1. spinal cord
نخاع شوکی،مغز حرام
2. umbilical cord
بند ناف
3. vocal cord
تار صوتی،تار آوا
4. communication cord
(انگلیس - در اتوبوس و ترن) طناب زنگ (ریسمان یا طنابی که وقتی آن را بکشند زنگی به صدا در می آید)
5. an extension cord (or wire)
سیم رابط
6. he jerked the cord and the puppet jumped
او ریسمان را محکم کشید و عروسک جهش کرد.
7. he tied a cord around the box
او ریسمانی دور جعبه بست.
8. several yarns are twisted together to make a cord
برای ساختن ریسمان چندین نخ بهم تابیده می شود.
9. The child is their only cord.
[ترجمه ترگمان]کودک تنها سیم آن ها است
[ترجمه گوگل]کودک تنها بند ناف است
10. The fishes were strung together on a cord.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها طناب را به هم وصل کرده بودند
[ترجمه گوگل]ماهی ها با هم در یک سیم پیچ خورده بودند
11. He wound the cord around a wheel.
[ترجمه ترگمان]سیم را دور یک چرخ پیچاند
[ترجمه گوگل]او طناب را در اطراف چرخ زد
12. Our host ran a long extension cord out from the house and set up a screen and a projector.
[ترجمه ترگمان]میزبان سیم رابط بلندی را از خانه بیرون کشید و یک صفحه نمایش و یک پروژکتور را تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]میزبان ما یک طناب فرمت طولانی را از خانه برداشت و یک صفحه نمایش و یک پروژکتور نصب کرد
13. There was a soft nodule on my vocal cord.
[ترجمه ترگمان] یه برآمدگی نرم روی نخاع من بود
[ترجمه گوگل]یک گره نرم در طناب صوتی وجود داشت
14. He knotted the cord of his dressing-gown.
[ترجمه ترگمان]بند لباسش را گره کرد
[ترجمه گوگل]او بند ناف خود را از دست داد
15. Bind the ends of the cord together with thread.
[ترجمه ترگمان]سر نخ را با نخ ببندید
[ترجمه گوگل]پایان دادن به طناب با موضوع را ببندید