کلمه جو
صفحه اصلی

settee


معنی : نیمکت
معانی دیگر : نیمکت

انگلیسی به فارسی

نیمکت


تنظیم، نیمکت


انگلیسی به انگلیسی

• sofa, couch with a back and arm rests that seats two or more people
a settee is a long comfortable seat which has a back and arms and which two or more people can sit on.

مترادف و متضاد

نیمکت (اسم)
seat, banquette, bench, couch, pew, sofa, settee, squab

جملات نمونه

1. She was lying on a small settee in the parlor.
[ترجمه ترگمان]روی نیمکت کوچکی در اتاق نشیمن دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او دروغ گفتن در صندلی کوچک در اتاق نشیمن بود

2. You can bed down on the settee.
[ترجمه ترگمان]میتونی روی کاناپه بخوابی
[ترجمه گوگل]شما می توانید بر روی صندلی قرار دهید

3. Get your dirty feet off the settee!
[ترجمه ترگمان]پاهای کثیفت را از روی کاناپه بلند کن!
[ترجمه گوگل]پاهای کثیف خود را از روی صندلی بیرون بیاورید

4. He slumped down exhausted on the settee.
[ترجمه ترگمان]روی کاناپه ولو شد
[ترجمه گوگل]او بر روی صندلی خسته شد

5. She found her glasses lying on the settee.
[ترجمه ترگمان]عینکش را روی کاناپه دراز کرد
[ترجمه گوگل]او عینک های خود را روی دیوار درو کرد

6. The old settee will have to go.
[ترجمه ترگمان] کاناپه قدیمی باید بره
[ترجمه گوگل]بایستی قدیمی شود

7. Judith lay on the settee, absorbed in her book.
[ترجمه ترگمان]ژودیت بر روی نیمکت دراز کشیده بود، غرق در کتاب بود
[ترجمه گوگل]جودیت بر روی صندلی نشسته است، در کتاب او جذب شده است

8. Come and sit next to me on the settee.
[ترجمه ترگمان]بیا پهلوی من روی کاناپه بنشین
[ترجمه گوگل]بیا و کنار من نشستم

9. He's just having a little doze on the settee.
[ترجمه ترگمان]فقط داره روی کاناپه چرت میزنه
[ترجمه گوگل]او فقط یک مقدار کمی در ملاقات دارد

10. He is perched uncomfortably on a settee with a photo album on his knee.
[ترجمه ترگمان]او به طور ناراحت کننده ای بر روی یک کاناپه با یک آلبوم عکس روی زانو نشسته است
[ترجمه گوگل]او در یک مجموعه با یک آلبوم عکس بر روی زانو نشسته است

11. Pauline sits on the settee, and asks for a cup of tea.
[ترجمه ترگمان]پولین روی نیمکت می نشیند و می خواهد یک فنجان چای بنوشد
[ترجمه گوگل]پائولین بر روی صندلی نشسته و برای یک فنجان چای می پرسد

12. There on the settee, looking a little flushed, sat Rosemary.
[ترجمه ترگمان]رز ماری کمی سرخ شد و روی کاناپه نشست
[ترجمه گوگل]در آنجا بر روی صندلی نشسته، به دنبال کمی فلاشینگ، رزماری نشسته

13. Living room includes settee and easy chairs.
[ترجمه ترگمان]اتاق زندگی شامل مبل و صندلی های راحتی است
[ترجمه گوگل]اتاق نشیمن شامل صندلی و صندلی آسان است

14. He could drive the van and upholster a settee.
[ترجمه ترگمان]می توانست با ماشین ون رانندگی کند و روی کاناپه بنشیند
[ترجمه گوگل]او می تواند ون و یخچال را رانندگی کند

15. Then she sat down upon a settee and watched the people dance.
[ترجمه ترگمان]سپس روی نیمکتی نشست و به تماشای رقص مردم پرداخت
[ترجمه گوگل]سپس او بر روی صندلی نشست و تماشا کرد مردم رقص

پیشنهاد کاربران

English word: Settee
Plural : -
Parts of speech: noun
Emoji or emojis: -
Persian prnounciton : ستی
Persian definition: نیمکت
English definition: 1. sofa , couch with a back and arm rests that seats two or more people
2. A settee is a long comfortable seat which has a back and arms and which two or more people can sit on











کلمات دیگر: