کلمه جو
صفحه اصلی

disintermediation


(اقتصاد) درآوردن پول از حساب بانکی و سرمایه گذاری در اوراق قرضه و چیزهایی که بهره ی بالاتری می دهند

انگلیسی به فارسی

(اقتصاد) درآوردن پول از حساب بانکی و سرمایه‌گذاری در اوراق قرضه و چیزهایی که بهره‌ی بالاتری می‌دهند


عدم تعادل


جملات نمونه

1. Disintermediation is increasing and consumers increasingly understand that they have to pay for value-added services.
[ترجمه ترگمان]Disintermediation در حال افزایش است و مصرف کنندگان به طور فزاینده ای درک می کنند که باید بهای خدمات ارزش افزوده را پرداخت کنند
[ترجمه گوگل]عدم روابط در حال افزایش است و مصرف کنندگان به طور فزاینده ای درک می کنند که باید خدمات ارزش افزوده را پرداخت کنند

2. On the one hand, disintermediation is a inevitable result which has been caused by development of capital market and economic entities' self-selection and has some laws.
[ترجمه ترگمان]از یک سو، disintermediation یک نتیجه غیرقابل اجتناب است که از سوی توسعه بازار سرمایه و نهاده ای اقتصادی به وجود آمده و برخی قوانین دارد
[ترجمه گوگل]از یک طرف، عدم تعهد نتیجه ی اجتناب ناپذیری است که بوسیله توسعه بازار سرمایه و انتخاب های اقتصادی خود به وجود آمده است و برخی قوانین دارد

3. Therefore, "financial disintermediation"will urge the banks to develop innovation.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، \"بانک های مالی مالی\" بانک ها را به توسعه نوآوری ترغیب خواهند کرد
[ترجمه گوگل]بنابراین، 'عدم تمییز مالی' از بانک ها خواست تا نوآوری را توسعه دهند

4. Disintermediation is increasing and consumers increasingly understand that they have to pay for value-added services. Service fees are here to stay.
[ترجمه ترگمان]Disintermediation در حال افزایش است و مصرف کنندگان به طور فزاینده ای درک می کنند که باید بهای خدمات ارزش افزوده را پرداخت کنند هزینه های خدمات در اینجا هستند
[ترجمه گوگل]عدم روابط در حال افزایش است و مصرف کنندگان به طور فزاینده ای درک می کنند که باید خدمات ارزش افزوده را پرداخت کنند هزینه خدمات برای اقامت در اینجا است

5. Although it was clear that a huge disintermediation was taking place, particularly in retailing, the speed of consumer adaptation was relatively slow.
[ترجمه ترگمان]با اینکه مشخص بود که یک disintermediation بزرگ در حال رخ دادن است، به خصوص در خرده فروشی، سرعت تطبیق مصرف کننده نسبتا کند بود
[ترجمه گوگل]اگر چه مشخص شد که یک تفریح ​​بزرگ در حال انجام است، به خصوص در خرده فروشی، سرعت انطباق مصرف کننده نسبتا کند است

6. Continued financial sector reform, and disintermediation, is essential in China's efforts to rebalance its economy away from a fixed-asset investment model towards domestic consumption and services.
[ترجمه ترگمان]ادامه اصلاحات بخش مالی، و disintermediation، در تلاش های چین برای کاهش اقتصاد آن از یک مدل سرمایه گذاری ثابت دارایی به سمت مصرف داخلی و خدمات ضروری است
[ترجمه گوگل]اصلاحات در بخش مالی همچنان ادامه دارد و از بین بردن، در تلاش های چین برای تعادل اقتصاد اقتصادی خود از مدل سرمایه گذاری ثابت به مصرف داخلی و خدمات ضروری است

7. Blogs have led to some disintermediation and a breakdown of the traditional advertising model where companies can skip over the advertising agencies and contact the customers directly themselves.
[ترجمه ترگمان]بلاگ ها منجر به some و تفکیک مدل تبلیغات سنتی شده است که در آن شرکت ها می توانند از روی آژانس های تبلیغاتی عبور کنند و مستقیما با مشتریان تماس بگیرند
[ترجمه گوگل]وبلاگ ها منجر به نابودی و تجزیه و تحلیل مدل تبلیغاتی سنتی شده است که شرکت ها می توانند از طریق آژانس های تبلیغاتی از آنها عبور کنند و به طور مستقیم با مشتریان خود تماس بگیرند

8. In such an environment, direct instruments have become increasingly ineffective, leading to inefficiencies and disintermediation.
[ترجمه ترگمان]در چنین محیطی، ابزارهای مستقیم به طور فزاینده ای بی اثر شده اند و منجر به ناکارآمدی و disintermediation می شوند
[ترجمه گوگل]در چنین محیطی، ابزارهای مستقیم به طور فزاینده ای بی اثر شده اند، که منجر به ناکارایی و ناهماهنگی می شود

9. EXAMPLE: Our manufacturing company will soon start to sell product directly to customers online, hoping this experiment in disintermediation will result in increased revenues.
[ترجمه ترگمان]مثال: شرکت تولیدی ما به زودی شروع به فروش محصول به طور مستقیم به مشتریان آنلاین خواهد کرد، به این امید که این تجربه در disintermediation منجر به افزایش درآمدها خواهد شد
[ترجمه گوگل]مثال: شرکت تولیدی ما به زودی شروع به فروش محصول به طور مستقیم به مشتریان آنلاین خواهد کرد، امیدوار است که این آزمایش در ناحیه مصالحه منجر به افزایش درآمد شود

10. Wilson Craig said "The eradication of the fixed workplace and the complete disintermediation of information. Doing away with major networks, newspaper".
[ترجمه ترگمان]ویلسون کریگ گفت: ریشه کن کردن محل کار ثابت و تکمیل کردن کامل اطلاعات انجام دادن با شبکه های بزرگ، روزنامه \"
[ترجمه گوگل]ویلسون کریگ گفت: ریشه کن کردن محل کار ثابت و نابودی کامل اطلاعات دور از شبکه های بزرگ، روزنامه '

11. So, a lot of people switched from savings accounts to REITs -that's called disintermediation.
[ترجمه ترگمان]بنابراین بسیاری از مردم از حساب های پس انداز به REITs - که disintermediation نام دارد تغییر پیدا کردند
[ترجمه گوگل]بنابراین، بسیاری از مردم از حساب پس انداز به REIT ها تغییر می کنند - این به این معنی است که از بین رفته است

12. On the other hand, because of particularity of economic environment, disintermediation in China's is not fully consistent with that in western developed.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، به دلیل ویژگی های محیط اقتصادی، disintermediation در چین به طور کامل با آن در غرب توسعه نیافته است
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، به دلیل خاصیت محیط اقتصادی، عدم تعادل در چین به طور کامل با آنچه در غرب توسعه یافته است، سازگار نیست

13. As interest rates are increasingly determined by the market and financial disintermediation that develops in China, the traditional loan-led banking model is bound to change.
[ترجمه ترگمان]همانطور که نرخ های بهره به طور فزاینده ای توسط بازار و بازارهای مالی که در چین توسعه می یابند، تعیین می شوند، مدل بانکداری سنتی به رهبری وام به تغییر ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]همانطور که نرخ بهره به طور فزاینده ای توسط بازار تعیین می شود و ناامنی های مالی که در چین ایجاد می شود، مدل بانکی با استفاده از وام های سنتی تغییر یافته است

پیشنهاد کاربران

واسطه زدایی


کلمات دیگر: