کلمه جو
صفحه اصلی

circulated

انگلیسی به فارسی

پخش شد، به گردش در اوردن، گردش کردن، بخشنامه کردن، بدور محور گشتن


جملات نمونه

1. the news quickly circulated around the city
خبر به سرعت در شهر پراکنده شد.

2. this newspaper is circulated all over the country
این روزنامه در تمام کشور پخش می شود.

پیشنهاد کاربران

ب جریان انداختن

گردش

تخت مورداستفاده مناسب افراد درمعرض زخم بستر


کلمات دیگر: