اسب ها، سگ تازی، سگ شکاری، ادم منفور، با تازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن
hounds
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• (nautical) protruding parts of the topmast
جملات نمونه
1. hounds that can trail game
سگ های تازی که می توانند شکار را ردیابی کنند
2. the hounds followed the rabbit in full cry
سگ های تازی با سرو صدا و اشتیاق خرگوش را تعقیب می کردند.
3. follow the hounds
سوار براسب و با سگ به شکار رفتن
4. a brace of hounds
دو سگ تازی
5. in full bay, the hounds followed the fox
سگ های تازی زوزه کنان در تعقیب روباه بودند.
6. the fox outwitted the hounds
روباه (با حیله گری) سگ های تازی را اغفال کرد.
7. he keeps a kennel of hounds
او یک دسته سگ تازی دارد.
کلمات دیگر: