کلمه جو
صفحه اصلی

far from


1- دور از 2- اصلا نه، ابدا، خیلی مانده تا

جملات نمونه

1. The apple never falls far from the tree.
[ترجمه Aaaa] من فکر می کنم سیب هرگز از درخت نمی افتد
[ترجمه ترگمان]سیب هرگز دور از درخت نمی افتد
[ترجمه گوگل]سیب هرگز از درخت نمی افتد

2. Far from eye far from heart.
[ترجمه صادق جباری] از دل برود، هر آنکه از دیده برفت
[ترجمه ترگمان]دور از چشم خیلی دور از قلب
[ترجمه گوگل]دور از چشم دور از قلب

3. The fruit does not fall far from the tree.
[ترجمه ترگمان]میوه دور از درخت نمی افتد
[ترجمه گوگل]میوه دور از درخت نمی افتد

4. The travel bureau is not so far from here.
[ترجمه صادق جباری] دفتر مسافرتی، از اینجا زیاد دور نیست
[ترجمه ترگمان] سازمان حمل و نقل خیلی از اینجا دور نیست
[ترجمه گوگل]دفتر مسافرتی تا اینجا از اینجا نیست

5. We are not far from my home now.
[ترجمه صادق جباری] دیگه تا خونه من راهی نمونده
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر از خانه من دور نیستیم
[ترجمه گوگل]ما اکنون از خانه من دور نیستیم

6. The innumerable stars in the sky are too far from us.
[ترجمه ترگمان]ستاره های بی شمار آسمان خیلی از ما دور هستند
[ترجمه گوگل]ستاره های بی شماری در آسمان خیلی دور از ما هستند

7. Teachers are far from complacent about this problem.
[ترجمه ترگمان]معلمان از این مشکل راضی نیستند
[ترجمه گوگل]معلمان نسبت به این مسئله بسیار خوشحال هستند

8. The violence was far from one-sided .
[ترجمه صادق جباری] این خشونت به هیچ وجه یکطرفه نبود
[ترجمه ترگمان]خشونت از یک طرف بسیار دور بود
[ترجمه گوگل]خشونت از یک طرف به دور بود

9. The village is so far from the river that their water has to be pumped in from the nearest water supply.
[ترجمه صادق جباری] این روستا آنقدر از رودخانه دور است که آب مورد نیاز آن ها باید از نزدیک ترین منبع آب، به سمت روستا پمپاژ شود
[ترجمه ترگمان]روستای آن قدر از رودخانه فاصله دارد که آب آن ها باید از نزدیک ترین منبع تامین آب به آن پمپ شود
[ترجمه گوگل]این روستا تاکنون از رودخانه است که آب آنها باید از نزدیکترین منبع آب پمپ شود

10. Our business is far from immune to economic conditions.
[ترجمه ترگمان]تجارت ما از سیستم ایمنی به شرایط اقتصادی بسیار دور است
[ترجمه گوگل]کسب و کار ما از ایمنی به شرایط اقتصادی دور است

11. The party has drifted too far from its socialist ideals.
[ترجمه صادق جباری] این حزب، از اهداف میهن پرستانه خود بسیار فاصله گرفته است
[ترجمه ترگمان]حزب از ایده های سوسیالیستی خیلی دور افتاده
[ترجمه گوگل]این حزب بیش از حد آرمان های سوسیالیستی خود را از دست داده است

12. Lost and so far from other human life, he faced a desperate struggle to stay alive.
[ترجمه ترگمان]از دست دادن زندگی انسان ها خیلی دور و دور از زندگی انسانی بود، او با تلاش نومیدانه ای بود تا زنده بماند
[ترجمه گوگل]از دست دادن و تا حدی از زندگی دیگر انسانی، او با یک تلاش ناامید برای زنده ماندن مواجه شد

13. He was far from a shoo-in for president.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی از \"کیش کیش\" دور شده بود
[ترجمه گوگل]او از رئیس جمهور دور بود

14. The watchman lives in a hut no far from here.
[ترجمه ترگمان]نگهبان در کلبه ای بسیار دور از اینجا زندگی می کند
[ترجمه گوگل]نگهبان نگهبان در اینجا زندگی می کند

پیشنهاد کاربران

almost the opposite of sth or of what is expected; not at all

دور
هیچ
بهیچ وجه
نَه
فاصله



به جای اینکه
مثلا به این جمله دقت کنید:
far from being a clandestine activity, cheating was open and obvious
به جای اینکه تقلب کردن یک فعالیت پنهانی و مخفی باشد، باز و آشکار بود.

معادل فارسی " عمراً"

نه تنها. . . نیست بلکه. . .
Far from being Eurocentric, my analysis exoticizes Europe =تحلیل من نه تنها اروپامحوری نیست، بلکه بیگانه سازی اروپاست

Is far from you
از تو بعیده!

دور ی فاصله داشتن

جدای از ، به دور از ( بعدش کلمه باing می آید )

. Far from seeming glad to see him, Rose looked almost angry
. far from being easy, it would be a difficult period for all concerned


ابدا ( not at all ) جمله رو منفی می کنه

. We were far from disappointed when they told us they couldn't come to visit

دور از ( واقعیتِ ) . . .
دور از ( انتظارِ ) . . .
دور از ( شرایط مطلوب )
به جای ( شرایط مطلوب )
conditions are still far from ideal
شرایط هنوز دور از ( انتظار ) ایده آل میباشد
Far from helping the situation, you've just made it worse.
به جای کمک کردن به این موقعیت، تو بدترش کردی
دور از انتظار کمک کردن به این موقعیت تو بدترش کردی


( مجازی ) فرسنگها دور تر از. . . .
Conditions are still far from ideal
شرایط هنوز فرسنگها دور تر از ایده آل است
Far from helping the situation, you've made it worse
فرس5نگها دور تر از کمک به این موقعیت، تو بدترش کردی
He was far from being a stuffy bureaucrat
او فرسنگها دور بود از یک بروکرات محافظه کار

Far from being: بر خلاف. . . بودن.

اگر far from ابتدای جمله ( با verb ing ) بیاید به معنی "عوضِ"

… far from helping the situation = عوض ِ کمک به شرایط . .
…far from being glad = عوضِ خوشحال بودن…

اگر far from در وسط جمله بیاید
به معنی "به دور از"

conditions are still far from ideal = اوضاع هنوز دور از ایده آل است.

به هیچ وجه

دور از

فارغ از، جدا از


کلمات دیگر: