کلمه جو
صفحه اصلی

chug


معنی : صدای لوکوموتیو
معانی دیگر : چاگ چاگ کردن، پت پت کردن، (در لوکوموتیوهای قدیمی که با بخار کار می کردند) صدای چاگ چاگ ماشین دودی، صدای پف پف، صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود

انگلیسی به فارسی

صدای لوکوموتیو، صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده می‌شود


چنگ زدن، صدای لوکوموتیو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a short, repetitive, explosive sound, esp. that made by a slow-moving locomotive.

- the chug of an old steam engine
[ترجمه ترگمان] صدای موتور بخار قدیمی
[ترجمه گوگل] چرخش یک موتور بخار قدیمی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chugs, chugging, chugged
(1) تعریف: to make a chugging sound.

(2) تعریف: to move while making or imitating a chugging sound.

• dull explosive sound, rattling of a laboring engine
move while making a chugging sound (dull explosive sound, rattling of a laboring engine)
when a vehicle chugs somewhere, its engine makes short thudding sounds.

مترادف و متضاد

صدای لوکوموتیو (اسم)
chug

drink quickly


Synonyms: chug-a-lug, down, drink in one draft


جملات نمونه

1. The lorry chugged up the hill.
[ترجمه ترگمان]ماشین باری از تپه سرازیر شد
[ترجمه گوگل]کامیون به تپه افتاد

2. The train chugged steadily along the West Highland Line.
[ترجمه ترگمان]قطار در امتداد خط کوهستانی غربی پیش رفت
[ترجمه گوگل]قطار به طور پیوسته در امتداد خط غربی غربی چاقو شد

3. The boat chugged out to sea.
[ترجمه ترگمان]قایق به طرف دریا پیش رفت
[ترجمه گوگل]قایق به دریا ختم شد

4. The boat chugged out of the harbour.
[ترجمه ترگمان]قایق از لنگرگاه خارج شد
[ترجمه گوگل]قایق از بندر خارج شد

5. The boat chugged along the canal.
[ترجمه ترگمان]قایق در امتداد نهر پیش رفت
[ترجمه گوگل]قایق در امتداد کانال چنگ زد

6. The economy just keeps chugging along.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد همچنان در حال لرزش است
[ترجمه گوگل]اقتصاد فقط در حال شکار کردن است

7. The boat chugged down the river.
[ترجمه ترگمان]قایق از رودخانه سرازیر شد
[ترجمه گوگل]قایق به پایین رودخانه

8. The train chugs down the track.
[ترجمه ترگمان]قطار به سرعت سقوط می کند
[ترجمه گوگل]قطار در مسیر حرکت می کند

9. The boat chugged slowly down the river.
[ترجمه ترگمان]قایق به آرامی از رودخانه سرازیر شد
[ترجمه گوگل]قایق به آرامی پایین رودخانه

10. We heard the chug of the boat's engine in the distance.
[ترجمه ترگمان]صدای موتور قایق را در فاصله ای دور شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما شوت موتور موتور قایق را از راه دور شنیدیم

11. The train chugged slowly forward.
[ترجمه ترگمان]قطار به آرامی پیش رفت
[ترجمه گوگل]قطار به آرامی به جلو حرکت کرد

12. But it seems to have chugged into Los Angeles half-empty.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد که به نیمه خالی لس آنجلس نقل مکان کرده است
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد که به لس آنجلس خالی شده است

13. Big Brother chug and flow to good effect and sling some quality licks.
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" به حرکت خود ادامه می دهد و به تاثیرات خوب ادامه می دهد و با کیفیت خوب کنترل می کند \" \" \"
[ترجمه گوگل]برادر بزرگ برهنه و جریان را به اثر خوب و زنجیر برخی از licks کیفیت

14. Stocks chugged along most of the day Monday with no great gains or losses.
[ترجمه ترگمان]سهام هایی که در بیشتر طول روز دوشنبه بدون هیچ منفعت یا ضرر زیاد توقیف می شوند
[ترجمه گوگل]سهام در طول روز بیشتر از روز دوشنبه بدون سود و زیان بزرگ است

15. The train chugged down to the mountain-ringed plains where sheep and alpaca were herded by bowler-hatted women.
[ترجمه ترگمان]قطار به دشت های دوردست کوهستانی که در آن گوسفندها و گوسفندها با کلاه لبه دار پوشیده از کلاه لبه دار پوشیده شده بودند، سرازیر شد
[ترجمه گوگل]قطار به دشت های کوهستانی که در آن گوسفند و آلپاکا توسط زنان بولدوزر کشته شده بود، شانه زدند

The locomotive was chugging up the hill.

لوکوموتیو چاگ‌چاگ‌کنان از تپه بالا می‌رفت.


A motorboat came chugging toward us.

یک قایق موتوری پت‌پت‌کنان به‌سوی ما آمد.


پیشنهاد کاربران

شاید صدای "هو هو چیگ چیگ" که موقع بازی های کودکانه بعنوان صدای قطار تقلید میکردیم از این واژه آمده !

۱ - یهو سر کشیدن
۲ - به آرامی پیش رفتن/ادامه دادن chug along
To continue or proceed slowly and steadily

• Plod along: to proceed slowly or tediously

The project will chug along despite the
. difficulties and pandemic

یک نفس مقدار زیادی ( بویژه آبجو ) را سرکشیدن

لاجرعه سرکشیدن ( آب یا هرمایعات دیگری رو )


کلمات دیگر: