کلمه جو
صفحه اصلی

colicky


(adjective) گوزو

انگلیسی به فارسی

گوزو


کولیک


انگلیسی به انگلیسی

• suffering from colic; of or pertaining to colic
someone who is colicky, especially a baby, is suffering from colic.

جملات نمونه

1. The reason for hospital admission was severe colicky pain in the right upper abdomen for two months.
[ترجمه ترگمان]دلیل پذیرش بیمارستان از درد شدید شدید در شکم بالا به مدت دو ماه بود
[ترجمه گوگل]دلیل ورود پذیرش به بیمارستان بستری درد شدید کولیک در شکم فوقانی راست دو ماه بود

2. He slept at regular intervals, was not colicky, and was not overly active.
[ترجمه ترگمان]در فواصل منظم خوابیده بود و چندان فعال نبود و بیش از حد فعال نبود
[ترجمه گوگل]او در فواصل منظم خواب بود، کولیک نبود و بیش از حد فعال نبود

3. Callie was colicky and allergic to formula, the sort of baby who hollered more than she slept.
[ترجمه ترگمان]یک جور بچه که بیش از خواب سرش داد کشید، کالی رفت و آمد داشت
[ترجمه گوگل]Callie colicky و آلرژی به فرمول بود، نوعی از کودک که بیشتر از خواب بیدار شد

4. Typically, the colicky infant eats and gains weight well, although vigorous non-nutritive sucking may suggest excessive hunger.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، نوزاد colicky می خورد و وزن خوبی به دست می آورد، با این حال مکیدن پستان قوی می تواند گرسنگی بیش از حد را پیشنهاد کند
[ترجمه گوگل]به طور معمول، نوزاد کولیک می خورد و وزن خوبی به دست می آورد، اگر چه مکیدن غیر مضر قوی ممکن است گرسنگی بیش از حد را نشان دهد

5. This time he thought he could detect colicky symptoms, and he began to encourage them with considerable hope.
[ترجمه ترگمان]این بار به فکر افتاد که دل درد دارد و با امیدواری فراوان آن ها را تشویق به تشویق آن ها می کند
[ترجمه گوگل]این بار او فکر کرد که می تواند علائم کولیک را تشخیص دهد و او را با امید قابل توجه تشویق کرد

6. In acute bowel obstruction, patients have colicky abdominal pain with vomiting.
[ترجمه ترگمان]در انسداد روده، بیماران درد شکمی از دل درد دارند
[ترجمه گوگل]در انسداد حاد روده، بیماران دارای درد شکمی کولیکیک با استفراغ هستند

7. Identify food allergies early by taking colicky babies and chronic, loose stools seriously.
[ترجمه ترگمان]آلرژی های غذایی را زود با گرفتن نوزادان colicky و stools مزمن و loose مشخص کنید
[ترجمه گوگل]آلرژی غذایی را در ابتدا با استفاده از نوزادان کولیکی و مدفوع مداوم و مداوم بطور جدی شناسایی کنید

8. Consoling a colicky baby night after night is terribly hard.
[ترجمه ترگمان]یک شب، بعد از شب، یک بچه دل درد دارد، خیلی سخت است
[ترجمه گوگل]یک شب بچه ی کولیککی بعد از شب وحشتناکی سخت است

9. Baby-wearing is particularly useful for colicky or "high needs" babies who are far happier being worn, but even the placid, content child will benefit from the warmth and security of being held close.
[ترجمه ترگمان]پوشیدن کودک به ویژه برای نوزادان مفید است و یا \"نیازهای بالا\" نوزادان که به مراتب شادتر هستند، اما حتی کودک آرام و راضی از گرما و امنیت نزدیک شدن بهره مند خواهد شد
[ترجمه گوگل]استفاده از نوزاد بسیار مفید است برای نوزادان کولیک و یا نیازهای بالا که بسیار شادتر از پوشیدن هستند، اما حتی محتاطانه و محتاطانه کودک از گرما و امنیت نگهداری نزدیک برخوردار خواهد بود

10. Pain from the bowel is often described as colicky in nature.
[ترجمه ترگمان]درد روده معمولا به عنوان colicky در طبیعت توصیف می شود
[ترجمه گوگل]درد از روده اغلب به عنوان کولیک در طبیعت توصیف می شود

11. In acute bowel obstruction, patients colicky abdominal pain with vomiting.
[ترجمه ترگمان]در انسداد روده، بیماران درد شکمی با استفراغ
[ترجمه گوگل]در انسداد حاد روده، بیماران درد شکمی را با استفراغ همراه می کنند

12. I have a stomachache with a colicky.
[ترجمه ترگمان] من دل درد دارم
[ترجمه گوگل]من یک درد شکم دارم با یک کولیکی

13. A colicky pain, I think.
[ترجمه ترگمان]به نظر من درد زیادی دارد
[ترجمه گوگل]درد کولیک، من فکر می کنم

14. The clinical features in the majority of cases include fever, headache, diarrhoea or colicky abdominal pain, and vomiting.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های بالینی در اکثر موارد عبارتند از تب، سردرد، اسهال، یا درد شکمی، و استفراغ
[ترجمه گوگل]ویژگی های بالینی اکثر موارد شامل تب، سردرد، اسهال یا درد شکمی کولیککی و استفراغ است

پیشنهاد کاربران

پرهارت و پورت


کلمات دیگر: