پذیرفته، گرفته، اختیارشده
adopted
پذیرفته، گرفته، اختیارشده
انگلیسی به فارسی
تصویب شد، قبول کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، تعمید دادن، نام گذاردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، فرا گرفتن
انگلیسی به انگلیسی
• taken as one's own; taken and raised as part of a family (of a child)
جملات نمونه
1. japan has adopted many western customs
ژاپن بسیاری از رسوم غرب را اقتباس کرده است.
2. the policy adopted by the government
سیاستی که دولت اتخاذ کرده است
3. his recommendation was adopted by the committee
پیشنهاد او مورد تصویب شورا قرار گرفت.
4. after the revolution, they adopted a harsher policy
پس از انقلاب سیاست خشن تری را اتخاذ کردند.
5. they tried to serve their adopted land and to forget about their mother country
آنان کوشیدند به کشور گزیده ی خودشان خدمت کرده و کشور مادری خود را فراموش کنند.
6. since they couldn't have children of their own, they adopted a homeless child
چون بچه دار نمی شدند یک بچه بی خانمان را به فرزندی خود پذیرفتند.
7. The committee ultimately adopted his suggestions.
[ترجمه ترگمان]این کمیته در نهایت پیشنهادهای خود را پذیرفت
[ترجمه گوگل]کمیته در نهایت پیشنهادات خود را پذیرفت
[ترجمه گوگل]کمیته در نهایت پیشنهادات خود را پذیرفت
8. He took an oath of allegiance to his adopted country.
[ترجمه ترگمان]او سوگند وفاداری به کشور خود را بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او سوگند به وفاداری به کشور خود را به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]او سوگند به وفاداری به کشور خود را به تصویب رسید
9. The motion was adopted/carried by a majority of six votes.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد توسط اکثریت شش رای به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]این حرکت با اکثریت شش رأی به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]این حرکت با اکثریت شش رأی به تصویب رسید
10. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه گوگل]او یک جاسازی دقیق برای کمک به عبور از شهر ناشناخته اتخاذ کرد
[ترجمه گوگل]او یک جاسازی دقیق برای کمک به عبور از شهر ناشناخته اتخاذ کرد
11. She was forced to have her baby adopted.
[ترجمه Mobina] او مجبور شد سرپرستی فرزندش را قبول کند
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد بچه ش رو به فرزندی قبول کنه[ترجمه گوگل]او مجبور شد تا فرزندش را تصویب کند
12. They adopted western culture, institutions, and even clothing.
[ترجمه ترگمان]آن ها فرهنگ، موسسات و حتی لباس غربی را به تصویب رساندند
[ترجمه گوگل]آنها فرهنگ غربی، موسسات و حتی لباس را به تصویب رساندند
[ترجمه گوگل]آنها فرهنگ غربی، موسسات و حتی لباس را به تصویب رساندند
13. The family have adopted three children as their own.
[ترجمه ترگمان]این خانواده سه کودک را به عنوان خود انتخاب کرده اند
[ترجمه گوگل]خانواده ها سه فرزند خود را به تنهایی پذیرفته اند
[ترجمه گوگل]خانواده ها سه فرزند خود را به تنهایی پذیرفته اند
14. The company has adopted a firm policy on shoplifting.
[ترجمه ترگمان]این شرکت یک سیاست محکم برای بلندکردن اجناس از مغازه ها به تصویب رسانده است
[ترجمه گوگل]این شرکت خط مشی قوی بر سر کار زد و خورد کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت خط مشی قوی بر سر کار زد و خورد کرده است
15. At the recent convention a declaration was adopted.
[ترجمه ترگمان]در کنوانسیون اخیر، اعلامیه ای تصویب شد
[ترجمه گوگل]در کنوانسیون اخیر یک اعلامیه به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]در کنوانسیون اخیر یک اعلامیه به تصویب رسید
16. The child has now been legally adopted.
[ترجمه ترگمان]این کودک اکنون به طور قانونی پذیرفته شده است
[ترجمه گوگل]فرزند از لحاظ قانونی تصویب شده است
[ترجمه گوگل]فرزند از لحاظ قانونی تصویب شده است
17. Parliament adopted a resolution calling for the complete withdrawal of troops.
[ترجمه ترگمان]پارلمان قطعنامه ای را تصویب کرد که خواستار عقب نشینی کامل نیروها شد
[ترجمه گوگل]پارلمان قطعنامه ای خواستار خروج کامل نیروهای نظامی شد
[ترجمه گوگل]پارلمان قطعنامه ای خواستار خروج کامل نیروهای نظامی شد
پیشنهاد کاربران
اتخاذ شده
فرزندخوانده
وقف داده
به فرزندی قبول کردن
اقتباسی
a family take care or raised one person
انتخاب شده
برگرفته شده
حضانت و فرزندخواندگی
Adjective :
پذیرفته شده
فرزندخوانده شده
تحت سرپرستی دیگران قرار گرفته شده
پذیرفته شده
فرزندخوانده شده
تحت سرپرستی دیگران قرار گرفته شده
مصوب، تصویب شده
تعمیدی - تعمید داده شده
مورد قبول واقع شدن
به کار بردن
پذیرفته شده
اختیار شده
خوانده شده
اختیار شده
خوانده شده
سازگار شدن
به فرزندی گرفته شده
کلمات دیگر: