونه

1. Shin/instep protectors which close with velcro are more heavily padded than the tube variety and so allow a greater leeway in impact.
[ترجمه ترگمان]محافظان شین و ساق پا که با velcro بسته می شوند نسبت به تنوع لوله ای به شدت بالا رفته اند و در نتیجه اجازه آزادی عمل بیشتری می دهند
[ترجمه گوگل]محافظان شین / ارتوپدی که با نوار قلب بسته می شوند بیشتر از نوع لوله ها پوشیده شده اند و از این طریق اجازه می دهند که در اثر ضربه بیشتر عمل کنند

2. Forget about instep crampons or ones without forward facing points, which are only of interest to walkers.
[ترجمه ترگمان]در مورد ساق پا و یا آن هایی که رو به جلو پیش می روند و فقط برای روروئک مورد علاقه هستند فراموش کنید
[ترجمه گوگل]فراموش کردن در مورد کتکش کوچک یا مواردی که بدون نقاط رو به جلو هستند، که فقط برای واکرها مورد توجه است

3. He arched his instep, admiring a blue vein.
[ترجمه ترگمان]سرش را بالا برد و از یک رگ آبی تعریف کرد
[ترجمه گوگل]او قله او را شکست، و با تحسین یک ورقه آبی

4. The machine apply for leather handbags or instep folding turn edging.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه برای کیف های دستی یا ساق پا که در حال رشد است، استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این دستگاه برای کیف های دستی چرمی و یا لبه ی تاشو یو پی اس به کار می رود

5. The instep that flabby nerve bestrews nerve ending is very sensitive, undertake massage can relaxation nerve, come up smiling.
[ترجمه ترگمان]The که اعصاب ضعیف عصب دار به پایان می رسد بسیار حساس است و ماساژ دادن می تواند اعصاب را تسکین دهد و لبخند بزند
[ترجمه گوگل]ارتفاعی که عصب لجن زده می شود به پایان می رسد عصب بسیار حساس است، انجام ماساژ می تواند آرام آرام عصب، آمد تا لبخند

6. I was depressed by my right instep injury.
[ترجمه ترگمان]از دست راستم افسرده بودم
[ترجمه گوگل]من توسط صدمه به سمت راست من افسرده شد

7. This machine can mold the joint point and instep point simultaneously.
[ترجمه ترگمان]این ماشین می تواند به طور همزمان به نقطه مشترک و ساق پا کمک کند
[ترجمه گوگل]این دستگاه می تواند به طور همزمان نقطه نقطه و نقطه مشترک را شکل دهد

8. The method could makes shoe instep mould machined by using three axis milling machine.
[ترجمه ترگمان]این روش می تواند با استفاده از سه دستگاه milling محور، ساق پا ماشین کاری شده باشد
[ترجمه گوگل]این روش می تواند با استفاده از سه دستگاه فرزکاری محور، مدل قالب کفش را تولید کند

9. Leather upper features straps over the instep for support.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های بالای چرم، برای حمایت از تحریک طالبان، در بالای برجستگی ساق پا قرار دارند
[ترجمه گوگل]بالا چرمی تسمه ها را بر روی پله ها نگه می دارد

10. Easy slip-on style with elastic straps across instep.
[ترجمه ترگمان]slip نرم - به سبک با تسمه های انعطاف پذیر در ساق پا
[ترجمه گوگل]سبک سبک لغزش با بند های الاستیک در طول ارتفاعات

11. Insteps frequently smash into elbows and need bandaging, but they can be protected by shin or instep pads.
[ترجمه ترگمان]insteps اغلب به آرنج ضربه می زنند و به باند پانسمان نیاز دارند اما ساق پای یا ساق پا می توانند محافظت شوند
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات به آرنج ها می چسبد و نیاز به پانسمان دارند، اما آنها می توانند توسط پدال های ساق پا یا پشتی محافظت شوند

12. The hinge connecting the front and rear pieces sits under the instep and lessens the chance of failure due to the metal flexing.
[ترجمه ترگمان]این لولا که قسمت جلو و عقب را به هم متصل می کند، در زیر ساق پا می نشیند و شانس شکست ناشی از حرکت فلز را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]لولای که اتصال قطعات جلو و عقب را در زیر پائین قرار می دهد و احتمال شکست را به دلیل خم شدن فلزی کاهش می دهد

13. However, I would suggest that you subsequently attack employing the ball of the foot rather than the injured instep.
[ترجمه ترگمان]با این حال، من پیشنهاد می کنم که شما به جای پاهای زخمی، توپ پای خود را به کار ببرید
[ترجمه گوگل]با این حال، من پیشنهاد می کنم که شما بعدا حمله به استفاده از توپ پای به جای افزایش آسیب دیده حمله

14. Seated, she put out one foot like a dancer, instep curved forward.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سر میز نشسته بود، یک پایش را مثل یک رقاص به جلو خم کرد
[ترجمه گوگل]نشسته، او یک پا را مانند یک رقصنده قرار داده است، در حال حرکت به جلو

15. Bend right leg and bring foot back and up, holding toot around instep and gently pulling heel in towards right buttock.
[ترجمه ترگمان]پای راست بند را خم کنید و پا را به عقب و بالا بیاورید، toot دور ساق پا بایستید و با ملایمت پاشنه را به سمت باسن راست بکشید
[ترجمه گوگل]پای راست را ببندید و پا را به عقب و جلو برگردانید، نگه داشتن دندانه در اطراف پایه و به آرامی پاشنه را به سمت قضیه راست بکشید

16. I found myself marching in step with the music.
[ترجمه ترگمان]خود را در حال قدم زدن با موسیقی یافتم
[ترجمه گوگل]من خودم را در مسیر موسیقی قرار دادم

17. Moscow is anxious to stay in step with Washington.
[ترجمه ترگمان]مسکو برای ماندن در کنار واشنگتن نگران است
[ترجمه گوگل]مسکو مشتاق است که با واشنگتن قدم بگذارد

18. She had trouble keeping in step.
[ترجمه ترگمان]او به زحمت قدم بر می داشت
[ترجمه گوگل]او در حال قدم زدن مشکل بود

19. They were walking in step.
[ترجمه ترگمان]آن ها قدم به قدم پیش می رفتند
[ترجمه گوگل]آنها در حال قدم زدن بودند

20. Television companies need to keep in step with public opinion.
[ترجمه ترگمان]شرکت های تلویزیون باید با افکار عمومی همگام باشند
[ترجمه گوگل]شرکت های تلویزیونی باید با افکار عمومی قدم بردارند

21. He isn't in step with ordinary voters.
[ترجمه ترگمان]او با رای دهندگان عادی قدمی برنداشته است
[ترجمه گوگل]او در کنار رای دهندگان عادی قرار ندارد

22. The soldiers marched in step.
[ترجمه ترگمان]سربازان در حرکت بودند
[ترجمه گوگل]سربازان در گام حرکت کردند

23. We would march along in step, doing eighty-eight paces to the minute, singing our hearts out.
[ترجمه ترگمان]ما قدم به قدم پیش می رفتیم و هشتاد و هشت قدم در دقیقه حرکت می کردیم و دل های خود را به هم می زدیم
[ترجمه گوگل]ما در مرحله به راهپیمایی رفتیم، انجام هشتاد و هشت قدم به قدم، قلبمان را آواز خواندیم

24. The regiment had finally learned to march in step.
[ترجمه ترگمان]هنگ در نهایت یاد گرفته بود که قدم به قدم پیش بگذارد
[ترجمه گوگل]در نهایت قوماندان آموخت که قدم به راهپیمایی برود

25. Perhaps he should get in step with the rest of the Government.
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد با بقیه دولت قدم به قدم بگذارد
[ترجمه گوگل]شاید او باید با بقیه دولت همکاری کند

26. The two pronuclei remain roughly in step, but each takes its own time.
[ترجمه ترگمان]این دو pronuclei تقریبا در مرحله هستند، اما هر یک زمان خودش را می طلبد
[ترجمه گوگل]دو pronuclei تقریبا در مرحله باقی می ماند، اما هر زمان زمان خود را

27. They were all in step and looked very smart.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها قدم به قدم گذاشته بودند و خیلی باهوش به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]آنها همه گام بودند و بسیار هوشمندانه نگاه می کردند

28. Central coordination would keep the location of industry in step with development.
[ترجمه ترگمان]هماهنگی مرکزی موقعیت صنعت را همگام با توسعه حفظ خواهد کرد
[ترجمه گوگل]هماهنگی مرکزی محل کار صنعت را در مرحله توسعه قرار می دهد

29. Fertility used to march in step with the economy.
[ترجمه ترگمان]باروری مورد استفاده در گام با اقتصاد
[ترجمه گوگل]باروری مورد استفاده برای راهپیمایی با اقتصاد است

پیشنهاد کاربران

۱ - هم گام، هم قدم
۲ - هم رای، هم پا،


کلمات دیگر: