کلمه جو
صفحه اصلی

make a point of


1- توجه دیگران را (به چیزی) جلب کردن 2- با اصرار کاری را انجام دادن، عمدا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• insist upon; make a special effort

پیشنهاد کاربران

To consciously and deliberately make an effort to do something

تلاش آگاهانه برای چیزی. سعی برای بیان یا انجام کاری

زحمت چیزی را به جان خریدن

از روی عمد کاری رانجام دادن، تلاش و سعی عمدی و اگاهانه برای انجام کاری

مطمئن شدن از انجام کاری
مثلا : I made a point of closing all the windows before leaving the house

to always do something or to take particular care to do something

منظوری را رساندن ، نکته ای را ساندن
What 🍇point🍇is the writer trying to 🍇make🍇by quoting the percentage of inside crime
نویسنده دارد تلاش می کند چه نکته ای را برساند با نقل قول درصد جرایم داخلی؟

مطمئن شدن، فراموش نکردن

I make a point of closing the window before I leave home
فراموش نمیکنم قبل از رفتن پنجره هارو ببندم

I make a point of visiting my parents every week
فراموش نمیکنم هر هفته به والیدنم سربزنم

دقت کنید بعد of فعل به صورت ing استفاده میشود.

Make a point of doing something means tolerate everything to do something difficult.
زحمت چیزی را به جان خریدن

وسواس و توجه انجام کار یا عادت بخصوصی را داشتن


کلمات دیگر: